تبريز- همه جا رو ديد ميزنم. 50 مترى رفتهام. احساس ميكنم زير
پام شيشه است. حتى جنسش رو هم ميشه حدس زد. سكوريته. به بغلم
نگاه ميكنم. بانك رو داغون كرده اند. شيشه سالمى براش نمونده.
خودپرداز شكسته. از سرعتم كم نمی كنم. می خواهم وانمود كنم
برايم عاديه. اين احساس از ترسه. اگر كسى تو اين خلوتى پياده
رو بپرسد چه يكار ميكنى جوابى ندارم. تازه ميفهمم خبرى بوده!
دويست متر جلوتر دود می بينم. صد متر جلوتر بانك ديگرى به وضع
قبلى دچاره. دود مربوط به بانك سومه! به كلى سوخته. درست مركز
شهر قرار داره.
بانك ملت. تا طبقه سوم آتش شعله
كشيده. اينجا پر ازدحامه. كلى مامور لباس شخصى،
انتظامى، ضد شورش با سپر و باتومهاى عجيب، آتش نشانى، مامورين
شهردارى و رفتگرها و كاميون و لودر هست! گويا ديوارى هم ريخته.
به ساختمان سوخته بانك ميمونم و نگاه ميكنم. كنار دستم پر
ماموره. كارى ندارن. ميترسم ولى كنجكاوم.
به راهم ادامه می دم. بانك سامان به كمك تورى بعد كركره سالم
مونده. تنها بانك سالمى كه ديدم. تابلو مراكز دولتى شكسته.
اتوبوسهاى داغون كنار خيابان پارك شدهاند. علايم راهنمايى
تعدادى رو ديدم كه خم شده بودن! با خيابانهاى فرعى كارى
نداشتهاند. ولى در مسير خيابان اصلى كه حسابى هم عريضه كلى
خرابى به بار اومده. تا در دانشگاه رفتم. چيزى اونجا نبود.
شايد به بانك مجاور دانشگاه هم تعرض شده باشه. نديدمش.
خيابان وضع نظامى داشت. با وانت نيروهاى ضد شورش گشت ميزدند.
همين الان هم گشت ميزنن. ساعت يه ربع به 12 است.
بوى تراول چك سوخته بانك ملت رو گرفتهام. هنوز باورم نميشه كه
در عرض چند ساعت شهر اين ريختى شده باشد. احتمالا از همون 4
كيلومترى من وضع به همين ترتيبه.
اون چيزى كه به چشم مياد اينه كه بانكى سالم نمونده. (8 تا رو
من ديدم توى اين 400 متر) ولى به حتى يك مورد اموال شخصى
تعرض نشده. من نديدم. حداقل
يك خودروى شخصى هم به آتش كشيده شده
باشد! |