پس از مصاحبه راديو تلويزيونی نوری المالكی نخست وزير جديد
عراق در باره كشته شدن ابومصعب الزرقاوی كه لقب"امير القاعده
در عراق" را از سوی بن لادن داشت، تمام خبرگزاريهای و نشريات
جهان اين رويداد را به عنوان تيتر اول خبر خود انتخاب كردند.
هرچند روسای دولت و حكومت های در گير در جنگ عراق نخستين كسانی
بودند كه از تفسير اين خبر استقبال كردند اما ساير كشور ها نيز
در اظهار رضايت از كشته شدن زرقاوی بعنوان يكی از سمبل های
تروريسم استشهادی در عراق كوتاه نيآمدند.
درجمهوری اسلامی هنوز (تا زمان نوشتن اين مقاله) در اين مورد
اعلاميه ای صادر نشده است. احمدی نژاد رئيس دولت آقای خامنه ای
نيز كه ديروز در برابر مردم قزوين، بوئين زهرا، آبيك و
تاكستان سخنرانی كرد، با آنكه در هر چهار سخنرانی امكان اشاره
به ماجرا را داشت، كلمه ای بر زبان نيآورد و سخنرانان و ائمه
جمعه هم مطلبی در اين مورد اظهار نكردند. حتی، با آنكه همه
سران جمهوری اسلامی می دانند كه القاعده بطور عام و ابومصعب
الزرقاوی بطور خاص خصومت ويژه ای هم با حكومت شيعی ايران داشت
و دارد.
القاعده كه اكنون پرچمدار مبارزه تروريستی راست ترين جناح
بنيادگرايان اهل سنت است، با راست ترين جناح بنيادگرايان تشيع
در ايران هم رقابت دارد و هم همسوئی. هردو، راست ترين جناح های
تفكر اسلام امروز را در مبارزه با تجدد، مدرنيته و غرب
نمايندگی می كنند، اما در آن چه می خواهند پس از تصرف منطقه و
يا جهان بسازند، با هم اختلاف نظر دارند. يكی قصد تاسيس خلافت
بر مبنای الگوی خلفای راشدين را دارد، ديگری متكی به برقرای
سلطنت خاندان بنی هاشم، و آخرين بازمانده آن و در غياب آن
حكومت فقها بر روی زمين است. من در مقاله ای وجوه مشترك و
افتراق آنان را بررسی كرده ام*.
عليرغم اين رقابت و سكوتی كه اكنون رهبران جمهوری اسلامی در
برابر كشته شدن زرقاوی مراعات كرده اند، در اين كه جمهوری
اسلامی همواره خواسته است از طالبان و القاعده استفاده ابزاری
كند، برای پژوهشگران و آگاهان سياسی منطقه پوشيده نيست.
نخست، استفاده ابزاری از گفتمان. جمهوری اسلامی با طرح شعار ها
و تصوير دورنماهای استراتژيك يكسان با القاعده از منطقه، به
ويژه در مورد اسراييل و قوم يهود، نظر مردم مسلمان يا عرب را
به خود جلب می كند و حاصل اين سرمايه سياسی را با حاكمان اين
كشور ها كه روابط رسمی با جمهوری اسلامی دارند و در هر صورت،
نسبت به نفوذ القاعده در كشورشان حساسيت دارند، معامله می
كنند.
دوم، جمهوری اسلامی پس از گزينش احمدی نژاد به عنوان رييس
دولت، كوشيده است با طرح شعار های افراطی عليه اسراييل و قوم
يهود، فرش را از زير پای القاعده بكشد، و به موازات آن، توان
خود برای مهار وجه "ضد صهيونيستی” اين سياست در جهان اسلام
را در ويترين معاملات خود با اروپا و آمريكا قرار می دهد. اين
مساله مهمی است كه شايسته بررسی مستقل است.
سوم، گروهی از كادر ها و اعضای رهبری القاعده كه پس از سقوط
طالبان در افغانستان برای عزيمت به كشور های خاورميانه و
آفريقا، بطور ترانزيت از ايران می گذشتند به دام نهاد های
امنيتی ايران افتادند. اين گروگان های با ارزش حكومت به عنوان
وجه المصاله با القاعده و همچنين ابزار چانه زنی های پنهان با
كشور های غربی و به ويژه آمريكا قرار می گيرند.
چهارم، تشديد فعاليت های القاعده در عراق و اخيرا در افغانستان
با سيادت حزب جماعت اسلامی، علاوه بر جناياتی كه عليه مردم اين
كشور ها پيش می آورند، برای پيشبرد سريع سياست های كشور های
اشغالگر به ويژه آمريكا در منطقه موانعی ايجاد می كنند و از
اين جهت اين بخش از فعاليت های تروريستی القاعده مورد علاقه
ويژه نهاد های تحت امر رهبری است. با وجود قربانی گرفتن از
مردم شيعه اين كشور ها و تقابل صريح ابو مصعب الزرقاوی با
شيعيان، جمهوری اسلامی چندان از كشتار بيگناهان ناراضی نبوده
است. زيرا اين قتل و جنايات، عبای برادر بزرگ و يا شنل پدر
خوانده شيعيان را بردوش دستگاه ولايت فقيه می اندازد. به همين
جهت مشاهده می كنيم كه نشريات نزديك به بورژوازی نظامی و حزب
پادگانی وابسته به آن از دميدن به كوره آتش اين كشتار ها ابايی
ندارند و حكومت را به حمله به اهل تسنن داخل و خارج از ايران
تحت لوای انتقام گيری از كشتار شيعيان، صريحا زير فشارقرار می
دهند.
كاهش نيرو و نفوذ و احتمالا حذف القاعده از افغانستان و عراق
در سالهای آتی، اين نقش را از جمهوری اسلامی می گيرد. و با
فراهم شدن شرايط خروج آمريكا از اين كشور ها، احتمالا فرصتی
برای ساختن جامعه ای دموكراتيك در آنها پيش می آيد كه اين بسم
الله، جن های داخلی ماست، و رهبران بنيادگرای جمهوری اسلامی از
دورنمای وجود دموكراسی پايدار و مستقل در دو كشور همسايه وحشت
دارند. رهبران حاكميت يكدست كنونی بر خلاف شعار ها، از گرفتاری
ملت افغانستان و عراق در برابر القاعده خشنود هستند، زيرا
شرايط تاسيس امپراتوری شيعه با كد «ظهور صاحب الزمان» در
منطقه را فراهم می آورد.
اين كه سه روز پس از كشته شدن ابومصعب الزرقاوی كه ازسوی مردم
و دولت عراق رويدادی مهم تلقی می شود و سيد عبدالعزيزحكيم
رئيس ائتلاف يكپارچه عراق مرگ الزرقاوی را «به مردم صبور عراق
، خانوادههای شهدا و كسانی كه در اين سالها قربانی فكر و
اقدام جنايتكارانه اين شرور شدند» تبريك گفته است، هنوز در
جمهوری اسلامی كلمه و جمله ای برای ابراز نظر انتشار نيافته
است و اين خود نشانه احساس دو گانه دو دولت و حاكميت در عراق و
ايران و دو نوع شادی و بی اعتنائی در ميان دو ملت می تواند
تلقی شود. حتا اگرسرانجام حرفی در اين مورد از سوی حاكمان
ايران گفته شود، در هر صورت جمهوری اسلامی نتوانست اين حالت
برزخی خود درجريان كشته شدن "امير القاعده در عراق" را
پنهان كند. اگر چه مرگ الزرقاوی پايان تروريسم در عراق نيست
ولی شايد گامی به سوی تثبيت اين كشور همسايه باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*تروريسم اسلامی، آب
از سر چشمه گل آلود است،
http://news.gooya.eu/politics/archives/034901.php |