سعيد حجاريان،عضو
شورای مركزی جبهه مشاركت، و كفيل اولين
شورای شهر تهران در گفتگوئی مشروح با خبرگزار ايسنا، نقطه
نظرات خود را در باره دوران اصلاحات بيان كرده است. در اين
گفتگو می خوانيد:
می گويند انقلابی
جديد بهپا شده و فساد و دزدی از بين رفته است.
حتی من شنيدم جايی گفتند كه ما
«مجدد الف ثالث» هستيم. مجدد در فرهنگ ما به معنای كسی است كه
در هر هزار سال میآيد و سنتهای نبوی را احيا میكند،
وقتی كسی گويد «مجدد الف ثالث» هستيم از دوم خرداد و خاتمی كه
سهل است، از امام خمينی و انقلاب نيز عبور كرده است.
حجاريان در باره شعار "عبور از خاتمی” كه در
دوره دوم رياست جمهوری خاتمی بعنوان شعار انقلابی جا انداخته
شده و به داخل جنبش دانشجوئی رسوخ دادند گفت:
چهار گروه عبور از خاتمی را مطرح كردند؛
1-
جناح راست كه با
دوم خرداد و خاتمی بد بودند،
2-
سلطنتطلبان،
3-
مجاهدين
خلق كه دوم خرداد و خاتمی را قبول
نداشتند،
4-
حزب كمونيست
كارگری.
اين چهار گروه در منشأ با هم فرق داشتند،
اما در اينكه میگفتند خاتمی نبايد روی كار بيايد و دوم خرداد
نبايد اتفاق بيفتد، مشترك بودند. اما دانشجويان اينگونه
نبودند، آنها به صحنه آمدند و به دوم خرداد خيلی كمك كردند و
شايد بار جدی دوم خرداد به دوش دانشجويان بود، اما جمعی از
آنها بعدها كه نتايج دوم خرداد را ديدند، عبور از خاتمی را
مطرح كردند؛ گرچه مطلقا تحت تاثير آن چهار گروه نبودند، برخی
از اين دانشجويان، مستقلا به اين نتيجه رسيدند كه خاتمی مرد
ميدان دموكراسی نيست.
دانشجويان بين دوم خرداد و خاتمی فرق قائل
شدند؛ در حالی كه 2 خرداد حركت اصيل و جنبشی مردمی بود، اما به
هر حال اين دانشجويان با چهار گروهی كه قبلا ياد كردم بسيار
متفاوت هستند و فرقشان با بقيهی گروهها كاملا مشخص است؛ اما
اخيرا متوجه شدم كه اين [ گروه از] دانشجويان در 2 خرداد هم شك
كردند.
حجاريان در باره شعار "تحريم انتخابات" كه
ضربه بزرگی به جنبش دانشجوئی و گشاينده فضای لازم برای پيروزی
جناح راست در انتخابات شوراها، مجلس و رياست جمهوری بود نيز
گفت:
خاتمی بنا بود اصلاحات را در درون ساختار
پياده كند و وظيفهی 2 خرداد نيز اين بود كه از طريق نقاط قوت
مردم بسيج شده و منفذی را باز كند برای مردم اصلاحطلب تا
بتوانند در اين ساختار كار كنند؛ اما آنها [ گروهی از
دانشجويان ] چون عقيده داشتند ساختار متصلب و غير قابل اصلاح
است و اين كار جز مشروعيت بخشيدن نيست و اينكه معتقد بودند
نبايد 2 خرداد ديگری تكرار شود و لذا نبايد در انتخابات شركت
كرد، میگفتند در انتخابات مجلس و نه رياستجمهوری نبايد شركت
كرد چون جز مشروعيت بخشيدن به ساختار فايدهی ديگری ندارد و
میگفتند در 2 خرداد نيز ما اشتباه كرديم.
آنها می گويند بايد به جامعه رفت و كار
فرهنگی كرد مانند شريعتی. میگويند بايد سازماندهی كرد و كار
مدنی انجام داد. برای بسيج تودهای از پايين. حتی شنيدم اخيرا
پا را فراتر گذاشته و میگويند اين ساختار سياسی و حقوقی قابل
دفاع نيست.
درباره تز فشار از پائين و چانه زنی در بالا
كه از شعارهای حجاريان در سالهای اول اصلاحات بود، وی گفت:
مثلا در سازمان ملل عدهای نشستند چانهزنی
میكنند اما در ميدان رزم سربازانشان را برای مبارزه جمع
میكنند. بنابراين آيا چانهزنی از بالا ربطی به فشار از پايين
دارد يا خير؟
مثلا عراق را ببينيد. مبنای تشكيل دولت
جديد رای مردم بود. همان فشار از پايين و چانهزنی از بالا.
نوع ديگری فشار از
پايين و چانهزنی از بالا را ببينيد:
اگر خاتمی 20 ميليون رای نداشت و
آرايش با آقای ناطق نوری سر به سر میشد امكان نداشت اجازه
دهند آقای خاتمی رييسجمهور شود. تازه كابينهی اول آقای خاتمی
نيز با چانهزنی تشكيل شد. پس چرا به اين طرح
بايد انتقاد كرد؟
میگويند سازماندهی نكرديد و فشار كم بود و
به دنبال نخبهگرايی رفتيد. به هر حال وقتی پايين فشار كافی
نباشد، چانهزنی در بالا اثر ندارد. بدانيد 2 خرداد يك
انتخابات معمولی از دل يك جنبش بود.
زمانی كه آقای خاتمی به عنوان يك رييسجمهور
به دفتر رفت، جنبش رها شد. جنبش كه رها شد فشار از پايين كمتر
شد و چانهزنی از بالا ديگر فايده نداشت.
انتشار
روزنامههای جديد، فاش شدن
قتلهای زنجيره ای
نيزتحت فشار
افكار عمومی بود.
مجلس ششم نيز در اثر همين فشارها تشكيل شد.
البته
اصلاحات سياسی با روزنامهی سلام شروع شد.
اما مسير اصلاحات نيز از فرم اصلی
خود خارج شد. نبايد تودهی مردم را خانهنشين كرد. نبايد
رابطهی جنبش با رهبریاش قطع شود، اين مشكل ما بود. اين رابطه
قطع شد. نخبگان به بازی گرفته نشدند، درحالی كه حتما بايد
مسووليت قبول كنند و به بازی گرفته شوند.
در دوم خرداد نخبگان، روشنفكران و
دانشجويان بيشتر به دنبال دموكراسی آمده بودند و كشاورزان و
كارگران نيز در پی مطالبات اقتصادی خود آمدند.عدهای نيز به
آقای خاتمی به عنوان «سيد» رای دادند و عدهای به عنوان تيپ
روشنفكر برای اجابت مطالبات فرهنگی خود. اقوام و اقليتها نيز
به عنوان اينكه خاتمی كمتر ايدئولوژی را دخالت خواهد داد به
او رای دادند. عدهای هم به خاطر مخالفت با كانديدای مقابل و
«نه» گفتن به او، به خاتمی آری گفتند، بدون اينكه از آقای
خاتمی شناختی داشته باشند.اين تركيب ناهمگون موجب شد كه حركت
به نتيجه دلخواه نرسد.
من معتقد نيستم كه مردم اصلاحات را فراموش
كرده باشند بلكه اصلاحات همواره در خاطر آنهاهست.
|