دومين باربود كه در سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی تشنج
ايجاد شد. نخست وقتی كه آقای هاشمی - البته با تاخير - از
شهردار موفق خود كه اتفاقا به درخواست او از كاخ
استانداری اصفهان به ساختمان شهرداری در خيابان بهشت
تهران نقل مكان كرد به وقوع پيوست.
در آن جابجايیها هاشمی با تكيه بر عملكرد آقای كرباسچی در
اداره استان اصفهان در ايام جنگ، بهترين گزينه را برای
روبراه كردن پايتخت جمهوری اسلامی كه میرفت بعد از
سالها التهاب ايام انقلاب و زخمه جنگ تحميلی و برخورد با
خانههای تيمی گروههای تا ديروز انقلابی دست و رويی در آب
سازندگی بشويد، طرفه اينكه شهردار جديد به قصد شستن زنگار
غم از چهره شهری مانده در التهابات انقلاب و جنگ و
درگيری خانگی به ساختمان شهرداری پا گذاشت در و ديوار شهر
رنگ و لعابی تازه يافت. تنها رنگ در مغازهها و رفت و
روب گرد و غبار در و ديوار نبود، بلكه با گذاشتن گلدان در
گوشه و كنار خيابانها و آوردن درخت و درختچه از گلخانهها
به حاشيه خيابانها و پس آنگاه ايجاد فضاهای سبز، گويی
صاحب خانه قصد غبارروبی يا خانه تكانی شب عيد را داشت.
8 سال طول كشيد تا برنامههای تامين هزينه شهر به وسيله
شهرداری چهره خود را نشان داد. ناگهان تهران در گوشه و
كنار اما بیبرنامه و بدقواره رشد كرد! دوره سازندگی عصر
طلايی شهرداری تهران بود و آقای كرباسچی تكنوكرات مدل
مديريت ساير شهرها شد. دغدغه سياست كه همانند خوره به
جسم و جان انسانهای شرقی میافتد اين بار راحت به سراغ
شهردار پرنفوذ تهران رفت. كرسی هيات دولت بدون اينكه عضو
رسمی كابينه باشد در اختيار شهردار قرار گرفت. هنوز اصل 100
قانون اساسی درخصوص شورای شهر پياده نشده بود شهردار كه
حكم خود را از وزيركشور میگرفت شانه به شانه وزير كشور
در هيات دولت شركت نمود. حساب و كتاب شهرداری تنها با
امضای وزيركشور رفع و رجوع میشد اندوخته شهرداری تهران
پروپيمانه شد تا جايی كه بعد از سالها حتی از ميانه حكومت
پهلوی دوم طرح بلند پروازانه خيابان نواب كلنگ خورد،
اتوبانها از شرق و غرب عين مار سربركشيدند، چكاچك
تيرآهنها و فرياد كارگرها در هياهوی ساخت و ساز هارمونی
ناهمگونی را به نمايش گذاشت. انتخابات ششمين دوره رياست
جمهوری در پيش بود و ظريفی در آن روزگار میگفت: قطار دولتی
رياست جمهوری با فرش قرمز خود چشم انتظار سوار شدن
مسوولين بود كه اتوبوس سفيدرنگ آقای خاتمی از دروازه دوم
خرداد گذشت و زمانی مسافرين خوش خيال قطار از رسيدن
اتوبوس سيد خندانی كه دست زيرچانه با لبخندی نمكين دوره
تازهای از شيوه زندگی را نويد میداد باخبر شدند. شهردار
تكنوكرات تهران كه تير و درختان شهر را آن ميزان زياد
كرده بود كه بشود عكس سيد خندان را برآنها آويزان كرد چه
رسد به شك در تامين هزينه انتخاباتی پرونده دوم خرداد،
او را به پای ميز محاكمه كشاندند و برخلاف رويه قضايی كه
تا حكم قطعی نشود نبايد مفاد آن علنی گردد، هر شب تلويزيون
برنامه محاكمه شهردار تهران را نمايش میداد. در همان
زمان نخبگان جامعه محاكمه كرباسچی را نوعی برخورد از نوع
ديگر با هاشمی رفسنجانی میدانستند. هاشمی اما در نخستين سفر
بعد از پايان دو دوره رياستجمهوری به عربستان كه آقای
كرباسچی متهم را با خود برد، سفری كه يخ سياسی بين ايران
و عربستان را آب كرد. محاكمه كرباسچی و انتشار آن از
تلويزيون تا جايی پيش رفت كه دل نگرانی نه بلكه غمباد
ايام خدمت اشك كرباسچی را در حضور ميليونها بيننده
تلويزيون روان ساخت. هاشمی اما با سكوت نظارهگر جادنهای
بود كه به هرحال جايی هرچند دور در سالن دادگاه نظارهگر
برنامه دولت اوست مگر نه اينكه كرباسچی را هاشمی عضو
هيات دولت نموده بود. آن روز كه حمايت هاشمی از كرباسچی
در نماز جمعه با واكنش شعار مرگ بر سرمايهدار و غارتگر
بيتالمال روبرو شد، هاشمی با همه توانمندی خود دلآزرده شد
اما روحيه كويری او منفذ و راه گريزی برای آينده باز
گذاشت. اگر حرمت نماز جمعه و دانشگاه تهران در حمايت از
اقدامات دادگاه را آن روز هاشمی شكستن قانون فرض كرده
بود و به جد به دو جهت، نخست حرمت خطبههای نماز جمعه
كه جزء نماز است و اگر در آن روز رعايت میشد، و مهمتر از
همه قانون حفظ میگرديد به يقين دومين تشنج درست بعد
از انتخابات رياست جمهوری و طرفه، پيروزی رقيب هاشمی آن
هم در ايام پانزده خرداد، به وقوع نمیپيوست. در كنار
همه اين نشانهها قداست و حرمت حرم امنی كه بارقههای
انقلاب درست 44 سالی قبل از همان مكان درخشيدن گرفت را
نبايد فراموش كرد. اگر دوباره فيلم افرادی كه با رگهای
گردن برآشفته مرگ بر ضد ولايت فقيه سر میدادند را تكرار
كنند سن اكثر آنان زير 44 سال بود ساليانی كه هاشمی در
زندان و فراری و محكوم بود، اينان به يقين به دنيا
نيامده بودند و شايد اكثريت آنان ندانند كه هاشمی در
دادگاه اول به مرگ محكوم شد و به حكايت آقای ناطق نوری
در مراسم مرگ مادر هاشمی در مسجد سپهسالار وقتی هاشمی را از
اتاق شكنجه آوردند در واقع مرده بود و هيچ اميدی به
زنده ماندنش نداشتيم (نقل به مضمون) اما هاشمی در هر دو
تشنج از قانون و اجرای آن با تكيه بر روحيه كويری خود
غمض عين كرد، غافل از اينكه حق گذشت متعلق به او
نيست، قانون زينت كتاب نمیباشد، قانون برای اجراست و
حق آن تساوی افراد در برابر قانون است. اگر قرار است از
فوايد اجرای قانون همه به صورت يكسان سود ببريم در نقض
آن هم مجازات برابر عين عدل است. اگر آن روز كه مرگ
بر غارتگر بيتالمال در پی حمايت هاشمی از كرباسچی در
نمازجمعه سر داده شد با آنان حسب قانون برخورد میشد و
هاشمی خود را طرف دعوی میدانست و با تساهل از آن واقعه
نمیگذشت، با اطمينان بعد از گذشت 8 سال از واقعه شعار
مرگ بر غارتگر بيتالمال در نماز جمعه به شعار مرگ بر ضد
ولايت فقيه در حرم حضرت معصومه در تاريخیترين روز
انقلاب اسلامی يعنی پانزده خرداد در قم و در حضور هاشمی و
خطاب به او به وقوع نمیپيوست. |