روزنامه
شرق
در شماره روز يكشنيه ٢٨ خرداد ١٣٨٥
خود
به بهانه "خداحافظی تيم ملی ايران از جام
جهانی” سرمقالهای نوشته است با
عنوان "خيانت ما"، و با عنوان
دقيقتر "خيانت ما روزنامهنگاران و
مطبوعاتیها". اما روشن نكرده است
كه خيانت كدام "ما"، آيا همه ی ما، يا
تنها آنانی كه تن به سانسور و
خودسانسوری دادهاند؟ نه تنها در عرصه ورزش،
كه در همه عرصهها و از همه مهمتر
در عرصه سياست و حكومت داری.
مهم نيست كه اين يادداشت، نه در جايگاه
سرمقاله در صفحه اول، حتی به عنوان
يك دردل و يك نقد درونی در صفحات
ميانی روزنامه شرق، امكان چاپ پيدا نكند،
و يا ديگر روزنامهها حوصله نداشته
باشند به ملاحظه نام نويسنده و يا
مطالب درون آن پيه دادگاه رفتن و
دچار مشكل شدن آن را به تن بمالند و آن
چاپ كنند. مهم اين است كه اين حرف
به گونهای زده شود و عدهای – هرچند
اندك – آن را ببينند و بخوانند. مهم
اين است كه در آستانه سالروز معلم
انقلاب بگوئيم كه هنوز شيعه مذهب "
انتظار" است و "اعتراض". هنوز
هستند كه قلم به دستانی كه تسليم
نشدهاند، نوميد نشدهاند، به خوشبختی ظاهری رو نياوردهاند و
به تسليم خو نكردهاند....
مهم نيست كه عنوان مطلب را چگونه بخوانيم و
تلفظ كنيم. فرق نمیكند كه "كی”
باشد يا "كی”. به هر حال "كسی” بوده و از "زمانی” اين "خيانت"
اتفاق
افتاده است. مردم هم آموختهاند كه بايد
چشم بر بسياری از "خيانتها"
ببندند، تا روز موعود. و طبيعی است
كه آنان اين بار به خوبی آگاهند كه در
اين ميان نبايد "ديواری كوتاهتر از
ديوار روزنامهنگار پيدا كنند". بهای آخرين "خطا"ی آنان بسته
شدن يك روزنامه بود و بازداشت و زندانی شدن دو
روزنامهنگار بيگناه. اكنون، تاوان
اين "خطا" را جوانان بیگناهی میدهند
كه برای
فرار از روزنامهنگاری سياسی و اجتماعی، دل به طنز و
شوخی بسته
بودند و به جای كشيدن كاريكاتور "انسان"،
"حيوان" را سوژه قلم خود كرده
بودند. همانانی كه اكنون همچون
همكاران گذشته خود كه يا قلم به زمين
گذارده، يا جلای وطن كرده و رنج
زندگی در غربت را میكشند، زير فشارهای جانكاه بازجويی و
بازداشت چاره كار را "سر كوبيدن به بدنه سخت چهارديواری زندان"
يافتهاند و يا مجبورند برای رضايت بازجو، داستانی بافی كرده و
از
ميزان و منبع "دلار" دريافتی بنويسند!
اگر آنان تحت فشار "بازجو" هستند، اين سو
نيز همكارانی تحت فشار "وجدان"
قرار دارند و "پاسخگويی به ملت". و
البته هنوز بسياری كه حتی به اين نقطه
نرسيدهاند و غم "نان گرم" دارند و
"آب يخ"، و "بقای روزنامه" به هر قيمت.
حتی به بهای رايگان فروختن قلم و تن
به سانسور و خودسانسوری دادن، با
بهانه و بیبهانه.
آنانی كه غم آن ندارند كه بسياری از
دوستانشان را از كار بيكار
كردهاند، نشرياتشان را بستهاند و
خودشان را آواره ديار و دور و نزديك
كردهاند. آنانی كه ابايی ندارند،
بیهيچگونه ملاحظهای، حتی بيانيههای انجمنهای صنفی و حمايتی
حرفه خود را به تيغ سانسور بسپارند و يا آنها را
پاره پاره كرده و در سطلهای آشغال
روزنامههايشان جای دهند، و حتی به خود
زحمت ندهند تا در دادگاههای
مطبوعاتی دوستان گذشته و يا همكاران فعلی خود
شركت كنند و خبر آنها را پوشش داده
و دفاعيات مديران مسئول و
روزنامهنگاران را به اطلاع عموم
برسانند.
اين "كی” همه ما هستيم، همه ما "خطاكاران"
و "خيانت پيشگان". همه ما كه
"رسالت
مطبوعات" و " ارزش قلم" را به لقمه نان گرمی و جرعه آب سردی
فروختهايم و چشم بر خطاهای بزرگ "مربيان" بستهايم، نه در
"زمين كوچك
فوتبال" كه در "ميدان بزرگ بازی حكومت".
آيا آن زمان كه خطر "خونريزی و
جنگ" را در پشت مرزها، و " تحريم و
فقر" را در درون خانههامان ديديم باز
قلم برداشته و جسارت به خرج داده و
تيتر خواهيم زد؛ "خيانت ما"؟
اين "كی” به بلندای تاريخ است و اولين باری
كه قلم مزدور "زر و زور و
تزوير" شد، و استمرار آن تا امروز و
تا فرداها. تا زمانی كه "سانسور" و
"خودسانسوری” را به هزار بهانه
توجيه میكنيم، تا به بهانهای "غم نان"
نداشته باشيم و يا "ترس زندان".
من هم چون آن همكارمان اين پرسش را مطرح
كنم كه "مگر مربی تيمت را نمیشناختی – و نمیشناسی- عزيزم؟
مگر نمیدانستی...".
نه تتها بايد بپذيريم كه "ما به رسالت
خودمان خوب عمل نكرديم"، بلكه
بايد به همان ملتی – ملت ايران، همه
ايرانيان- كه در حقشان خيانت كرديم،
تعهد بسپاريم كه ديگربار در آينده "خيانت"
نخواهيم كرد، تن به ذلت سانسور
و خودسانسوری نخواهيم داد و "حقيقت"
را به خاطر منافع و مصالح ديگران به
مسلخ نخواهيم فرستاد و قلمهايمان
را ارزان- و گاه رايگان - نخواهيم
فروخت. بعيد است كه ديگر بار و در
مسائلی مهمتر و حياتیتر، ملت ايران
خيانت ما را بپذيرد كه به ما اجازه
دهد كه دوباره تكرار كنيم: "حالا كه
داريم اينها را مینويسيم، خيلی دير
شده، اما ببخشيد، ما هم مثل شما فريب
خورديم. شايستگی ما همين بود." ملت
به خوبی میداند كه "شايستگی ما اين
نيست".
( خلاصه شده و
برگرفته از "ايران ما") |