مدتی پيش يك جلسه
«چه بايد كرد؟» از سوی
جبهه
مشاركت برگزار شد.
شكوری راد عضو شورای رهبری جبهه مشاركت سخنران اصلی اين جلسه
بود. او دراين جلسه به نكاتی اشاره مستقيم و تلويحی شد كه
تاكنون با صراحت بيان نمی شد. از جمله انتقاد از نظرات اكبر
گنجی و نقش منفی رهبران وقت دفتر تحكيم وحدت در شتاب گيری بی
زمينه اجتماعی و يا نظريه پردازی های امثال عباس عبدی.
فشرده ای از اين سخنرانی را برای آشنائی با بحث های جدی كه در
داخل جبهه اصلاحات در جريان است می خوانيد:
«اصلاحطلبان
میتوانند از خطاهای مكرر طرف مقابل خود استفاده كنند
تا مردم را به اصلاحات بازگردانند.
ضمن اينكه نياز به وحدت ملی در برابر
فشارهای خارجی
سرانجام
موجب دعوت
به بازگشت افرادی با پايگاه اجتماعی بالا،
نظير
آقای
خاتمی
خواهد شد.
بر اساس اصول
قانون اساسی
قدرت در اختيار مردم است و مردم آن را
بوسيله انتخابات
گوناكون به اركان حكومت واگذار میكنند.
اما
اصول
ديگری از قانون اساسی اختيارات خاصی را برای رهبری ايجاد
كرده است.
از
جمله انتصابها و نيز اختيارات خاص شورای نگهبان.
عمده اقتدار مجلس
در مقابل قوه مجريه است، نه ساير قوا. حق نظارت نمايندگان هم
با تفاسير
شورای نگهبان عملا بسيار كم و تنها در حد اظهار نظر در داخل
صحن مجلس است.
بر اساس اصل 157 قانون اساسی:
1-
اختيار نصب رييس قوه قضاييه تنها
با رهبر است
2-
رئيس
قوه قضاييه قدرت مطلقهای است كه تنها به رهبر
پاسخگوست و برای مردم هم در قانون اساسی هيچ امكانی برای كنترل
بر اين قوه
وجود ندارد،
3-
رهبری علاوه بر قدرتی كه در
قانون اساسی دارد، مرجعيت ديني, عزل و نصب امامان جمعه،
4-
علاوه
بر قوای مسلح،
فرماندهی و هدايت
بسيج كه امكانات زياد و
تشكيلات گسترده ای دارد،
5-
كميته امداد با بودجه
بسيار وسيع كه امكان حسابرسی ندارد،
6-
بنياد مستضعفان،
7-
نهاد رهبری در
دانشگاهها،
8-
سازمان تبليغات اسلامی،
9-
سازمان فرهنگ و ارتباطات،
10-
دادگاه
ويژه روحانيت،
11-
شبكه مساجد،
12-
شورای سرپرستی حوزه علميه قم،
13-
آستان قدس رضوی
.....
در چنين
شرايطی از توزيع قدرت، در سال 1376 رييسجمهوری متفاوت انتخاب
كرديم.
جامعه مدنی هم صرفا به شكل افكار عمومی بود و هيچ سازماندهی
خاصی برای حمايت از خاتمی وجود نداشت.
قانونگرايی و جامعه مدنی شعارهای اصلی خاتمی بود. او
میگفت كه از اين طريق میخواهد نظام را حفظ كند. بر اين
اساس هم گفته شد رهبری در چارچوب قانون اساسی.
در اوايل دوران رياستجمهوری از خاتمی خواسته شده بود به دليل
نفوذ كلامش
از ولايت فقيه دفاع
كند و
خاتمی نيز ولايت فقيه را در چارچوب قانون اساسی عمود
خيمه نظام خوانده بود
و در واقع به اين وسيله استراتژی برد - برد را دنبال میكرد
چون در
چارچوب اختيارات قانون اساسی،
بدون همكاری رهبری
امكان پيشبرد اصلاحات
وجود نداشت.
خاتمی دنبال توسعه قدرت برای مردم و جامعه مدنی بود و در چنين
شرايطی نيازمند قدرت و فرصت بود.
خاتمی نيامده بود كه با رهبری درافتد يا
قانون اساسی و نظام را عوض كند،
ولی تعريف اصلاحات
در ادبيات برخی عملا به
گونه ديگری پيش رفت. در واقع سياست برد – برد
آقای خاتمی از سوی دو گروه
همراهی نشد
و در عمل مورد مخالفت قرار گرفت؛ يكی بخشی از جناح راست كه فكر
میكردند
با حاكميت قانون دوران
يكهتازی
آنها تمام میشود و از شش ماه
پس از دوم خرداد به تعبير خاتمی هر نه روز يك بحران به وجود
آوردند.
از استيضاح وزرا تا ضرب و شتم
آنان
در نماز جمعه، راه انداختن بولتنها و مشوش كردن ذهنی متدينين
نسبت به
اصلاحطلبان، حمله به كوی دانشگاه, ترور حجاريان, توقيف
فلهای مطبوعات
و بازداشتها،
رد
صلاحيت نامزدها در انتخابات و ... باعث شد از طرفی انرژی
اصلاحطلبان صرف اين مسائل شود و از طرف
ديگر بخشی از اصلاحطلبان به سمت راديكاليزم و ادبيات تند و
تعجيل در كسب
اهداف بروند.
سه شعار «عبور از خاتمي» كه محوريت خاتمی را
برای هدايت اصلاحات نفی میكرد،
«تغيير قانون اساسي» كه براساس قانون
اساسی بازنگری در آن غير ممكن بود و
يك
خواسته انقلابی ارزيابی می
شد،
«عبور
از جمهوری اسلامي» كه باعرضه مانيفست جمهوریخواهي(گنجی)
و
تشكيل جبهه
جمهودی خواهی مطرح شد،
اينها
از عوامل شكست اصلاحات
بود.
تازمانی كه جامعه مدنی شكل نگيرد و جامعه حالت پوپوليستی داشته
باشد،
اصلاحات به جلو نمیرود و افراطيون دو طرف بازی برد - برد را
به برد -
باخت میكشانند، در اين وضعيت هم طبيعی است كسانی كه قدرت
عينی و
سازمان
يافته دارند، برنده می شوند.
بايد
به سراغ تحليل ملموس ساختار قدرت رفت.
قدرت يعنی مردم.
اين قدرت
به علت تبليغات بد اصلاحطلبان از بين رفت و شعار عدم شركت در
انتخابات
در جايی مثل انتخابات دور دوم شوراها كه دموكراتيكترين
انتخابات بود، از
سوی
بخشی
از اصلاح طلبان سرخورده و
راديكال مطرح شد.
( در راس آنها دفتر تحكيم وحدت)
ما مغلوب گفتمان غلط برخی اصلاحطلبان شديم نه محافظهكاران.
در شرايط كنونی
نيز
نهادهای سنتی كه در اختيار جناح محافظهكار هستند، گستردهترو
موثرتر
از نهادهای مدرنی مثل احزاب و
NGO
ها هستند.
لازمه تقويت پايگاه مردمی اصلاحات بازگشت به گفتمان سازش بين
دين و
دموكراسی است يعنی همان كاری كه خاتمی كرد.
آنهايی كه به هر دليلی خواستند
عكس اين را ثابت كنند، به اصلاحات ضربه زدند. حرف
مصباح يزدی
و اكبر
گنجی
عملا
يكی بود
و به يك جا میرسيد و هر دو در ناكام كردن گفتمان
خاتمی
كمك
كردند.
آينده كشورنيز
در
گرو همزيستی مسالمت آميز تفكرات مختلف در كشور است.
هر كس كه بخواهد برای آينده
جامعه فكری ارايه كند، بايد برنامهای دهد كه همه بخشهای
جامعه در آن
چشمانداز روشنی برای خود ببينند، بايد برنامهای باشد كه
متدينين احساس
كنند دينشان مورد تعرض قرار نمیگيرد و كسانی كه خواهان حقوق
اجتماعيشان
هستند بايد احساس كنند كه تمامی اين حقوق تحقق میيابد.
خاتمی اشتباه استراتژيك نكرد
اما
دولت دومش
را
ضعيف چيد
كه
اشتباه در تاكتيك بود نه استراتژی.
در همان دوران
در حالی كه دولت و مجلس در اختيار اصلاحطلبان بود،
عده ای
با افزايش
مطالبات در جهت حركت به سمت نفی داشتههايشان حركت كردند،
آنها كه چنين
ادعاهايی داشتند برنامهای برای آيندهشان نداشتند
و
راه
حل عملی روشنی ارائه نكردند.
اكنون
جناح
مقابل در معرض افكار
عمومی قرار دارد و محك میخورد كه چقدر به ادعاهای خود عمل
میكند، آنها
در مسيرنشيب هستند و ما در مسير فراز.
دو انتخابات
روش جناح مقابل استفاده از نهادهای دوزيست و سازماندهی آرا قبل
از ريختن آن به صندوق بود، لشگر 300 هزار نفری نظارت كه شورای
نگهبان بسيج
كرده بود، كافی بود تا نتيجه انتخابات در مرحله اول به نفع كسی
رقم بخورد.
ضمن اينكه معتقديم بخشی از آرای نفر دوم مرحله اول مبهم و
شبههدار است اما
مرحله دوم
هر قدر دستكاری در انتخابات باشد، يكی رای آورد و ديگری نياورد.
بنابراين ما هم نتيجه انتخابات را پذيرفتيم و پس از
آن سياستورزی را ادامه داديم. ما
مجلس هفتم
را غير قانونی نمیدانيم
ولی برخی از نمايندگان را راهيافته میدانيم.
پرونده اتمي
در مورد فرجام
پرونده هستهای ايران
نيز شكوری راد
گفت: ما بازيگر اين عرصه نيستيم و تنها تماشگريم،
در جريان ريز مباحث هم نيستيم و تنها شاهد كمك به
اجماع جهانی
عليه ايران
از داخل هستيم. شايد قرار است
در پس
پرده
اتفاقاتی بيفتد. آنچه میبينيم
اين است كه پرونده ايران در شورای امنيت مطرح خواهد شد و آن
شورا هم عليه
ايران رای خواهد داد،
چون آنجا آمريكا بازيگر موثرتری نسبت به شورای حكام
است.
حمله نظامی به قصد اشغال كشور
مردود است اما
احتمال حملات محدود منتفی نيست.
درعين حال هر گونه فشار
بينالمللی عليه ايران به
ضرر دموكراسی
در داخل است،
چون امكان
فعاليت سياسی را كاهش
می دهد
و امنيتی شدن فضای سياسی را افزايش میدهد،
بنابراين
بايد تلاش كنيم تصميم بينالمللی عليه ايران گرفته نشود. |