رفته بودم نمايشگاه كتاب. ظهر تا شب. انصافا شلوغ بود و علی
رغم آن كه خيلی ها می گويند كه مردم برای خريد كتاب نمی آيند،
واقعا فضا فرهنگی بود. دو سالن بزرگ كتاب را بازديد كردم. نمی
دانم آيا برداشت بقيه هم اين طوری بود يا خير؟ حوزه ی كتاب
خيلی خسته به نظر می رسيد. شايد پاسخ ندادن به ناشران كه مسأله
اصلی ماه های اخير ناشران هست و باعث شده كتاب های جديد به
بازار نيايد دليل آن است؛ يا فضای عمومی در فرهنگ مكتوب اثر
گذاشته و شايد هم اصلا من اشتباه كرده ام!
در غرفه های كتاب با اهالی فرهنگ خيلی حرف زديم؛ ناشر، نويسنده
و خوانندگان. تا يكی دو سال پيش كتاب های روان شناسی خيلی برو
بيا داشت ولی امسال از رشد كتاب های مربوط به موفقيت خيلی صحبت
می كردند. ملت ايران است ديگر! به سحرخيز در انتشارات قلم
برخورد كردم. اطلاعاتی كه در مورد رامين جهانبگلو داشتم و تلاش
های كم ثمری كه كرده بودم را به وی گفتم، او هم در مقابل حرف
هايی زد. البته روز قبلش در كيهان خوانده بودم كه طبق معمول
جاسوس بوده است و از اين حرفها! من البته تا به حال با آقای
جهانبگلو هم صحبت نشده ام و ايشان را نديده ام ولی با نوشته
هايشان آشنايی دارم. از اطلاعاتی كه از گذشته و از دستگيری
اصحاب فرهنگ دارم نمی توانم خيلی راحت اتهامات ارائه شده را
بپذيرم. به چند غرفه ی مطبوعات عمومی و خبرگزاری ها سر زدم. با
همه ی سرخوردگی كه نخبگان پيدا كرده اند، اما در غرفه ی
مطبوعات نشاط سياسی هنوز جان داشت. خبرگزاری ها امسال در كنار
روزنامه ها نيستند؛ با اين كه خبرگزاری ها بايد خبر توليد كنند
تا روزنامه ها بنويسند و طبعا مخاطبشان يكی هستند، اما سالن
های محل استقرار آن ها جدا بود. در اين ميان نشاط بر و بچه های
ايسنا مثل هميشه فوق العاده بود. جلو درب ورودی غرفه ی روزنامه
ها به تناوب ايستاده بودند تا كسانی كه بر اساس عادت هر ساله
به آنجا می روند را تور كنند و با اصرار تحسين برانگيزی آنان
را به غرفه ی ايسنا ببرند تا مصاحبه نمايند. فرق كسانی كه نسبت
به حرفه ی خود عشق دارند با مجموعه های دولتی همين است. فكر می
كنم در مجموع نشاط مخاطبان روزنامه و مجلات، چه سياسی و چه
تخصصی از حوزه ی كتاب بيشتر بود.
|