سايت انتخاب دو فيلم از چگونگی كشتار افرادی كه جندالله اسير
كرده اند، را در سايت خود به نمايش گذاشت. صحنه ای از قساوت
وخونخواری در اين فيلم وجود داشت كه مو بر اندام انسان راست
می كرد. صحنه ای مشمئز كننده وموحش . پنج شش نفر با لباس بلوچی
و صورت پوشيده واسلحه بدست با شعار الله اكبر، جوانی را با
چشم بسته در برابر خود روی زمين خوابانده بودند. ناگهان يكی
از افراد مسلح از پشت به روی جوان پريد و با قساوتی شگفت آور
به بريدن سر جوان مشغول شد. نمی دانم آيا چاقو كند بود و يا
چون به استخوان گردن قربانی رسيده بود بريدن سر بسختی پيش
ميرفت. اين صحنه زجر آور بسيار طول كشيد. بعد از ديدن اين صحنه
ديگر نتوانستم چشم بر هم بگذارم. هنوز هم پس از گذشت چند روز
از ديدن اين صحنه خواب معمولی ندارم. ميدانم كه رفتار حاكميت
با انسان های دارای مذاهب ديگر بخصوص سنی ها بسيار ضد ملی
بوده است. اما قداماتی اين چنين هم كه از اين گروه جندالله سر
ميزند، درخوشبينانه ترين حالت و در صورتيكه با كمك خارجی و در
جهت بی ثبات كردن و يا نشان دادن ايران نباشد، بشدت مورد تنفر
مردم قرار خواهد گرفت. حتی اگر قربانی كه بدست اين افراد
افتاده بود عامل حكومت بوده و احيانا اقدامی هم بر ضد بلوچها
كرده بود، نبايد به چنين شكل فجعی سر بريده می شد. اگر هدف حتی
كشتن وی به هر دليلی بود، نمی شد او را با يك تير خلاص كرد و
چنين نمايش فجعی را ترتيب نداد؟ تا كنون چنانكه از گزارشات
پيداست، افراد بی گناه و بی ارتباط با حكومت هم بدست اين گروه
به قتل رسيده اند. متاسفانه حكومت هم با جلوگيری از انتشار
اخبار واقعی، از شناخته شدن افراد بی گناهی كه بدست گروه مذكور
به قتل رسيده اند، امتناع می ورزد ، مبادا كه تعدای از
مامورانش هم در اين قضيه شناسايی و افشا شوند.
قتل عام 12 سرنشين اتومبيل های در حال عبور از جاده بم- كرمان
يك فاجعه است، اما از آن فاجعه بارتر ادامه و گسترش نا امنی در
كشور و سخن گفتن حكومتيان وغير حكومتيان با زبان خشونت با
يكديگر است. اين خشونت ره بر تركستان می برد و با كمال تاسف
بايد گفت از خوزستان به بلوچستان و ازبلوچستان به كردستان و
اكنون بتدريج به نواحی مركزی كشور می رسد. قتل عام درجاده بم –
كرمان جز اين است؟ 27 سال خودی و غير خودی كردن مردم، با چماق
تشييع بر سر اهل تسنن كوبيدن، برای قاتل عمر بارگاه علم كردن و
شجره نامه قهرمانی انتشار دادن، جشن عمركشُون در مملكت رواج
دادن، رقص مرگ بر بالای جرثقيل های ويژه اعدام، باد در گلو
انداختن و گفتن " زبان می بريم و قلم می شكنيم" و كاشتن بادی
خشونت و قساوت حكومتی، كار را به دروی توفان خشونت اجتماعی
نكشانده؟
آدم ربائی، باج خواهی، برپائی مخفيگاه و زندان در دل كوه و
كمر و حتی در حاشيه شهرها و گويا در دل شهرهائی مانند "خاش"
توسط باج خواهان و آدم ربايان، الگو برداری از همين شيوه توسط
حكومت نبوده است؟ جلوی فاجعه را بايد گرفت. اما پيش از همه، از
بالا. از راس حاكميت.
چاره كار گسترش خشونت و لشكر كشی نيست. وعده ای كه محمدرضا
باهنر نماينده كرمان در مجلس، روز گذشته داد و گفت اگر نيروی
انتظامی نمی تواند جلوی اشرار را بگيرد، كار را بدهد دست بسيج
و سپاه. اين غلط ترين توصيه است، حتی اگر ناشی از رقابت و
اختلاف نظرهای اخير ميان او و سردار ذوالقدر يار ديرين و رقيب
جديد باهنر باشد. اين يعنی پذيرش و رفتن به سمت جنگ خانگی.
فاجعه جاده بم- كرمان را نه از قول استاندار پرخط و خال كرمان
كه همسو با دولت نظامی سخن گفته بلكه از زبان يگانه بازمانده
اين قتل عام بخوانيد كه در روزنامه شرق منتشر شد:
از زبان يگانه بازمانده حادثه
علی عزيز
پور 14 ساله تنها شاهد زنده حمله تروريستی در محور بم به كرمان
است. وی مشاهدات خود را اين گونه به خبرگزاری فارس گفته است
:
سوار يك خودروی پژوی كرايه به سمت بم در حركت بوديم كه راننده
متوجه شد در وسط جاده فردی با لباس نيروی انتظامی در حالی كه
با سلاح به سمت ماشين نشانه رفته است، با چراغ قوه به خودرو
علامت ايست داد. وقتی كه ايستاديم، مرد مسلح جلو آمد و از
راننده خواست تا گواهینامه و كارت خودرو را به وی نشان دهد.
مرد مسلح پس از اين كه كارت ماشين و گواهی نامه راننده را ديد
از همه خواست پياده شوند و وقتی كه راننده به او گفت برای چه
بايد پياده شويم، مرد مسلح جواب داد بعداً معلوم میشود.
مرد مسلح چند نفر را كه همگی لباس بلوچی به تن داشتند، صدا زد
و وقتی كه آنها آمدند دستها و چشمهای همه ما را با چسب
بستند و پس از طی مسافتی حدود 50 متر ما را وارد گودالی كردند
كه چند نفر ديگر هم در آن بودند و بعد به ما دستور دادند كه
همگی روی زمين دراز بكشيم.
چند دقيقه كه گذشت، يك نفر آمد و گفت: بچه كو؟ و وقتی مرا
ديد، پشت گردنم را با دستش گرفت و نزديك جاده برد و پس از آن
چشمها و دستها و پاهای مرا با چسب محكم بست وگفت: همين جا
بايست.
چون گريه كرده بودم قسمتی از چسبی كه روی چشمهايم بود شفاف
شده و میتوانستم ببينم آنها چه كار میكنند. میشنيدم كه
گروگانها میگفتند: چرا ما را گرفتهايد و حتی يك نفر از
آنها هم فرياد زد "يا حسين" و بعد از آن ديدم كه همگی آنها
دور گودال حلقه زدند و مردها را در حالی كه دستها و پاهايشان
بسته بود، به رگبار بستند. اشرار با يك تيربار هم كه آن را روی
ماشين گذاشته بودند، داخل گودال شليك كردند و حتی گهگاه به
سمت جاده هم شليك میكردند.
صدای رگبارها كه تمام شد، رفتند سراغ ماشينها و آنها را با
بنزين موجود در باك خودروها به آتش كشيدند و بعد به طرف من 2
گلوله شليك كردند كه هيچ كدام به من اصابت نكرد. آنها پس از
اين به سرعت سوار ماشينهايشان شدند و از محل رفتند. من بعد
از اين كه پاهايم را باز كردم، سينه خيز به طرف جاده رفتم و
توانستم با يك ماشين خودم را به بم برسانم و قضيه را بهاطلاع
مأموران برسانم. |