جهان و ايران

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  لوموند ديپلماتيك
شورش و انفجاردرعراق
رشد بذرهای انتقام از ايران
 
 
 
 

 

انفجار و تخريب اماكن مقدسه شيعيان، سرانجام به ايران و متحدين بومی آن  نسبت داده شد. همه «گزارش» هائی در مورد اعمال تلافی جويانه عليه اعراب سنی تهيه كردند كه در آنها بر دنائت حريفی تكيه می شد كه برای ايجاد تنش از ويران كردن اماكن مذهبی خود نيز ابا ندارد. چندين بررسی غيررسمی به اين نتيجه رسيد كه چنين عملياتی، درحاليكه حكومت نظامی و توسط افرادی دارای لباس كوماندو و در شهری زير كنترل كامل نيروهای شيعه انجام شد، فقط ميتوانست كار ميليشيای دشمن باشد.  اين تصور كه دشمن، قبل از هر چيز، دشمنی داخلی است و دولتی كه آن را نمايندگی می كند، شيعه، سكتاريست، وابسته و در خدمت ايران است، موجب فشرده تر شدن صفوف مبارزين شدهاست.

 

 نوشته  Mathieu GUIDERE و  Peter HARLING

برگردان فارسی- بهروز عارقي

 

هم زمان با افزايش تنش ميان ايران و آمريكا و رسيدن بهای نفت به ارقام بی سابقه، عراق در جنگی فرو ميرود كه دارای دو بعد است. اين جنگ، هم جنگی داخلی است و هم عليه اشغالگر آمريكائی جريان دارد. اپوزيسيون مسلح سنی به خود سامان داده و خود را با شرايط در حال تغيير تطبيق داده است و به وحدت خويش استحكام می بخشد. بدين ترتيب اپوزيسيون اميدوار است دسته بندی های ميان مقاومت ملی و رزمندگان مسلمان و عرب را به كناری بگذارد. همان رزمندگانی كه واشينگتن به نوبه خود اميدواربود آنها را به سود خود مورد استفاده قرار دهد.

تقسيم بندی هائی كه برای تشريح اپوزيسيون مسلح عراق بكار ميرود، منظومه ای را نشان ميدهد كه در ظاهر هيچ رابطه ای ميان فعالان آن وجود ندارد. در ميان آنان افسران پيشين كه ميهن پرستی خود را حفظ كرده اند، تروريست های بيگانه، جنايت كاران بی شرم، اعراب سنی كه قصد دارند سود ی را كه هيئت حاكمه در طول قرن ها به آنان اعطا كرده بود دوباره بازيابند، مسلمانان مخالف با هرگونه حضور خارجی، عراقی های صرفا بيزار از اشغال ( يا به زبان نظامی های ائتلاف « عراقی های دمق» pissed-off Iraqis) ، جناح های مختلف قبيله ای كه در منطقی كينه جويانه همسو عمل ميكنند، پيروان كله شق بعثی و غيره ديده ميشوند.

چند شخصيت كليدی قابل تمايز از جمله ابو مصعب الزرقاوی اردنی و وردست سابق صدام حسين، عزت ابراهيم الدوری ، هرگزبه مثابه رهبران مسلم ظاهر نميشوند. اپوزيسيون مسلح نتوانسته است نه نمايندگان سياسی نظير سين فين در ايرلندشمالی و نه برنامه دقيق سياسی مطرح كند. لذا تصوير جمعيتی از هم پاشيده، مبهم و به شدت گمنام در اين اپوزيسيون غالب است. باوجود اين، اگر اين بينش در سال ٢٠٠٣، می توانست معتبر جلوه نمايد، نبايد راهی را كه از آن زمان سپری شده ناديده گرفت.

به صورتی كلی ميتوان اين دگرگونی را در شكلی از «پالايش و ته نشين شدن » خلاصه كرد. اين تصفيه پيش از هر چيز، بازتاب دهنده بسيجی است كه به صورت عرضی صورت می گيرد. يعنی «چند مذهبي» ای كه با قطبی شدن تدريجی روند سياسی،عناصر تشكيل دهنده آن منحصرا عرب های سنی می باشند. به عبارت ديگر، چشم اندازتثبيت تاحدی آسان و استقرار چندين گروه بزرگ ساده تر شده است. از جمله ارتش طرفداران سنتی پيغمبر، سپاه محمد، ارتش اسلامی، سازمان القاعده در سرزمين بين النهرين (١) و غيره را ميتوان نام برد.

آنان تلاش می كنند كه مناطق تحت نفوذشان را بين هم تقسيم كنند. اين منطقه به استثنای برخی نواحی نظير استان دياله (نزديك بغداد) كه وضعيت بغرنجی دارد، بيش از پيش سامان يافته است. برعكس، هم اكنون در استان الانبار مسئولين سازمان های بشردوستانه عراقی مخاطبينی پيدا كرده اند كه بصورتی تقريبا رسمی برای كسب پروانه عبور با آنان مذاكره كنند. به همان ترتيب، رانندگان كاميون بر طبق رسمی پذيرفته شده «حق بيمه» پرداخت می كنند تا از منطقه ای بگذرند به شرطی كه كالاهائی كه حمل ميكنند به مقصد دشمنان نباشد.

هركدام از اين گروه ها دارای «هويت حرفه اي» واقعی اند كه در بستر امكانات ارتباطی پيشرفته پرورش يافته و محصولات چاپی يا سمعی بصری پخش ميكنند كه از طريق گرافيك های رنگين ، نمايندگان استاندارد آن ها، و آرم آن ها قابل شناسائی است. همه آنان در مورد علت وجودی شان، بينش شان نسبت به منازعه، مهارت های نظامی شان يا حتی ترفندهای تاكتيكی شان فوق العاده گزافه می گويند.

تحليل چنين گفتارهائی، به اشكال ديگری از تمايز منجر ميشود. مجموعه ای ازمبالغه ، تناقض ، ابهام ، جر و بحث هائی كه زمان درازی سرنوشت آنان را رقم زده بود ، جای خود را به سخنانی عجيب همسان داده است. در سال ٢٠٠٥، همه گروه ها حول سخنانی جمع شدند كه استدلالات ميهن پرستانه را با پايه های مذهبی نشئت گرفته از سلفی ها – يعنی سنی – در هم می آميزند. مباحثه هائی كه درباره حقانيت جهاد بطور عام و در مورد برخی روش ها بطور اخص، در ابتدا بسيار تند بود، به سود اجماعی شايد سطحی كه همگی متفقا آن را قبول دارند، كنار گذاشته شد. برای مثال، برخلاف سال گذشته ديگر كسی بطورعلنی مسئوليت سرزدن را بعهده نمی گيرد و البته بديهی است كه ديگر فيلمی نيز از آن تهيه نمی كنند. (٢)

طبيعی است كه اختلاف نظرهائی وجود دارد كه موجب تنش ميشود. منابع متفاوتی (مسئولان موسسات بشردوستانه، روزنامه نگاران محلی و هواداران عرب) كه با مبارزين عراقی در تماس بوده اند، گزارش ميدهند كه در جلسات خصوصی، از زرقاوی انتقاد ميشود. آنان زرقاوی را مسئو ل قتل هائی ميدانند كه دارای ريشه مذهبی است (يعنی قتل شيعه ها). برخی گروه ها حملاتی را به عهده ميگيرند كه منحصرا عليه نيروهای ائتلاف انجام ميدهند و از اين طريق بطور ضمنی عدم توافق خود را با عمليات عليه غيرنظاميان و حتی دستگاه اختناق عراقی نشان ميدهند.

گزارش های متعددی كه تفنگداران آمريكائی در ماه های گذشته درمورد حوادث استان الانبار منتشر كرده اند، از اطمينان آن ها نسبت به اين امر گزارش ميدهد كه «شكاف رو به افزايشي» ميان رقبای محلی عراقی و گروه های صرفا خارجی كه دارای منافع مغاير با گروه های دسته نخست هستند، وجود دارد. (پيكارهائی كه هيچكدام از واحدهای تفنگداران شركت نداشتند، جهادگران خارجی در آن ها به قتل رسيده، تلاش های قبايل برای ابراز سيطره بر روی منطقه ای كه در اشغال آن هاست). اين برداشت، اساس استراتژی ضد شورش آمريكا را بنياد می نهد كه با هدف منزوی و نابود ساختن جهادگران سرسخت بدنبال جذب بقيه از راه مذاكره و در عين حال با گسترده كردن روند سياسی است.

باوجود اين، اگر نشانه های مختلفی بر وجود تنش های داخلی بالقوه مركز گريز دلالت دارد، سرانجام اين نيروهای مركز گرا هستند كه غالب می شوند. برخوردهای موجود در سطح محلی مانع از يك پارچگی در سطحی كلی تر نيست. بدين ترتيب چنين پيداست كه كليه گروه ها به يك استراتژی روشن وظاهرا واحد وابسته اند. در زمينه گفتار رسمی، هيچكدام به اصل وحدت حتی اگر ظاهری هم باشد، پشت نكرده اند و در ملا عام نسبت به همديگر اظهار نارضايتی نمی كنند. همه در اين نكته توافق دارند كه ايجاد يك برنامه سياسی عملی است زودرس كه به اختلاف منجر خواهد شد.

جنگ داخلی و « جنگ كثيف »

در مورد خود عمليات نظامی ميتوان گفت كه به رغم مقدم شمردن برخی عمليات متضاد، همگی آن ها در چارچوب دكترين غيررسمی واحدی عمل ميكنند كه درروند مباحثات و تفكر جمعی در واكنش به نبرد دوم فلوجه در نوامبر ٢٠٠٤ موجوديت يافته است. (٣) اين عبارت از اين است كه با نظرداشت بر بی ثمری دفاع استاتيك [ساكن] در برابر سيطره آمريكا، مرتبا در نواحی كه در اثر عدم تداوم حضور نيروهای ائتلاف( نيروهای مسلح عراقی)خلاء بوجود ميايد، مستقر گشته و از طريق اين تحرك ازهر نوع پيشرفت مداوم و فزاينده در خصوص بازسازی جلوگيری كرد. بدين ترتيب، شعار سه گانه «عقب نشينی، توزيع مجدد، چپاول» در مقابل «پاكسازی، حفظ، بازسازي» كه ساخته شده توسط دستگاه اداری آمريكاست قرارمی گيرد . (٤)

بويژه پويائی های جنگ داخلی و «جنگ كثيف»به نفع وحدت درونی اپوزيسيون مسلح تمام ميشود. اين تصور كه دشمن، قبل از هر چيز، دشمنی داخلی است و دولتی كه آن را نمايندگی ميكند، شيعه، سكتاريست، وابسته و در خدمت ايران است، موجب فشرده تر شدن صفوف مبارزين ميگردد. حفظ اسناد دقيق جناياتی كه به ميليشيای شيعه نسبت داده ميشود، از اين پس در تلاش های تبليغاتی گروه های مختلف، موقعيتی مركزی برای خود باز كرده است. در ماه های اخير، چندين گروه در اين ميان، بطور ضمنی برخی واحدهای [نظامي] عراقی را در راس هدف های خويش قرار داده است. برخی از گروه ها حتی ايجاد گروه های كماندوئی منحصرا ويژه نبرد با دشمن داخلی را اعلام كرده اند.

شبح جنگ داخلی، بصورت رسمی به صحنه سازی و روش های منحط دولتی اتلاق ميشود كه آماده است از هر اقدامی برای رسيدن به هدف استفاده كند، حتی اگر روزی توانائی اش امكان دهد مرتكب نسل كشی نيز شود. بدين ترتيب ويرانی حرم شيعيان در اثر انفجار در فوريه ٢٠٠٦ در سامره به تنگا تنگی روابط درون اپوزيسيون مسلح منتهی شد. اين فاجعه، بدون اين كه موجب تضعيف زرقاوی، مظنون هميشگی چنين حوادثی گردد، نقش مهمی در جهت تبرئه او ايفا كرد. همه گروه های بزرگ اين عمليات را به ايران و متحدين بومی آن منسوب كردند. همه «گزارش» هائی در مورد اعمال تلافی جويانه عليه اعراب سنی تهيه كردند كه در آنها بر دنائت حريفی تكيه می شد كه برای داشتن بهانه برای ايجاد تنش از ويران كردن اماكن مذهبی خود نيز ابا نداشت . چندين بررسی غيررسمی به اين نتيجه رسيد كه چنين عملياتی كه هنگام حكومت نظامی و توسط افرادی دارای لباس كوماندو و در شهری زير كنترل كامل نيروهای شيعه انجام شد، فقط ميتواند كار ميليشيای دشمن باشد. هيچ كدام از طرفين نخواستند به اين نكته اشاره كنند كه گروه زرقاوی مدت ها شهر را در اختيار داشتند و اگر ميخواستند ماه ها پيش حرم را منفجر ميكردند.

نفس بقاء گروهی نظير تنظيم القاعده گواه ماهيت پيچيده و مركب اپوزيسيون عراق است. بينش معمولی كه برپايه آن القاعده از اعضای عمدتا خارجی، مركب از داوطلبان بيگانه و مطيع يك رهبری جدا از واقعيت ها تشكيل شده، توهمی ساده لوحانه است. اين سازمان، يقينا قابليتی انكارناپذير برای جهت دادن منابع مالی و انسانی اختصاصی شبكه های فراملتی جهاديسم نشان داده است. اما برای فعاليت در عراق، سازمان نمی توانسته نسبت به داشتن تشكيلات منسجم محلی بی تفاوت باشد. برای مثال حفظ سيل نامزدهای شهادت ، به يك لجيستيك نيازدارد كه گردانندگان آن به احتمال قريب به يقين، عمدتا عراقی هستند. (همراهی داوطلبان در سفرها، ساخت مواد منفجره، تدابير اطلاعاتی و برنامه ريزی تاكتيكی و غيره). وجهه متزلزل آن و تمركز منابع امريكائی برای تنگ كردن حلقه محاصره گرداگرد آن، سازمان را فوق العاده در برابر نفوذ در صفوف آن و خبرچينی، آسيب پذير كرده و اهميت پذيرش اين سازمان در محيطی كه در آن فعاليت دارد را، حتی بصورتی خنثی و نسبی، شديدتر داده است. در شرائط قطبی شده و تمسخرآميز اپوزيسيون ناخودآگاه، كه ميان « تروريسم» و «مبارزه آزادی بخش ملي» در نوسان است، «تنظيم القاعده» می بايست قاعدتا از ميان رفته باشد.

ضربه پذيری اين جريان را ميتوان از طريق بعد سياسی اپوزيسيون مسلح، بعدی كه اغلب بخاطر موقعيت مبهم و تلويحی آن ناديده گرفته شده است، توضيح داد. گرو های بزرگ در زمينه بازی سياسی كم در گير نيستند، امری كه به انطباق ايدئولوژيك و پراتيك مطابق ميل روابط درونی حاكميت، تحول منابع قابل دسترس و غيره نياز دارد. خط سير «تنظيم» از اين نظر بی عيب است. اين سازمان در واقع دچار دگرگونی شده تا اينكه به يك پديده عميقا عراقی تبديل شود. اين دگرگونی تا حدی به انتخاب تاكتيكی مربوط است و هدف آن تضمين ادامه حيات گروه با «عراقی كردن» چهره اش است.

زرقاوی رهبر اردنی شديدا مورد سوال آن، بتدريج از صحنه خارج شده و جلو صحنه را به يك سخنگوی رسمی با لقب عراقی «ابوميسره العراقي» واگذار كرده است. بصورتی معنی دار نام وی به زبان عربی، مفهوم سهولت و راحتی را تداعی ميكند ، درست برخلاف معنی تلويحی لقب ابومصعب الزرقاوی كه دشواری را تداعی ميكند. فرماندهی عمليات نظامی نيز كه «تنظيم » مسئوليتش را به عهده گرفته ، به يك شخصيت عراقی واگذار شده است. سرانجام، در ژانويه ٢٠٠٦، گروه در درون يك شورای تمركز كه گروه های ديگر با منشاء بومی را در بر ميگيرد، ادغام شده است. بالاخره شورا يك شيخ عراقی بنام عبدالله الجنابی قهرمان محاصره دوم فلوجه را به اميری انتخاب كرده است.

اما، «عراقی سازي» سازمان همچنين نتيجه فشار فوق العاده ای است كه ائتلاف بر آن اعمال ميكند. يعنی متمركز كردن امكانات نظامی و اطلاعاتی آمريكا ، كه به بازداشت يا مرگ در حين نبرد تعداد قابل توجهی از اعضای برجسته آن بويژه از جمله خارجی ها، منجر شده است. ارگانيگرام [جدول سازماني] منتشره دراواخر ٢٠٠٥ از سوی بنياد نفا(٥)، نشان ميدهد كه تعداد قابل توجهی از فرماندهان دارای نام های عراقی ( الموصلی، الهيتی، البغدادی و غيره) هستند. بر اساس نظر منابع عراقی ، نابودسازی نسل «عربهای افغان» يعنی مبارزينی كه در جنگ افغانستان شركت كرده و در ابتدا رهبران نخبه «تنظيم» را تشكيل ميدادند، موجب ترقی نسل جديدی مركب از امتزاج جوانان عراقی پرشورو تبهكاران فرصت طلب گشته است. كسانی كه غيرقابل پيش بينی و خشن تر از قديمی ترهای خود هستند. لذا از كنايه روزگار، مشغله ذهنی آمريكا نسبت به القاعده در عراق، موجب عراقی شدن و ريشه دواندن آن در محل گشته است. قابليت «تنظيم» به جبران فقدان های احتمالا سنگين با عضوگيری در محيط بلافاصله آن، تغيير شكل اين سازمان را نشان ميدهد.

خلاصه، سازمان القاعده در كشور دجله و فرات، نامی فريبنده برخود دارد. اين سازمان رابطه ای دور با القاعده، شبكه مسئول سوءقصدهای ١١ سپتامبر دارد. به يقين چهره اسامه بن لادن عامل بسيج است، اما به عنوان شمايل. عقيده مذهبی او و توجيه های عملی وی طالبی نداشته و خود او در بياناتش از توضيح مسائل كلی فراتر نميرود. جهت گيری كه زرقاوی به جهاد در عراق داده است، به نوبه خود انكار عمومی برخی از مواضعی است كه بن لادن شديدا از آن دفاع كرده است. از جمله ميتوان گفت كه الزرقاوی مبارزه عليه «دشمن داخلي» رامقدم ميداند ، در حالی كه به نظر بن لادن مبارزه با دشمن خارجی تفوق دارد. علاوه بر آن، برای بن لادن، شيعيان به امت اسلامی تعلق دارند و بدين ترتيب هدف غير مشروعی هستند.

به اين ترتيب،مناقشه عراق به مثابه نبردی ماندگار تلقی ميشود كه بايستی بی نظمی حقيقی القاعده را تكميل كند. اين جنگ، كشمكش كاملی است، قطب جذابی كه جبهه های ديگر نظير افغانستان، چچن يا فلسطين و ديگر منابع مورد توجه جهادگرايان تمام جهان را كم جذبه می كند.(٦) اين جنگ همچنين قطب منوری است كه از طريق آن گفتارهای بسيج كننده و تكنيك ها كشمكش های ديگری آبياری می شود. بصورتی معنی دار، ابداعات تاكتيكی، از جمله سوءقصدهای انتحاری، دشت های عراق را درهم می نوردد و به سوی كوهستان های افغانستان راه می گشايد و نه مسير عكس آن.

در واقع، توصيف دشمن در نگاه آمريكائيان واقعيتی اصلی را ناديده می گيرد. مفصل بندی شبكه های جهادطلب و منابع محلی به حد كافی نرمش دارد كه توانسته كارزار ضدشورشی را كه قصد بهره برداری از دسته بندی های فرضی را داشت از سر بگذراند. به صورتی نگران كننده، چشم انداز جنگ داخلی كه ميتوانست امتناع همرديف های عراقی رزمندگان بيگانه ای را برانگيزد، ، برعكس موجب تحكيم وحدت تاكتيكی اپوزيسيون مسلح شده است. نبايد فراموش كرد كه رزمندگان بيگانه دائما متهم شده اند كه آتش جنگ را شعله ور تر ميكنند. اپوزيسيون عراقی عميقا در خط گسست جامعه عراقی ريشه دوانده و وخامت وشدت آن نتيجه مستقيم سياست آمريكاست.


پاورقی ها:

١ برای فهرستی دقيق تربه گزارش زير نگاه كنيد: International Crisis Group, "In Their own words: Reading the Iraqi insurgenc", Middle East Report, n°50, Bruxelles,15 février 2006.

٢ به مقاله « مقاومت مسلحانه و چهره خود پرداخته شان در رسانه ها»، لوموند ديپلماتيك، مه ٢٠٠٥مراجعه كنيد.

٣ به مقاله «فلوجه، زمين سوخته»، لوموند ديپلماتيك، دسامبر ٢٠٠٤ مراجعه نمائيد.

٤ به مقاله زير مراجعه نمائيد: National Security Council, "National Strategy for victory in Iraqi, Washington, novembre, 2005.

٥ به مجله اينترنتی زير مراجعه كنيد: www.nefafoundation.org/miscellaneous/zarqawichart1005.pdf

٦ به مقاله زير مراجعه كنيد: Thomas Hegghammer, "global jihadism after the Iraq war", The Middle East Journal, vol 60, n° 1, Washington, hiver 2006.