زمانی شاید میتوانستند کاری کنند یا کاره ای باشند؛ اما دیری
است که نه میتوانند کاری کنند و نه کاره ای هستند. با همه
نفرتی که از آنها دارم، باید بپذیرم که آنها هم در همین سمتی
ایستاده اند که من.
به قول
هوشنگ عزیز
در
کامنت
زیبا و طولانی اش،مدتهاست که روزنامه نگارانی مثل ما و فراتر
از آن احزاب و فعالان سیاسی نه تنها در این پرونده به هیچ
گرفته میشوند که گوشها بر صدایشان، هشدارهاشان و پیامهاشان
بسته است.
چه کسانی چون
«احمد شیرزاد» که در این پرونده
«گنجی
وار»
گفته اند و نوشته اند (و
البته بر خلاف گنجی عزیز در دوران افشای قتلهای زنجیره ای با
همراهی افکارعمومی مواجه نشد که این برای خود
«جهاد
اکبر»ی
است) و چه کسانی که هردم هشدار داده اند از
سیر آواری که به سویمان روان است.
امروز، خسته از آن نیستم که این جماعت نفرت انگیز حرفها را
نشنیدند و هر دم ابلاغیه و تلفنی تهدید آمیز و تکلیف آمیز به
روزنامهها فرستادند،
خستگی
من از آن روست که این «اقتدارگرایان»هم کاره ای نیستند.
آنها که در داخل، مجلس ششم را بلاموضوع، خاتمی محبوب را خائن،
هر منتقدی را خاموش، منزوی یا زندانی کردند و در نهایت جنبش
اصلاحی را دست کم در سطح سیاسی به شکست کشاندند، اینک پشیزی از
آن اقتدار را در برابر جهان خارج نشان نمی دهند؛
در
ظاهر کوهی هستند که در عمل حتی موشی هم نمی زاید.
مدتهاست خواسته ام این مثال را بنویسم و هربار نمی دانم به چه
دلیل به تأخیر افتاده است. فکر میکنم
وضعیت
کنونی اقتدارگرایان در برابر آژانس همچون وضعیت اصلاح طلبان در
انتخابات مجلس هفتم است.
در انتخابات مجلس هفتم، چه آنها که ایستادند، حذفشان قطعی بود
و نه جامعه و نه حکومت به کارشان وقعی ننهاد و چه آنها که از
در مصالحه درآمدند و نهایتا تأیید شدند و پا به میدان رقابت
گذاشتند، شکستشان از پیش محتوم بود؛ هر دوبیجهت، دست و پا
میزدند.
داستان حکومت ایران با تصمیم گیرندگان نظام بین الملل هم چنین
است. چه آنها که به قول
«سید مصطفی
تاج زاده» ، فکر میکنند با ژیان
میتوان تریلی را داغان کرد و به همین خاطر،«هل
من مبارز» میطلبند
و چه آنها که به
تعلیق
7 ساله و داشتن تنها 20 سانترفیوژ قانع اند،
نه کاره ای هستند و نه کاری میتوانند پیش ببرند.
آنها هم از قبیله ما هستند و خارج از دسته «تصمیم گیرندگان». |