اینکه مسئولین حکومتی ما نوشتهی سیمور هرش را جنگ روانی
بدانند و به مردم بگویند، چندان عجیب نیست. بدون تردید این
مطلب، خواسته یا ناخواسته بخشی از جنگ روانی هست. اما اینکه
این نوشتهها و گفتهها لزوما بیپایه هم باشند چیز دیگریست.
کمتر کسی ممکن است گفتههای سعید الصحاف وزیر اطاعات صدام حسین
را جنگ روانی بداند (مثلا موقعی که تصویر فرودگاه اشغالشدهی
بغداد در
CNN
بود و الصحاف اصرار داشت که هیچ اتفاقی نیافتاده است). برای
همین فکر میکنم چیزی از اهمیت و هشدار نوشتهی سیمور هرش کم
نمی شود.
در مقالهی سیمور هرش علاوه بر مطلب حملهی نظامی و بکارگیری
سلاحهای اتمی با بُرد
محدود که حتما مایهی نگرانی هر کسی هست، موضوعی که نظر به
خودش جلب
میکند
عبارت "دورنمای نجاتبخشی جهان " در ذهن بوش رئیسجمهور آمریکا
بود. فکر میکنم در کنار مسائل اقتصادی، منابع خام، بازارهای
جهانی و روندهای سیاسی جهانی، یک پوستهی ایدئولوژیک مذهبی هم
روی این پوشانده شده است. نباید تصور کرد که این پوستهی مذهبی
حتما برای فریب افکار عمومی آمریکا و اروپا است. چهرهی بوش و
لحن صحبت او موقعی که سخنرانی میکند بیشباهت به یک واعظ دینی
نیست. از مجموعهی حرفها و عملکرد و رفتار او و مشاوران نزدیکش
میتوان تشخیص داد که بقول منبع اطلاعات هرش "بدتر از همه این
است که این آدم یک دورنمای نجاتبخشی مسیحوار در ذهن دارد".
همین داشتن ایدهی رسالت نجاتبخشی جهان نگرانکننده است.
بخصوص در طرف مقابلش هم کسانی باشند که مثلا بخواهند به هر
قیمت تنها حکومت شیعهی جهان را برای همیشه
بیمه کنند. این طرف هم
برای خودشان رسالتی جهانی و نجاتبخش قائل هستند. اگر در این
نوشته در همین محدودهی برخوردهای "نجاتبخش" دینی و ایدئولوژیک
بمانیم: به نظر میرسید خاتمی و نواندیشان دینی با برداشت و
تفسیر دیگری میخواستند حکومت را تثبیت کنند. امروز برداشت دیگری
حاکم است.
به نظر میرسد فقط احمدینژاد نیست کههالهی نورانی روی سرش
میبیند، آنطرف دنیا هم چه بسا افرادی باشند که چنین
نشانههای الهی را در خیال خودشان تجربه کردهاند. |