تقريبا همه نوشته های گنجی را پيگيری كرده ام . نوشته هايش
سرشار از جان بی تابی است كه تشنه آموختن است و آمادگی بی قيد
و شرط برای تحول و تغيير دارد . لازم نيست اكبر گنجی را بشناسی
تا نشانه های اين تغيير و تحول را ببينی ، بلكه كافی است نوشته
هايش را خوانده باشی . او به راحتی می تواند در برابر معرفت
پيشين خود قرار بگيرد و بنای معرفتی تازه ای در ذهنش برپا كند،
برخلاف خيلی ها كه به راحتی ايده ها و آموخته هايشان را به
ايدئولوژی های متصلب تبديل می كنند. اين نه تنها درباره آدم
های سياسی كه درباره دانشگاهی ها و اهل فكر هم صادق است و از
اين آغوش هميشه گشوده در برابر تغيير و تحول خبری نيست. (همين
جا اين نكته بسيار بديهی را توضيح بدهم كه حساب موضع گيری ها و
تغيير های فرصت طلبانه را بايد جدا كرد و اصلا نمی خواهم هر
نوع تغيير و تحولی را لزوما تاييد كنم.) اكبر گنجی تغييرش را
توضيح می دهد و برای تغييرپشتوانه نظری دارد و اين چيزی است كه
به كار ما می آيد . می توانيم درباره اش حرف بزنيم ، نقدش كنيم
، ردش كنيم يا بپذيريم و به تجربه های انباشته مان اضافه كنيم
.
راستش وقتی نامه های تند و تيز زندانش منتشر می شد ، نگران
بودم ، نگران اين كه آن جان بی تاب و جست و جوگر جايی متوقف
شده باشد و به كاری ناگزير شده باشد كه هر آدم تند و تيزو شجاع
ديگری از انجام آن بر می آيد. اين كه از آن همه تجربه و آموزه
و سواد و جست و جو گری و روحيه و شجاعت فقط شجاعتش به حساب
آمده باشد به نظرم نگران كننده بود و ظلمی آشكار به آن جان بی
تاب . در اين كوره البته كسانی می دميدند كه آرزو های دور و
درازشان با توانايی محدود و بی عملی شان تناسبی نداشت و خيال
می كردند كه گنجی بايد به آن همه آرزو رنگ واقعيت بزند و هم
چون رهبری شجاع پرچم مبارزه را بردارد و(بقيه اش آشكار است
.... )
ديشب كه رفته بوديم ديدن گنجی به لطف دوستان وبلاگ نويس به
خصوص
حنيف كه زحمت
هماهنگی اش را كشيده بود ، همه اش دلم می خواست بحث به اين جا
كشيده شود . گنجی همان آدم تند و تيز و با هوشی بود كه بود .
تند حرف می زد و آميخته به هيجانی ملايم و همان اول سوال حدس
می زد كه می خواهی بحث را به كجا بكشانی و از همان اول می
خواست كه جواب سوال آخر را هم بدهد .( پرستو درباره
حال و هوای ديدار
به خوبی نوشته و احتمالا بقيه هم خواهند نوشت ) و بالاخره بحث
به اين جا هم رسيد و گنجی گفت بعضی ها درباره من توهماتی
داشتند كه اصلا دنبالش نيستم و تاكيد كرد كه من فقط روزنامه
نگارم !
البته بحث های ديگری هم شد و گنجی از اين روزها گلايه كرد كه
آن قدر وقتش گرفته می شود كه فرصت مطالعه ندارد و بلافاصله
اضافه كرد كه در اين مدت عقب مانده ام و بايد مطالعه كنم و
خودم را آماده كنم . به ديدار هايش با آقای منتظری و صانعی هم
اشاره كرد و بحث مفصلی در گرفت درباره دين در جامعه ما كه
اگرچه بحث هايی كه مطرح می كرد ، تازگی نداشت و او در سال های
قبل هم مطرح كرده بود ، اما اين نكته اش مهم بود كه با ناديده
گرفتن نقش دين در ايران نمی توان كاری از پيش برد . همچنين
درباره سختی انتقال پيام در دوره قبل از انقلاب گفت و از كپی
كردن اعلاميه ها در آن دوره به دشواری و از آسان و سريع شدن
انتقال پيام ها در دوره كنونی و نقش اين پديده در تحولات ، اما
به نظرم اين راحتی و سرعت انتقال پيام ها لزوما به معنی تاثير
گذارتر بودن آن ها در تحولات نيست و اين را گفتم و اضافه كردم
كه همين پديده باعث تنوع و فراوانی پيام ها از يك سو و غير
قابل اعتماد شدن آن ها از سويی شده و به اندازه همان پيام هايی
كه به سختی كپی می شدند و دست به دست می چرخيدند ، تاثير
ندارند كه او هم موافق بود، يا حداقل رسم مهمان نوازی اش اقتضا
می كرد كه به صراحت نظرم را رد نكند و سری به تاييد تكان بدهد.
از ديدن گنجی خوشحال شدم و از اين كه تصور قبلی ام تغيير كرد
خوشحال تر، اما اين نكته كماكان مهم است كه تصوير های ما از
افراد چگونه ساخته می شود ؟ اين تصويری كه از گنجی در وبلاگ ها
و سايت ها و ماهواره ها ساخته شده است، چه قدر به آن گنجی
واقعی شباهت دارد؟ من هميشه خيال می كنم مظلومان و مبارزانی كه
خود را توضيح نمی دهند يا امكان توضيح از آنان گرفته می شود ،
بيش تر در معرض تصوير سازی های كژ و كوژ قرار می گيرند و
ديگران بر مبنای آمال و آرزو های خود تصوير آنان را می سازند .
از اين به بعد گنجی خود تصويرش را خواهد ساخت با نوشته هايش و
آغوش گشوده اش در برابر تغيير ها كه نتيجه گفت و گو و خواندن و
گفتن و شنيدن و نقد شدن است . |