"چهكسی امير را كشت؟"، میتوانست فيلم خوبی باشد، ظرفيت تبديل
شدن به يك اثر ماندگار را دارد، اما سادهانگاری مخاطب و تعريف
سرراست و كليشهای روايت، آن را در حد يك فيلم ساده كه تنها
ساختار و فرم متفاوتی دارد تنزل داده است. اگرچه بازیهای فيلم
و گفتگوها (در حقيقت تك گوئیها) خيلی خوب است، اما در
كادربندی و فيلمبرداری "مهرداد فخيمی» هيچ خلاقيتی به چشم
نمیخورد. همان حركات معمولی و معروف در سينمای ايران را
میبينيم با همان كيفيت مصنوعی رنگها و سايهها، بیهيچ
خلاقيتی.
اگرچه بازی جذاب و حسابشده "خسرو شكيبائی» و تا حدودی "الناز
شاكردوست" به مدد فيلمنامه و نقشی كه به خوبی در قالب آن فرو
رفتهاند، در ياد میماند اما "محمدرضاشريفینيا" مثل هميشه
مبتذل است و "نيكی كريمی» به اندازه زيادی غيرقابل تحمل. "امين
حيايی»، "مهناز افشار"، "آتيلا پسيانی» و "علی مصفا" در نقش
خود چيزی برای عرضه ندارند و هر هنرپيشه ديگری هم میتوانست
نقش بیرمق آنها را بازی كند.
اما داستان فيلم به غايت مبتذال و بیمنطق است. ماجرای ارتباط
همسر نقاش "امير" با روانشناساش عيناً كپی از "هامون"
"مهرجويی» است. انگيزه روايت مشخص نيست، چرا كه نويسنده و
كارگردان فيلم "چهكسی امر را كشت؟" فاقد جهانبينی است. و در
حضور همين فقدان است كه وی به خود جسارت حمله به چپ سياسی
معاصر را به شكل هجو آن میدهد. شخصيتی كه "آتيلا پسيانی» بازی
میكند و يك زندانی سياسی پرخور را نشان میدهد كه سابقاً لمپن
بوده و فاقد آگاهی طبقاتی است و حتا قادر به تلفظ درست
واژههای سياسی نيز نيست. اين يكطرفه به قاضی رفتن شايد مكمل
پروانه نمايش فيلم بوده، شايد تخليه عقدههای روانی از جهلی كه
دامن فيلمساز را از ازل گرفته و احتمالاً تا ابد گريبانگيرش
خواهد بود!!!
اگر بپذيريم كه عنصر مرگ در فيلم "چهكسی امير را كشت؟" برای
كنكاش در شخصيتهايی است كه در فيلم حضور دارند، بايد گفت كه
چنين كنكاشی اساساً بیثمر و بیاهميت خواهد بود، چرا كه جز
"عسل" (شاكر دوست) و "اكبری» (شكيبائي) كه كاريكاتورهايی
اغراقشده از شخصيتهايی ملموس هستند، هيچ كدام ديگر از
شخصيتهای فيلم واقعی نيستند و هرگز نمیتوانند آينهای در
برابر مخاطب قرار دهند (آنچه كه فيلمساز و فيلم داعيه دارش
هستند).
سه نويسنده فيلمنامه "چهكسی امير را كشت؟"يعنی "مهدی
كرمپور"، "مهدی كيا"، "خسرو نقيبی» و كارگردان "كرمپور" كه
در راس مثلث فيلمنامه نويسهای فيلم نيز نشسته است، در جای
جای فيلم شعور مخاطب را به بازی گرفته و با سادهانگاری
(علیالخصوص در پايان فيلم) هيچ حرفی برای گفتن ندارند.
ساختار فيلم تا دقيقه 60 با استفاده بیحد از روش (
talking head
)
اعصاب تماشاگر را حسابی به هم میريزد. استفاده از اين فرم در
مستندهای خبری _گزارشی متداول بوده و هست كه در آنجا هم
اخيراً سعی شده با استفاده از ميانبر(passage)های
تصويری به جذابيت بيشتر بصری دستيابند، يا برای نگاه بازيگر
به دوربين مانند فيلم"همشهری كين" يا "راشمون" بهانهای
بتراشند (مثلاً حصوز يك خبرنگار يا قاضي) همانچه كه "مهدی
كرمپور"، كارگردان "چهكسی امير را كشت؟" از آن استفاده نكرده
و فيلم را به اثری ملال آور و سرشار از تناقضگوئیهای بیحاصل
شخصيتها مبدل كرده است. و خود نيز در آن سرگردان مانده و
مانند شخصيتهای فيلم كه انگيزهای برای رفتارشان ندارند و همه
مجبورند از روی دست هم كپی برداری كنند، گويا سه فيلمنامه
نويس فيلم هم از روی دست هم فيلمنامه را نوشتهاند و كارگردان
هم انگيزهای برای ساختن فيلم نداشته.
غلو بيش از حد در شخصيتپردازی كه برخی را به تيپهای كمدی
مبدل ساخته مانع از آن میشود كه فاصلهگذاری در فيلم عمل كند.
پس عملاً ناآگاهی كارگردان از فرمی كه تجربه میكند، به تخريب
فيلم انجاميده و از آنجا كه از نظر مفهومی هم حرفی برای گفتن
ندارد، اثری بیحاصل و ملالانگيز توليد شده است.
اما نكته اصلی در دفاع بیاساس كرمپور است از اشرافيت، در
فيلم همه شخصيتها در رفاه كامل تصوير شدهاند و لباسهايی
اتوكشيده، نو و گرانقيمت بر تن داند. شخصيتهای فيلم فرسنگها
از حقايقی كه در جامعه امروز ايران میگذرد فاصله دارند.
انگيزه آنها برای كشتن "امير" كه به شكل بیمنطقی زنده مانده
است (منطق روايت خطی فيلم را كه علیالاصول بايد وجود داشته
باشد، به هم میريزد) تا آخر فيلم خوی اشرافی خود را با دوری
از اجتماع و نواختن ساز در دل كوير نشان دهد، كافی نيست. همه
بهخاطر عشقهای ناكام قصد قتل میكنند، آيا به راستی جامعه ما
چنين است. سرخوردگیهای جنسی و اقتصادی كه ريشه تمام جنايات
فراوانی است كه هر روزه در كشور رخ میدهد در كجای فيلم نشان
داده شدهاند؟ هيچ كجا. چرا كه در آن صورت بيننده رغبتی به
تماشای فيلم در صورتی كه دولت رغبتی به اكران آن داشته باشد،
نداشت!
قضاوت كودكانه و تمسخر بیشرمانه زندانيان سياسی چپ در فيلم با
نقشی كه آتيلا پسيانی بازی میكند، تنها و تنها با هدف
خوشآيند حاكميت ساخته شده و بس. "مهدی كرم پور" با چه رويكردی
به خود اجازه چنين هجوی میدهد وقتی كه هنوز زندانهای جمهوری
اسلامی مملو از زندانيان سياسی است كه هر كدام باسوادترين و
نخبهترين بخشهای جامعه را نمايندگی میكنند. آقای "كرمپور"،
يكطرفه به قاضی رفتن درست نيست. هنوز بيش از چند سالی از
قتلهای زنجيرهای نمیگذرد، تاريخ فاجعه كوی دانشگاه را
فراموش نكردهاست و صفحات روزنامهها هر روز داستانهای
غمانگيز نسلی را مینويسند كه راهی جز جنايت در پيش رو
ندارند. اما در فيلم شما هيچ اثری از هيچ بخشی از اجتماع نيست
و همه آنچه تصوير كردهايد مانند رفتار و زندگی همان روانشناس
منحرف فيلم مصنوعی و غرضورزانه است.
يك فرم بديع زمانی پاسخگو و ماندگار خواهد بود كه با محتوايی
قوی همراه شود. نهتنها يك نمايش جشنهنری (شايد سفارشی و
متظاهرانه) كه ظاهری شيك دارد و درون آن تهی است.
"چهكسی امير را كشت؟" يك اثر ماندگار نيست؛ چرا كه به راز
ماندگاری آگاه نيست. اثر هنری میماند كه از اعماق اجتماع
سربرآورده باشد و به همان لايهها و طبقات اجتماعی عرضه شود كه
برآيند زندگی آنان است. "چهكسی امير را كشت؟" میماند، نه به
عنوان اثری هنری، بلكه به عنوان مدركی برای قضاوت، تا آيندگان
بدانند و تاريخ در آنباره به قضاوت بنشيند. نمیماند، بهياد
هيچ بيننده آگاهی كه با ديدن اين فيلم احساس میكند به شعورش
توهين شده است. |