پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

در رابطه با پيک هفته


 

 

 
 


 

داستان ترجمه های من- محمد قاضی

نان و شراب

"آس"همیشه مثل شاهنشاه

داستان دست یافتن من به کتاب "نان و شراب" درسال 1364 و چاپ اول آذر 1345 داستان جالبی است.

درآن زمان ها که من با دوست سابقم آقای عبدالله توکل مترجم سرشناس رفت و آمد و معاشرت داشتم و صمیمیت بیشتردرمیان ما حکمفرما بود، روزی با من درباره نیازی که به یک دوره فرهنگ فرانسه به فارسی استاد سعید نفیسی داشت سخن گفت و اظهارتاسف کرد از اینکه بقدرکافی پول برای خریدن آن ندارد. ازقضا من ازآن هرهنگ که دردو جلد است دودوره داشتم: یکی را قبلا خریده بودم، و دیگری را دوست با صفا و با محبتی از زمره خوانندگان ترجمه هایم که به من بسیارلطف داشت به تصوراینکه من ازآن فرهنگ ندارم و حتما به آن نیازمندم بی آنکه ازخودم بپرسد برایم خریده و به رسم هدیه آورده بود.

وقتی آقای توکل درنزد من ابرازتاسف ازنداشتن آن فرهنگ کرد من به او مژده دادم و گفتم ناراحت مباش، من یک دوره اضافی ازآن دارم و حاضرم آن را به تو تقدیم کنم. او شاید به تصوراینکه من می خواهم کتاب را به وی بفروشم پرسید: به چه مبلغ؟ من خندیدم و گفتم به مبلغ یک بوسه. باورش نمی شد، و حتی اصرارکرد که بالاخره مبلغی ولو کم ازاو بگیرم .

دوره فرهنگ اضافیم را آوردم و به او دادم و خواهش کردم که دیگردرباره عوض آن حرفی نزدند و آن را به رسم هدیه ازمن بپذیرد. خوشحال شد، و یک هفته بعد پنج جلد از رمانهای فرانسه برایم آورد و گفت: من هم این کتابها را به شما هدیه می کنم تا ازهرکدام که خوشتان آمد آن را ترجمه کنید. تشکرکردم و کتابها را گرفتم. ولی دردل با خود گفتم: گمان نمی کنم این کتابها جالب و بدرد بخورباشند، چون خود آقای توکل هم مترجم است و به دنبال کتابهای خوب برای ترجمه می گردد، و اگرازآنها خوشش آمده بود خودش ترجمه می کرد و به من نمی داد.

دراوقات فراغت به خواندن یک یک آنها پرداختم. چهارتای اول را که خواندم دیدم حدسم درست بوده و هیچکدام آن گیرایی و لطف و محتوای درخور ترجمه را ندارند، و اغلبشان را نیمه کاره رها می کردم و درخورآن نمی دیدم که تا آخربخوانم.

به پنجمی که رسیدم موضوع فرق کرد. کتاب پنجم نان و شراب اثراینیاتسیوسیلونه نویسنده روشنفکرایتالیایی بود. البته من و شاید هم مترجمان دیگرو اکثرخوانندگان فارسی زبان تا به آن دم نامی ازاین نویسنده نشنیده بودیم و با او و آثارش آشنا نبودیم. این اثر بقدری شیرین و جذاب و آموزنده بود که من براستی غرق درشادی و لذت شدم و تعجب هم کردم ازاینکه چگونه خود آقای توکل آن را ترجمه نکرده و به من داده است. حدس زدم که حتما خودش آن را نخوانده و کتاب را ناشناخته به من داده است.

 

دراوایل سال 1345 بود که روزنامه اطلاعات نیزتصمیم گرفت مانند روزنامه کیهان هر ماهه اثری ازآثارنویسندگان بزرگ مغرب زمین را چاپ و منتشرکند و نخستین کسی را که درنظرگرفت ترجمه اش نشریه ماه اول باشد من بودم. مرا دعوت کردند و کتاب «مومنه» اثر «دیده رو» فیلسوف و نویسنده فرانسوی را به من دادند تا آن را برای برنامه ماه اول «نشراطلاعات» ترجمه کنم. من ازقبول ترجمه آن کتاب امتناع ورزیدم. درضمن، به ایشان گفتم درکارترجمه کتاب بسیارعالی و آموزنده ای به نام نان و شراب هستم که اثریک نویسنده روشنفکرو ضد فاشیسم ایتالیایی است. اگرحاضربه چاپ آن هستید من ترجمه کتاب را تا یک ماه دیگربه پایان می رسانم و به شما می دهم تا آن را به عنوان کتاب اول برنامه خود چاپ و نشرکنید.

آقای دکترحسن صدر حاج سید جوادی که سازمان انتشارات کتاب موسسه اطلاعات زیر نظراوبود پیشنها مرا پذیرفت مشروط براینکه کتاب مخالف رژیم سلطنتی نباشد. گفتم: کتاب کاری به رژیم سلطنتی ایران ندارد و فقط با رژیم فاشیستی موسولینی مخالف است. و بنابراین گمان نمی کنم ارتباطی با وضع ما داشته باشد.

حال، اندکی هم به معرفی نویسنده و به موضوع کتاب بپردازیم:

اینیاتسیوسیلونه ازنویسندگان بزرگ معاصرایتالیا است که درسال 1900 درقریه «پچینا» ازبخش «آبروز» به دنیا آمد. دوران کودکیش با فقرو تنگدستی گذشت و درزلزله سال 1915 ایتالیا پدرو مادرو پنج برادرخود را ازدست داد. در1921 به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و با دستگاه فاشیستی موسولینی به مبارزه پرداخت. در1927 سفری به اتحاد شوروی کرد و پس ازبازگشت ازآن سفرمانند همکاران دیگرخود آندره ژید و آرتور کوستلر و غیره راه مستقلی درپیش گرفت، چنانکه در1930 ازحزب کمونیست استعفا داد. وی به علت فعالیتهای سیاسی ناگزیر شد در1930 به سویس بگریزد و شاهکارهای خود مانند «نان و شراب» و «فانتامارا» و «کشت زیربرف» و «یک مشت توت» و «رازلوک» و «روباه و گلهای کاملیا» را درآن دیاربه رشته تحریرکشید. کتاب دیگری هم تحت عنوان «ماجرای یک مسیحی فقیر» دارد که من آن را به مناسبت موضوع کتاب به نام «ماجرای یک پیشوای شهید» ترجمه کرده و به چاپ رسانده ام. و درجای خود از آن هم سخن خواهم گفت.

 

«نان و شراب» که درواقع قهرمان اصلی آن خود نویسنده است، و به همین جهت می توان آن را یک اثر «اوتوبیوگرافی» یا «شرح حال خود» به حساب آورد، داستان مهیجی است اززندگی دهقانان ایتالیا که درآن آداب و رسوم و معتقدات خرافی وضع زندگی سخت و اسفبارایشان به زبانی ساده و شیرین و پرطنزو کنایه مجسم شده است. این کتاب سرشارازهیجان و مملو ازصحنه های زنده و جالب و انسانی است و درهمه جای آن احساس انسان دوستی و عواطف بشری و وجدان و عشق به آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن موج می زند. تنها دربند خود نبودن و رفاه و تنعم توام با بردگی را خوارو حقیرشمردن و  به خاطراجتماع زیستن درسی است که این اثرزیبا و ارزنده به ما می آموزد.

درحقیقت قهرمان این اثرکه یکی ازشاهکارهای مدرن ادبیات اجتماعی قرن اخیراست تنها خود نویسنده نیست بلکه همه مردم ایتالیا ازحقیرترین آدمها گرفته تا چهره های تابناکی چون «دن بنه ده تو» کشیش قریه «روکا» و کریستینا دخترک نجیب زاده و حساس و متدین و انسان دوست و با شرف درآن نقش عمده ای برعهده دارند. این اثرحماسه ایست از فداکاری مردمی که درلای چرخ ماشین تحول اجتماع ایتالیا فاشیست گیرکرده اند و برای رهائی خود و بوجود آوردن زندگی بهترو دنیای بهتری تلاش می کنند. دراین اثرنقش کلیسا دردستیاری با حکومت ظلم و زوربه خوبی نشان داده شده است. شاید تصویری که سیلونه دراین اثرو درسایرآثارخود از وضع ایتالیا زمان فعالیت خویش بدست می دهد بسیار تلخ و یاس آمیزو ناشی ازحس بدبینی اوباشد، ولی به هرحال واقعیات درهمه جا با دیدی بسیاربی طرفانه و صمیمانه و خالی ازهرگونه حب و بغض بیجا و تعصب ترسیم شده و نشان می دهد که محرک او چیزی بجزایمان به آزادی و عشق به انسانیت نیست. جنبه ممتازآثارسیلونه روانی و یکدستی انشا و توجه به نکات اخلاقی و احتماعی و روانشناسی است که نکته بینی ها و طنزهای آناتول فرانس نیزچاشنی آن است.

 

حال به نقل نمونه موعود ازمتن ترجمه که درزمان شاه سانسورشده بود و پس ازانقلاب آن را به صورت اول برگرداندیم بپردازم:

«... ما بین سه جوان که با ورق بازی «هفت و نیم» می کنند مجادله ای برسرشاه خاچ درگرفته است. دربازی «هفت و نیم» شاه خاچ ورق برنده است. ماتالنا دودست ورق بیشترندارد، و هردو دست شاه خاج انقدرکنف و نشاندارشده است که نمی توان با آنها بازی صحیحی برطبق قاعده کرد. برای احترازازبروز هرگونه جرو بحث دانیل مالیتا پیشنهاد کرده است:

«- چون شاه خاچ این ورقها شناخته می شود بیایید ورق دیگری مثلا سه پیک را به جای آن بگذاریم. شاه خاچ چون نشان دارد ارزش سه پیک را خواهد داشت و سه پیک که از ورقهای دیگرتمیزداده نمی شود شاه خاچ خواهد بود.

«میکله ماسکولو اعتراض کرده است که: چنین چیزی ممکن نیست. اگرهمه ما هم موافقت کنیم بازچنین امری محال است.

«- چرا؟

«ماسکولو درجواب گفته است: عجب! این طبیعی است که نمی شود، چون شاه خاچ همیشه شاه خاچ است. شاه خاچ ممکن است کثیف و نشاندارو سوراخ هم بشود، ولی همیشه همان خواهد بود که هست. مثلا این چپق است، حال تو می پرسی چرا این چپق است؟ عجب! خیلی واضح است؟ این چپق است برای اینکه چپق است. مثال دیگر: پاپ پاب است، چرا؟ برای اینکه پاپ است. عین همین قضیه درمورد شاه خاچ صادق است. شاه خاچ صادق است. شاه خاچ شاه خاچ است و همیشه شاه خاچ باقی خواهد ماند.

«دنیل درجواب می گوید: اصل این است که همه موافق باشیم، و بازی به همان خوبی خواهد گشت، چون هیچکس قبلا نمی تواند حدس بزند که شاه خاچ به دست که خواهد افتاد.

«ماسکولو قانع نشده است و می گوید: تو می گویی که ما باید موافق باشیم و بس، ولی این کافی نیست. تو می گویی که دربازی تغییری پیدا نمی شود؛ شاید چنین باشد، ولی این بازی غلط خواهد بود. این درست حکم زنی را دارد که با رضایت شوهرش زنا بکند. مگراین گناه نیست؟ البته که گناه است، ولو همه راضی باشند.

«شاتاپ که سرمیزپیرمردها نشسته و به تمام این مشاجرات گوش داده است پیشنها می کند که از«دن پائولو» بپرسند.

«دن پائولو برای باردوم ازاتاق خود فرود می آید و دعوا را درحضوراو مطرح می کنند. شاتاب ازاو خواهش می کند که بگوید حق با کیست. کشیش ورق شاه خاچ را دردست می گیرد و خطاب به میکله ماسکو می پرسد:

«- تو خیال می کنی ارزش این ورق به خود ورق است یا به اعتباری است که برای آن قایل شده اند؟

«واسکولو درجواب می گوید: این ورق خود به خود ازورقهای دیگربیشترارزش دارد. چون شاه خاچ است.

«کشیش می پرسد: ورق ازکجا آمده است؟

«یکی ازحاضران جواب می دهد: درچاپخانه چاپ کرده اند.

«کشیش ازماسکولو می پرسد: این ورق پیش ازاینکه چاپ بشود چه بوده است؟

«یکی جواب می دهد: یک تکه مقوا، مثل همه مقواهای دیگر.

«کشیش ادامه می دهد: پس این ورق ارزش خود را ازچاپ چیها گرفته است و فی نفسه ارزش ندارد، یعنی ارزش آن عارضی و اکتسابی است. حرفم تمام نشد. حالا آیا این ارزش اکتسابی او ثابت است یا متغیر، یعنی شاه خاج درهمه بازیها همان ارزش را دارد که دربازی «هفت و نیم» دارد، یا ارزش آن تغییرمی کند؟

«ماسکولو درجواب می گوید: ارزش آن متغیراست و برحسب بازی فرق می کند.

«کشیش می پرسد: چه کسی بازیها را اختراع کرده است؟

«کسی جواب نمی دهد. دن پائولو می پرسد: خیال نمی کنید که بازی را قماربازها اختراع کرده باشند؟

«همه، حتی ماسکولو تصدیق می کنند که بازیها را قماربازان اختراع کرده اند. پس اعتباراوراق دربازیهای مختلف به وسیله قماربازان تعیین شده است.

«کشیش نتیجه می گیرد: حال که این ورق نه ارزش ذاتی بلکه اکتسابی و انتسابی دارد و این ارزش به دلخواه قماربازان تغییر پذیراست  معنی اش این است که شما نیزمی توانید هر کاری که بخواهید با آن بکنید.

«دوباره همهمه تحسین به تایید کشیش برمی خیزد و میخواران یک صدا فریاد برمی دارند که: گل گفتی! احسنت و هزارآفرین! تا به حال درده ما چنین مرد خدای بافضل و کمالی نبوده است.

«دن پائولو روبه شاتاپ می کند و می گوید: یک وقت درهمین «پیتراسکا» مردی بود که «کارلو کامپانلا» نام داشت، و حالا این مرد درنیویورک است و «چارلزلیتل بل« یخی- زغالی نام دارد. آیا این هردو یک شخص واحدند یا دونفرند؟

«صداهایی با هم جواب می دهند: این هردو یک شخص واحدند.

«شاتاپ که این سئوال ازاو شده است خطاب به دیگران می گوید:

«- شاتاپ! (خفه شوید!) من باید به این سئوال جواب بدهم... و می گوید: این هردو یک نفراست که فقط اسم عوض کرده است.

«کشیش می پرسد: وقتی یک مرد بتواند تغییراسم بدهد چرا یک ورق بازی نتواند؟

«دن پائولو ادامه می دهد: برای شما مثال بزنم: درآن سوکه آفتاب طلوع می کند سر زمینی بود که حکمرانی داشت، اما ازآن لحظه که دهقانان سرازفرمان وی پیچیدند او دیگرحکمروائی نکرد و قدرتش پایان یافت. او دیگرحکمران نبود بلکه حاکم سابق شد، و حالا یک تبعیدی سیاسی است، یعنی چیزی است که یک «کافون» هم می تواند باشد. بنابراین بازی «هفت و نیم» را به هرنحوی که دل خودتان می خواهد بکنید. شب به خیر!

«دن پائولو ورق شاه خاچ را به دانیل پس می دهد، بازشب به خیری به همه می گوید، و درحالی که همهمه تحسین آمیز«کافون» ها بدقه راه اوست بازبه اتاق خود می رود.

«دانیل خطاب به ورق شاه خاچ می گوید: حال که توکثیف و کنف شده ای ازاین لحظه به بعد قدرت تو پایان می یابد و تو دیگرشاه خاچ نیستی بلکه شاه سابق هستی.(1)

«سپس روبه ورق سه پیک می کند و می گوید: ازاین لحظه به بعد تو دربازی «هفت و نیم» جای شاه خاچ را می گیری. مگذارکثیف و نشان دارت کنند والا تو نیزمقام خود را ازدست خواهی داد و مقام تو به ورق دیگری داده خواهد شد.

«قماربازان دیگرمی خندند و تصویب می کنند بازی ادامه می یابد، اما خلع شاه خاچ در روزهای بعد نیزانگیزه مباحثات و تفسیراتی دربین «کافون» های پیتراسکا می شود.»

1- برسرهمین جمله بود که ساواک اصرارداشت مرا بگیرد و به زندان بیندازد. خدا پدر مسعودی را بیامرزد که با تبدیل شاه به آس و با عمال نفوذی که داشت مرا نجات داد.