پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 
 

 

ديدن روزنامه نگاران
دشوارترين لحظات شاه
در سالهای اوج ديكتاتوری
نه فقط نظرات، بلكه حتی جملات شاه درباره حقوق بشر و دمكراسی غربی، با گفته ها و نظرات رهبر و رهبران جمهوری اسلامی در اين باره "مو" نمی زند!
نگرانی علم از تربيت زنانه وليعهد و كم اطلاعی اش از تاريخ و ادبيات ايران
ارتشبد ازهاری خروس بی محلی كه گفته هايش خوش آيند شاه بود
ايران تيمورتاش
لقمه ای كه برای دهان شاه بزرگ بود

 

شاه، خبرنگاران و مطبوعات ايران را قابل مصاحبه نمی دانست و تنها گهگاه با خبرنگاران مطبوعات مهم جهان و يا تلويزيون های مهم امريكا و انگليستان مصاحبه می كرد. از گرفتاری های او در مصاحبه با مطبوعات اروپا و امريكا كه عمدتا برای بيان نظرات نفتی و توصيف پيشرفت ها و انقلاب سفيد بدست او با آن ها مصاحبه می كرد، سئوالاتی بود كه آنها درباره وضع حقوق بشر، اعدام ها و شكنجه در زندان ها مطرح می كردند و اين بغايت موجب خشم شاه می شد. حتی وقتی روزنامه ها و يا هفته نامه ها و يا حتی برخی تلويزيون های انگلستان يا امريكا گزارشی درباره اوضاع ايران منتشر كرده و اشاره به همين مسائل، يعنی محاكمات نظامی در پشت درهای بسته، حكم اعدام كه قبل از محاكمه توسط خود شاه( به اعتراف علم در نوشته های زير) صادر شده بود، شكنجه در زندان ها و...می كردند شاه در تهران خشمگين شده و چون دستش به جائی بند نبود صفحه آگهی در مطبوعات غرب می خريد تا پاسخ تبليغی منتشر كند و يا به مطبوعات داخل كشور دستور واكنش می داد كه دريك مورد از قول علم می خوانيد كه "مطبوعات داخل كشور اعتباری حتی در ميان مردم خود كشور نداشتند چه رسد به انعكاس واكنش آنها در كشورهای غربی).

دراين شماره تلاش كرده ايم نقل قول هائی را از خاطرات علم(وزير دربار شاه) در همين ارتباط بيرون بكشيم و البته درحاشيه آن به چند نكته ديگری هم پرداخته ايم كه تنوع سوژه ها و موضوعات را هم مراعات كرده باشيم. از جمله برخی مناسبات خانوادگی و يا گفتگوهای خودمانی شاه و علم در باره روحانيون!

رگه های مشتركی كه بين اوضاع امروز ايران با سالهای دهه 50 و به نقل از خاطرات علم می خوانيد، گاه باعث حيرت ما نيز می شود. از جمله درباره دمكراسی غربی كه نظرات شاه با رهبران و رهبر جمهوری اسلامی مو نمی زند. و يا واكنش "تجاری” نسبت به دولت هائی كه مطبوعاتشان را وقتی عليه اختناق و اعدام درايران مطلبی می نويسند سانسور نمی كنند. و باز، تشابه آنچه با امثال رضا براهنی شد و آنچه كه بنام اكبر گنجی در نوع ديگری شاهديم. نكاتی را هم در باره وليعهد و تربيت زنانه او می خوانيد و همچنين اولين عشق شاه. يعنی ايران تيمورتاش دختر جسور و يك دنده وزير دربار مقتدر رضا شاه كه سرانجام نيز بدستور رضا شاه در زندان بقتل رسيد.

 

شنبه 15ر6ر54

مصاحبه با حسنين هيكل سردبير معروف الاهرام فرموده بودند كه خيلی عالی بود. اين مصاحبه در روزنامه های بيرون منتشر شده است. فرموده بودند امينی را امريكائی ها به ما تحميل كردند. عرض كردم اجازه فرمائيد اين را بزنيم. فرمودند نه، عيبی ندارد. عرض كردم خيلی عيب دارد. اولا فكر مداخله خارجی  را در ما زنده می كند و ثانيا امينی كسی نيست كه اعليحضرت همايونی خودتان را طرف او قرار بدهيد. قبول فرمودند.

 

چهارشنبه 26ر6ر54

صبح شرفياب شدم. در خصوص تربيت والاحضرت همايونی و بخصوص علاقه ای كه  معظم له بايد به زبان و ادبيات فارسی پيدا كنند واطلاعات مبسوطی در مورد تاريخ ايران داشته باشند به تفصيل عرايض كردم و مرخص شدم. دراين بين آجودان كشيك به من تلفن كرد كه مخبرين ای . بی. سی كه برای مصاحبه شرفياب بودند، گويا با طرح سئوال يا سئوالاتی باعث ناراحتی  شاهنشاه شده اند، به طوری كه اتاق مصاحبه را شاهنشاه ترك فرموده اند. خيلی باعث تعجب و ناراحتی من شد. تعجب از جهت اين كه شاهنشاه خيلی خوددار هستند و هرگز عصبانی نمی شوند و ناراحتی از جهت عواقب اين عمل. ناچار تلفنی عرض كردم و پرسيدم چه طور شده؟ فرمودند پدر سوخته ها از من سئوال می كنند : اين راسته كه ساواك متهمين را با كون برهنه روی آهن سرخ شده می نشاند كه از آنها اقرار بگيرد و از اين قبيل سئوالات كه  معلوم می شود راهنمائی شده است. اصولا آنها را بيرون كنيد.

 

5 شنبه 7ر54 تا يكشنبه 6ر7ر54

پدرسوخته مجله پلی بوی  مقاله ای برعليه ما نوشته است. اين مقاله را دكتر رضا براهنی به آنها داده و اين آدم پدرسوخته ايست. اين جا حبس بود. عليا حضرت وسيله دوستان خودشان تحت تاثير قرار گرفتند و از شاهنشاه خواستند كه اين شخص را آزاد كنند، او هم آزاد شد و اين نتيجه آن است.

 

دوشنبه 14ر7ر54

عرض كردم سرمقاله روزنامه نيويورك تايمز بسيار بد است و تقديم كردم كه خواندند. فرمودند  پدر سگ نوشته من لوئی چهاردهم هستم، در صورتی كه او مغز ارتجاع و من ليدر انقلابيم.

 

چهار شنبه 16ر7ر54

سرشام مدت مديدی صحبت اعليحضرت رضاشاه كبير بود كه غذای ايشان خيلی ساده، جوجه كباب و پلو در شب و جوجه آب پز و پلو و خورش هنگام ناهار بوده است. علياحضرت ملكه پهلوی شرح روابط خصوصی خودشان را با اعلحضرت رضا شاه كبير تعريف می كردند كه شب اول زفاف چگونه از ايشان وحشت داشته اند و اعليحضرت رضاشاه كه آن وقت ميرپنجه بوده اند، با خوراندن كنياك به ايشان بالاخره توفيق يافته اند. بعدها هم علياحضرت ملكه پهلوی اغلب از رضا شاه اجتناب می كرده اند.

 

5شنبه 1ر8ر54

عصر يك نماينده كنگره امريكا را پذيرفتم. جوانك 35 ساله كاملا امريكائی و احمق بود. راجع به نظام سلطنتی بطور كلی در تايلند و انگلستان و غيره صحبت كرد كه از لحاظ نمادی باعث حفظ كشور است. تقريبا حالی كرد كه به همين جا ختم می شود. برای او اهميت سلطنت درايران را تشريح كردم كه 2500 سال ريشه دارد و حتی در زبان فارسی هرچيز خوب را به شاه نسبت می دهند مثل شاه راه، شاه بيت و غيره و نظام سلطنتی اينجا غير از جاهای ديگر است و شاه اينجا بايد علاوه بر سلطنت حكومت بكند.

راجع به اين كه ما امريكائی ها گاهی اشتباه می كنيم ولی حاضريم خودمان را اصلاح بكنيم، چنان كه در ويتنام كرديم صحبت كرد. من گفتم اتفاقا من جنگ ويتنام رامحكوم نمی كنم. اگر جنگ ويتنام نبود، اندونزی و تايلند و برمه تا حالا كمونيست شده و از دست شما رفته بودند. ايرادی كه من به شما درجنگ ويتنام دارم اين است كه چرا اين قدر به آن طول داديد و زودتر كلك كار را نكنديد؟ به همين دليل هم شكست خورديد.

 

يكشنبه 28ر10ر54

راجع به حقوق بشر و دمكراسی فرمودند كه ما يك سيستم مخصوص به خود داريم. به ايسم ها معتقد نيستيم. عرض كردم چرا سيستم غربی را تخطئه كنيم؟ بهتر است بگوئيم كه ما فكر می كنيم رسيدن به دمكراسی حقيقی از راه مشاركت حقيقی افراد در زندگی روزمره و اقتصادی آنها بهتر تامين می شود، تا اين كه يك اقليتی بعنوان سنديكا و بنام دمكراسی نظرات خود را بر جامعه به اكثريت تحميل كند. فرمودند بسيار خوب، همين را همه جا بگو.

 

جمعه 13ر11ر54

سر شام رفتم. مطلب مهمی گفتگو نشد، جز آن كه حكم اعدام تروريست ها را صادر فرمودند، منهای يك نفر. من خيال كردم اين يك نفر زن است. فرمودند نه! آدم كش، آدم كش است، چه زن باشد چه مرد. سرمقاله لوموند را نشان دادم كه به خاطر اعدام های اخير از ما انتقاد كرده بود. وقتی او مقاله را نامربوط توصيف كرد، تذكر دادم كه وجهه ما در سرتاسر دنيای غرب رو به تنزل است. پاسخ داد "خوب كه چی؟ ما كه نبايد بنده افكار عمومی غرب بشويم. اين روزنامه نگاران حرامزاده كاری جز مزخرف گوئی ندارند. يك قاتل، بخصوص يك تروريست فقط سزاوار مرگ است."

 

سه شنبه 14ر11ر54

قرار بود آيت الله خوانساری شرحی برعليه ماركسيست های اسلامی بنويسد، اما امتناع كرده بود. عرض كردم آخوند اين فرم است و كاری هم نمی شود كرد. محافظه كار... كن است. چاره ای هم ندارد چون خيال می كند زندگی او به تحميق مردمان بستگی دارد. فرمودند عجب اين مطلب درست است. اين آخوندهای پدرسوخته در قضيه آذربايجان كوچكترين تاثيری نداشتند. هرچه من به آيت الله بروجردی كه واقعا هم مرجع تقليد بسيار مهمی بود پيام فرستادم كه يك نقی لااقل بزن، آذربايجان دارد از دست می رود و از ايران جدا می شود نگفت كه نگفت، با آن كه می دانست اين كار كمونيست هاست و كمونيست ها هم نه دين دارند و نه وطن. عرض كردم متاسفانه صحيح است. اينها  بی دين ترين مردمانند. يك وقتی قرار بود ما تلگرافی از بيرجند به قوام السلطنه بكنيم بر عليه توده ايها و يك آيت الهی كه طرفدار ما بود اول كاری كه كرد تلگرافی چنان سخت بر عليه رقيب خودش نوشت كه از هيچ كافری امكان نداشت و من ازهمان روز اعتقاد خودم را به اين پدر سگ ها از دست دادم. فرمودند يك موضع ديگر يادم آمد. امام جمعه تبريز پس از غائله آذربايجان از آن جا فرار كرده بود. او را پذيرفتم و پرسيدم چطور شد؟ گفت الحمدالله به خير و خوشی گذشت. چون قرمساق خودش فرار كرده بود می گفت به خير وخوشی گذشت.

 

دوشنبه 23 فروردين 54

گزارش دادم افرادی كه توسط دادگاه های نظامی محكوم شده اند تا مدت ها بعد از انقضای دوره محكوميتشان در زندان نگه داشته می شوند. اين عمل غير عادلانه است. شاه پاسخ داد كه 90 درصد تروريست ها افرادی هستند كه به تازگی از زندان آزاد شده اند. در پاسخ گفتم كه اين بهانه خوبی نيست و سياست فعلی وجهه مملكت را به شدت خدشه دار كرده است. اگر بعضی از افراد پس از آزادی از زندان به داشتن احساسات موافق با تروريست ها مظنون هستند به راحتی می شود آنها را به شهرستان های دور افتاده تبعيد كرد و تحت نظرشهربانی قرار داد، حداقل به اين صورت تاحدودی آزادی دارند. شاه با اين نظر موافق بود و دستور داد موضوع را به ارتشبد نصيری رئيس ساواك مطرح كنم.

 

سه شنبه 14 ارديبهشت 54

نيويورك تايمز ازقول منابع ايرانی نقل كرده كه در زندان های ما شكنجه اعمال می شود. فرمودند "اين فقط تكرار آن چيزی است كه كمونيست ها سالها گفته اند". بنظرم ما بايد به واقعيت تن بدهيم كه اين اتهامات به جائی بند هستند.

 

يكشنبه 26 ارديبهشت 53

شرفيابی. خبر خوبی را گزارش دادم. ديشب نيروهای امنيتی ما يازده تروريست را كشتند. شاه از من خواست كه جزئيات اين درگيری كه از مدت ها پيش در انتظارش بود را بررسی كنم. گفت: باز هم از اينها هستند كه بزودی يا دستگير خواهند شد يا كشته. مخفی گاههايشان تماما شناسائی شده. بايد بتوانيم آنها را از بين ببريم.

 

يكشنبه 2 خرداد 53

امروز صبح با رئيس دانشگاه ملی ملاقات كردم. او جريان ناآرامی های دانشجويی چند روز اخير را به تفصيل تشريح كرد. ادعا می كند كه گزارش های حاكی از عزادای داشجويان برای تروريست های كشته شده بشدت اغراق آميز است. شاه ابتدا دستور داده بود كه پلی تكنيك و دانشكده فنی دانشگاه بسته شود، اما ظاهرا اين امر موجب غوغای بيشتری شده و بهانه جديدی به دست تروريستها می داد.

 

چهارشنبه 9 تير53

در پی مسافرت كوتاهی به زوريخ برای ديدن داندنپزشكم به تهران مراجعت كردم. ده تروريست ديگر كشته شده اند. همراه آنها اسنادی پيدا شده كه آنها را به ليبی و فلسطينی ها ارتباط می دهد.

 

چهارشنبه 10 آذر53

شرفيابی. به عرض رساندم كه گزارش سازمان عفو بين الملل درباره ايران بسيار خصمانه است. شاه گفت همينطوراست. اما پرويز راجی سفيرمان در لندن به انتقادات آنها خيلی خوب پاسخ داده. اگر مطبوعات اظهاراتش را منتشر نكردند آن وقت بايد خودش با خريد جای آگهی در روزنامه های دست به كار شود. گزارش دادم كه راديوی آلمان غربی هم از ساواك انتقاد كرده است. اوقات شاه را بازهم تلخ كردم.

 

چهارشنبه 25 خرداد 53

مقاله ای را در روزنامه تايمز لندن، تحت عنوان "درجستجوی دمكراسی” تقديم كردم. شاه پرسيد چرا در جستجو؟ ما كه به مردم اجازه داده ايم در كليه سطوح توليد نقش داشته باشند. ما كه در مسير ايجاد دمكراسی اقتصادی و در نتيجه دمكراسی واقعی سياسی هستيم. گفتم ممكن است اين درست باشد اما در نظر غربی ها معنای دموكراسی بيش از اين حرفهاست. شاه گفت آخر مگر دمكراسی برای غربی ها چه كرده؟ گفتم اين ربطی به موضوع ندارد. چيزی كه مهم است اين است كه آنها نمی توانند با تعريف ما از دمكراسی موافق باشند.

 

چهارشنبه 8ر8ر53

شاهنشاه خوشحال نبودند. معلوم شد مجله تايم امريكا هم مقاله بدتری از نيوزويك نوشته است، گو اين كه تمثال شاهنشاه پشت جلد است و البته اهميت دارد. با وصف اين، مطلب آن طبق دلخواه شاهنشاه نيست. حق هم دارند، چون پدرسوخته ها مخصوصا خرابكاری می كنند. مثلا از مالكيت كارگر در كارخانه ها و حق آنها در منافع كارخانه ها حرف نمی زند، در عوض می گويد 40 در صد كل ثروت ايران در دست 10 در صد جمعيت است. سابقا پدرسوخته ها می گفتند هزار فاميل حالا باز طبقه بورژوازی جديد را اختراع كرده اند.

 

5 شنبه 27ر2ر52

شاهشاه قريب 3 ماه قبل به كلی قدغن فرموده بودند كه روزنامه نگاری به هيچ وجه شرفياب نشود، چون توليد دردسر بی ربط می شود. بعد هويدا لندن رفت. سروصدائی در جرايد راه انداخت. دوباره تصميم اتخاذ فرمودند مصاحبه فرمايند. چه بايد كرد؟ الملك عقيم است.

 

يكشنبه 28ر5ر52

به فرودگاه رفتم. وقتی شاهنشاه وارد شدند فرمودند بازهم خبرهای بسيار بد از بلوچستان دارم كه دسته های گريلای تربيت شده از عراق وارد شده اند به بلوچستان ما. ابلاغ كن خائنين اگر گير افتادند فوری بايد محاكمه شده و اعدام شوند!

 

سه شنبه 17ر7ر52

صبح شرفياب شدم. عرض كردم ديشب برنامه پانورامای انگليس را رفتم اداره تلويزيون ديدم. به نظرم فوق العاده خوب بود. سئوال كننده خواسته پدرسوختگی كند و بگويد در ايران آزادی نيست و قدرت شاهنشاه زائل شدنی است، چون قدرت يك شخص قابل دوام نيست. خوب جوابش را داديد. فرمودند جواب اينها را جور ديگر خواهم داد، در صحنه تجارت!

 

شنبه 6 خرداد 51

به روزنامه اطلاعات اشاره كردم كه عكس پاسبانی را كه به طرز فجيعی توسط تروريستها كشته شده بود را در كنار گزارشی حاكی از بخشودگی جمعی از تروريستهای محكوم به اعدام منتشر كرده بود، بقيه اعدام شده اند. شاه گفت: طبق گزارش ها جرايمشان نسبتا كوچك بوده است. دادگاه نظامی اين افراد را هم از زمره توطئه گران ضد امنيت ملی به حساب می آرود كه مجازاتشان جز اعدام نيست.

تذكر دادم كه اخلاقا اين عادلانه نيست، هرچند از نظر قانون درست باشد. بسياری از اين مقصرين را می شود با روش های به مراتب ساده تری به راه راست هدايت كرد. شاه گفت" اميدوارم زياد احساساتی نشوی”. جواب دادم " شايد هم شده ام ولی حقيقا اعتمادی به كسانی كه مسئول امور امنيتی كشور هستند ندارم. آنها با خودشيرينی های بيش از اندازه اعليحضرت را هم درگير ريختن خون بی گناهان می كنند. شاه به من اطمينان داد كه اشتباه می كنم و افزود فكر می كنی اگر اين تروريستها فرصتی می يافتند با امثال من و تو چه می كردند؟ جواب دادم به خوبی از سرنوشت خودم در دست آنها آگاهم اما با تمام اين حرفها، اين ها بهانه ای برای خشونت نيست.

 

سه شنبه 16 خرداد 51

شرفيابی. به شاه گفتم كه مقاله اكونوميست را خوانده ام و نوشته نسبتا سبكی است. آن چه در مورد دادگاه های نظامی ما می گويد كه در يك سوراخی انجام می گيرد و به روی بيننده های خارجی بسته است عين حقيقت است. بيان شرح خشم شاه پس از گفتن اين حرف امكان پذير نيست. گفت به انگليسی ها بگو كه مطبوعات ما خيال دارند پدرشان را در آورند. آنها هم ميتوانند هرچقدر كه مايلند اعتراض كنند كه البته در انگلسان برای كسی اهميت ندارد ولی همين اندازه كه آبرويشان درايران می رود برای ما كافی است". البته حق كاملا با اوست، مشروط بر اين كه مطبوعات ما قدر يك سر سوزن درهمين جا هم اعتبار می داشتند!

 

5 شنبه 19 مرداد 51

هر دو روزنامه كيهان و اطلاعات در اظهار نظرشان در باره پيام شاه به مناسبت روز مشروطيت نوشته اند، همان طور كه مردم در روستاها، شهرستانها و استان ها به دخالت در امور سياسی عادت می كنند ما نيز بايد بتدريج روش دمكراسی غربی را بر بگزينيم. به دستور شاه صاحبان امتياز هر دو روزنامه را فراخواندم و به آنها گفتم مقالات ديگری بنويسند و تاكيد كنند تا زمانی كه دمكراسی نتيجه اش تشويق اقليتی به خيانت و ظلم است ما به هيچ وجه تمايلی به گزينش دمكراسی به شيوه غربی نداريم. البته اين نظر شخصی من نيست و آشكارا هم به شاه گفتم.

 

5 شنبه 26 مرداد 51

شرفيابی.  گفتم با وجود اين كه موقعيت مناسب حرف های خنده دار نيست ولی ناچارم واقعه مضحكی را كه ديشب در دفتر نمايندگی اسرائيل رخ داد گزارش كنم و آن عبارت از اين بود كه من مشغول گفتگو با رئيس ستاد ارتش اسرائيل بودم و در باره پيشرفت های ايران حرف می زديم كه ناگهان ارتشبد ازهاری مثل خروس بی محل پريد ميان حرف ما و گفت دراينجا هر پيشرفتی كه انجام گرفته يك علت داشته و آن هم اين كه همه مثل سگ از شاه می ترسند. اگر كسی دستوری كه او داده انجام ندهد حسابش با كرام الكاتبين است. شاه گفت "خوب اشكال اين حرف چيست؟" ناچار شدم بگويم ترس و وحشت جانشين درستی برای ميهن پرستی و انجام وظيفه نيست. شاه گفت "بازهم نمی دانم كجای حرف او اشكال داشته" كه به روشنی منظورش اين بود در آينده بهتر است نظرياتم را برای خودم نگاه دارم.

 

شنبه 4 شهريور51

محاكمه تروريستی بنام رضائی به صورت علنی آغاز شده است. علت علنی بودن محاكمه فشار سازمان عفو بين الملل است. من شخصا بارها پيشنهاد كرده بودم كه اين قبيل محاكمات بايد علنی باشند ولی قضات ارتش رای شاه را برای اين كار می زنند، چون معتقد بودند كه متهمين از فرصت استفاده می كنند و به شاه و دربار بد و بيراه می گويند. پس از آن كه فحش مبسوطی از عفو بين الملل خورديم، حالا بايد بنشينيم و از مخالفين داخلی خودمان فحش و فضيحت بشنويم.

 

شنبه 4 آذر 51

روزنامه لوموند مدعی شده است كه دانشجوئی بنام شامخی زمانی كه در توقيف پليس بوده كشته شده است. شاه گفت" دروغ محض است. او يك تروريست بود و وقتی كه دستگيرش كردند با خوردن سيانور خودكشی كرد. دستور بده كه از اين پس مطبوعات ما حق نقل قول از لوموند را ندارند."

 

چهارشنبه 4 ارديبهشت 1351

درباره وليعهد كه قرار است امسال تابستان از انگلستان ديدن كند صحبت كرديم. بار ديگر من عقيده خود را ابراز كردم كه اشتباه است به او اجازه داده شود دائما در احاطه زنان باشد. تعدادشان خيلی زياد است: شهبانو، مادر بزرگش خانم ديبا، معلم سرخانه اش ماموازل ژوئل و يك گله معلمه های مدرسه. گفتم پسرك به آموزگار سخت گيرتری مثلا يك فرد نظامی نياز دارد. شاه گفت ما بايد برای وليعهد يكی دو تا دوست دختر پيدا كنيم. من اشاره كردم كه شايد هنوز جوانتر از آن باشد كه علاقه ای به اين جور چيزها داشته باشد. شاه به تندی گفت: ابدا اين طور نيست. وقتی من همسن او بودم همه چيز را خوب می فهميدم. يك دل نه صد دل عاشق ايران تيمورتاش بودم.

 سه شنبه 23 دي54

درباره شبكه های چريكی كشف شده در شمال كشور صحبت كرديم. شاه گفت قاطعيت اراده آنها در جنگيدن باور نكردنی است. حتی زن ها تا آخرين نفس می جنگند. مردان قرص های سانور در دهانشان می گذارند و خوكشی را بر دستگيری ترجيح می دهند. آخر مردم اين مملكت هيچ كمبودی ندارند.