پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 
 


شاه
غرق توهم و تملق
يك لحظه چشم را باز كنيد
آنچه را می خوانيد
وصف حال امروز است

 

قصد داشتيم، بقيه مقدمه ويراستاران كتاب خاطرات علم را دراين شماره منتشر كنيم اما به دو دليل تصميم گرفتيم بخش پايانی آن را برای شماره آينده بگذاريم. نخست به اين دليل كه سبك كار ما در پيك نت و پيك هفته پرهيز از مطالب بلند و طولانی است، دوم اينكه فصل سوم تقريبا مستقل از اين دو قسمتی است كه در دو شماره 80 و 81 منتشر كرده ايم. ضمنا با اين تقسيم بندی، توجه شما روی موضوعات مطرح شده متمركز شده و مطالب متنوع مقدمه ذهن خواننده را پراكنده نمی كند.

در بخش دوم كه آن را در ادامه می خوانيد، با جنون خود بزرگ بينی شاه بيشتر آشنا می شويد. همچنان كه با هزينه عظيمی كه خرج خريد تسليحات و نظامی گری كرد. تمركز تمام امور سياست خارجی در دست شاه از يكسو و نفرت او از روزنامه های داخلی و خارجی و انتشار هر مطلب و مقاله انتقادی از او در مطبوعات غرب و توهم حمايت ابدی ملت ايران از وی نيز دراين بخش منعكس است. اين نكات را دو ويراستار كتاب خاطرات علم (عبدالرضا هوشنگ مهدوی و يا علينقی عاليجانی)  می نويسند كه در درون سيستم شاه بوده اند و وصله تن اپوزيسيون نظام و رژيم شاهنشاهی و شاه نبوده اند. اتفاقا اهميت و ارزش اين نكات در همين نكته نهفته است. خواه نا خواه آنها با نگاه و قلم خود به انتقاد از آن سيستم برخاسته اند و ما برای حفظ اصالت مطلب عين برداشت های آنها را منتشر می كنيم، گرچه با بخش هائی از تصورات آنها درباره نيت های شاه برای پيشرفت و... موافق نيستيم.

بالا رفتن قيمت نفت (شبيه اوضاع كنونی جمهوری اسلامی) و افزايش 300 درصدی هزينه های نظامی، جنون برپائی ارتش يك ميليون نفري(نگاه كنيد به همين سياست درجمهوری  اسلامی)، دنباله روی سياست خارجی از سياست نظامي(باز هم مقايسه كنيد با وضع كنونی در جمهوری اسلامی)، بالا رفتن تورم و گرانی مايحتاج عمومی مردم از يكسو و راه حل های انحرافی نظير مقابله با گرانفروشی و محتكران(بازهم مقايسه كنيد با سياست های دولت احمدی نژاد در ارتباط با گرانی و راه حل های مشابه دوران شاه)، بستن تمام راه های ارتباطی و خبری مردم ايران در داخل كشور و تبديل شدن راديوهای خارجی به منبع اصلی اخبار، تبديل تلويزيون و راديو به بلندگوی ستايش از شاه و قرار گرفتن خبرهای او در راس همه اخبار و طبقه بندی خبرها براساس درجات مقامات و نه اهميت خبرها و دامن زدن به چاپلوسی و تملق از شاه و همه و همه ما را بر اين يقين  استوارتر می كند كه دست های پيدا و پنهان در جمهوری اسلامی، طی دو دهه گذشته نظام شاهنشاهی – آن هم از نوع آريامهری آن- را باز توليد كردند و آنچه را ملت با سرنگونی شاه بدست آورده بودند، از كف آن ربودند. انقلاب را گام به گام به عقب برگردانده و به همان نظامی تبديل كردند كه قبل از انقلاب بود. البته هنوز چند گامی فاصله دارند كه اگر دربرابر آن مقاومت نشود، اين گام ها نيزبرداشته خواهد شد. خاطرات علم برای اين شناخت يك آينه است! بخوانيد:

 

با تدوين برنامه های پنج ساله عمرانی كه ازسالهای دهه 1950آغازشد، فرض براين بود كه دولت درآمد نفت را صرف پيشرفت اقتصادی كشور كند. اما درعمل شاه خيالات ديگری درسرداشت. وی می خواست بيشتراين درآمد را صرف ارتش كند. درآستانه هر "پيروزی نفتی” و قبل ازآنكه دولت بتواند فهرست طرح های عمرانی خود را تهيه كند، شاه هربار صورتی ازنيازهای نظامی را تسليم می كرد. درسال مالی 1352 سرمايه گذاری در نيروهای مسلح به 300 درصد افزايش يافت و هزينه های جاری نظامی بيش از دو برابرشد. با اين وصف كسی جرات نمی كرد اولويت چنين هزينه هايی را مورد چون و چرا قرار دهد. شخص شاه اغلب بدون مشورت با فرماندهانش، درمورد كيفيت و كميت خريد هرگونه جنگ افزار تصميم می گرفت. خبرهای مربوط به سفارش جنگ افزارازجانب شاه به كارخانه های اسلحه سازی جهانی، دوايرستاد و ارتش را غافلگيرمی كرد و آنها را وادارمی ساخت كه با شتاب هر چه تمام تر به تخصيص بودجه، آموزش سربازان و ترتيبات لجستيكی مناسب با تجهيزات جديد بپردازند.

دوعامل دراين وسوسه به گسترش ارتش به نفع شاه كاركرد:

نخست تصميم نيكسون رئيس جمهور وقت امريكا كه اجازه داد سلاحهای جنگی متعارف بدون هيچ محدوديتی و بدون تصويب وزارت خارجه و وزارت دفاع آمريكا به ايران فروخته شود. دوم افزايش قابل ملاحظه بهای نفت كه رويای شاه را درداشتن ارتش يك ميليون نفری مجهزبه پيشرفته ترين جنگ افزارها تشويق كرد. دراواخردهه 1970 هزينه های نظامی به سطوح باورنكردنی افزايش يافته بود و 6/10درصد درآمد ناخالص ملی را جذب می كرد. درمقام مقايسه، درهمان زمان درفرانسه 9/3درصد و درعراق 7/8 درصد درآمد ناخالص ملی صرف هزينه های نظامی می شد. چنين زياده روی هائی موجب گرديد كه بخش عمده درآمد نفت، نيروهای كارگران ماهر و توليدات داخلی از قبيل مصالح ساختمانی- كه دچاركمبود بود- بوسيله ارتش بلعيده شود. بنادر و اسكله های كشوردرنتيجه هجوم كالاهای وارداتی نظامی دچاراختناق شده بود.

تا وقتی اختلافات مرزی با عراق ادامه داشت، شاه می توانست اين برنامه هايش را توجيه كند، اما موافقتنامه 1975 الجزيره به مخاصمه با بغداد خاتمه داد. بدين جهت شاه به بلند پروازيهای بزرگتری به ويژه درمورد اقيانوس هند دست زد و تاكيد كرد كه نيازبه نيروی دريائی عظيم تری برای كمك به حفظ امنيت كشتيرانی درسراسرمنطقه دارد. تحولات سياسی درشاخ آفريقا توجه او را جلب كرد و ايران در پشتيبانی نظامی و اقتصادی ازسومالی درجنگ با اتيوپی تعهداتی برعهده گرفت. روابط نزديكی با جزيره موريس برقرارشد با اين اميد كه ايران بتواند يك پايگاه دريائی درآن جزيره به دست آورد. با اينكه چندين باربه شاه گوشزد شده بود كه دولت های غربی كاملا توانائی حفظ امنيت اقيانوس هند را دارند، وی همچنان به پی گيری طرحهای عظيم نظامی خود ادامه می داد. طرح هائی كه به كلی با ظرفيت و نيازهای ايران نامناسب بود. قبل ازتوافق الجزيره ارتش ايران ممكن بود ابزارسياست خارجی تلقی شود. اما پس ازآن ديپلماسی تابع نيروهای مسلح گرديد و تقريبا به طوركامل درراستای بلند پروازی های شاه بكاررفت.

 

سياست خارجي

 

شاه كه هميشه مشتاق بود سياست خارجی را تحت نظرخود داشته باشد، ازاواخردهه 1950 دخالت هايش دراين زمينه بيشترشد تا اينكه سرانجام مبدل به تنها داورمطلق درامورديپلماسی گرديد و دراين زمينه ازدولت سلب اختياركرد. به عنوان مثال دربهار1348 ايران نزديك بود درگيرجنگ با عراق شود. با اين حال شاه پس ازآن كه دستورآماده باش كامل به ارتش داد، نخست وزير و شورای دفاع ملی را درجريان قرارداد. سرازيرشدن پول نفت پس ازجنگ اعراب و اسرائيل 1973 اين گونه مسائل را تشديد و شاه را به خود كامگی تشويق كرد. وزارت امورخارجه همانند ارتش به صورت ابزاری دراجرای تصميمات شاه درآمد. به سفيران ايران دركشورهای بيگانه دستورداده شد ازآن پس، ازمراجعه مستقيم به نخست وزير، حتی دراموردولتی، خود داری كنند (خاطرات، 15 اسفند 1352).

مهمترين هدف سياست خارجی شاه حفظ روابط نزديك با متحدين غربی، بويژه ايالات متحده آمريكا و جلوگيری ازخطراتی بود كه ناسيوناليسم اعراب و رخنه كمونيستها بوجود می آورد. درخليج فارس، ايران ازادعاهايش بربحرين چشم پوشيد و درعوض سه جزيره استراتژيكی تنب بزرگ و تنب كوچك و ابوموسی دردهانه خليج فارس را گرفت. با پشتيبانی ازشورش كردهای عراقی و تداوم فشارنظامی در مرز عراق، موفق شد امتيازاتی از بغداد بگيرد كه قبل ازهمه تعيين مرز دو كشور در آبراه شط العرب بود.

شاه درده سال آخردرسياست بين المللی فعال ترشد. ارزيابی شاه از سيستم كشورهای غربی تا حدودی توام با خيال پردازی بود. اگرچه با ايالات متحده آشنا بود و اطلاعات دست اولی درباره عملكرد دموكراسی آمريكا داشت. يك باربه علم اظهارنمود كه امريكا را يك نيروی پنهانی اداره می كند. سازمانی كه مخفيانه عمل می كند (خاطرات، 18 شهريور1349). هيچ گاه نظيروقتی كه مطبوعات انگليس مقالات انتقاد آميزی درباره ايران انتشاردادند، قوه خيالپردازی شاه تحريك نشد كه اين كاررا توطئه بزرگی عليه شخص خودش تلقی كند.

 

سياست اقتصادی و اجتماعي

 درآغازدهه 1960، هدف شاه درزمينه پيشرفت اقتصادی سه چيزبود: رشد سريع اقتصادی، تثبيت قيمتها، و اصلاحات اجتماعی. وسيله نيل به اين هدفها نيزدرآمد نفت و برنامه های پنج ساله عمرانی بود. او تا جائی كه قدرت داشت درراه افزايش ميزان توليد نفت و درنتيجه افزايش درآمد ايران كوشيد. پس ازافزايش ناگهانی بهای نفت درپائيز1352 عملا همه كارشناسان اقتصادی سازمان برنامه توصيه كردند كه بايد درهزينه ها احتياط به كاربرده شود. قبل ازآنكه ايران بتواند اين همه ثروت را جذب كند، رژيم می بايد تنگناهای موجود را برطرف كند. آموزش كارگران، حمل و نقل و تخليه كالاها دربنادربه كلی با اين وضع ناسازگاربود. درآمدهای اضافی به جای اينكه بارسيستم را سنگين تركند بهتربود به عنوان سپرده درموسسات مالی بين المللی نهاده شود. اما شاه به اين توصيه ها اعتنا نكرد و كارشناسان اقتصادی را به تنگ نظری و فقدان بينش متهم ساخت. شاه با بی اعتنائی به كليه اصول برنامه ريزی سالم، طرحهای عظيمی را تصويب كرد كه بسياری ازآنها ازنظراقتصادی غيرقابل توجيه بود.

نتيجه اين ديوانگی های ناشی ازعظمت طلبی بزودی پديدارشد. سيل واردات بويژه مواد خوراكی و تجهيزات نظامی دربندرها انباشه شد، كشتی های باری ماهها در انتظار تخليه كالاهايشان بسرمی بردند. كمبود نيروها كار، انبارها و تسهيلات بندری قيمتها را افزايش داد. حقوق كارگران ماهرنيز بالا رفت و موجب گرديد خواسته های جديد برای مسكن و خوراك- يعنی چيزهايی كه ازقبل دچاركمبود بود- عنوان شود. تورم به ميزانی بيسابقه افزايش يافت و نارضايتی درميان توده مردم بويژه كسانی كه در آمد ثابت داشتند گسترش يافت. دولت تقصيررا به گردن محتكران و سود جويان انداخت. تعدادی ازاين گونه افراد بشدت جريمه شدند. مسئوليت كمبود مسكن را نيزكه در واقع برعهده دولت بود كه دراين امرغفلت كرده بود، به گردن "گروهی بسازو بفروش" گذاشت. بازرگانان و صاحبان صنايع، سرمايه های خود را ازايران خارج و درمحلهای امن تری گذاشتند.

ازسال 1975 به بعد، صادرات نفت ايران روبه كاهش نهاد و درنتيجه درآمد دولت كم شد.

وجوه عمومی تلف شد. اهداف متلون نظامی و اقصادی برانضباط و شعوربرتری يافت. نتيجه اين كارها هرج و مرج بود. درطول دوسال آخررژيم، قطع برق تقريبا هرروز تكرارمی شد. تورم و كمبود مسكن توده های شهرنشين را به آستانه شورش كشانده بود. با اين همه، شاه غافل ازاين دگرگونی ها به مديرعامل سازمان برنامه اظهارداشت اگرچه درك می كند كه طرحهايش مسئله آفريده است ولی فقط به ده سال ديگرنيازدارد تا به آرزوهايش جامه عمل بپوشاند. پس ازآن هرچه اقتصاددانان بگويند انجام خواهد داد. حتی پس ازانقلاب نيزعقيده اش تغييرنيافت و درتبعيد تكرار كرد كه درمسابقه ای برضد زمان شركت كرده بوده است. در "پاسخ به تاريخ" نوشت: "اگرمی توانستم بر مسائل كوتاه مدت فايق شوم، ايران ازقدرت و رفاه بی سابقه ای برخوردارمی شد. قبول دارم كه ما می بايست با شدت بيشتری با تبليغات دشمن و كسانی كه ازپشت خنجرمی زدند به جنگيديم... اما من به قدری ازخودم مطمئن بودم كه حملات و افتراها و دشنامها را ناشنيده می گرفتم. درنتيجه تبليغات مخالفان بويژه درميان نسل جوان موثرواقع شد."

درواقع سالهای آخرسلطنت شاه بيشترصرف نفی و انكارسياست هايی می شد كه درگذشته موجب موفقيت او شده بود. برنامه های درازمدت اقتصادی جای خود را به هوی و هوس داده و افكارواهی و پوچ جای واقعيتها را گرفته بود. با بخش خصوصی بشدت بدرفتاری می شد، تورم به نحوی لجام گسيخته افزايش يافته بود. انتظارات مردم در اثر ترقی بهای نفت، درنتيجه ادعاهای مبالغه آميزدولت افزايش يافته بود. اما بتدريج كه واقعيت چهره اش را نشان داد، واكنش خشونت آميزمردم سرخورده با ميزان تيره بختی آنان تناسب پيدا كرد.

 

تبليغات

 

شاه وسواس عجيبی داشت كه درزمره شخصيتهای جاودانی تاريخ ايران قراربه گيرد، حتی مافوق هر سياستمدار و قهرمانی كه درگرد و غبار زمان محو شده بود. هرپيشرفتی می بايد به حساب او گذاشته می شد. اگرزيردستانش دركوچكترين كاری موفق می شدند، اين موفقيت درنتيجه افكارداهيانه شخص او بود. معتقد بود كه پدرش قدرتوانايی های اورا نشناخته است. البته درسالهای اول سلطنت، همه اصحاب سياست، چه سياستمداران كهنه كارداخلی و چه نمايندگان سياسی قدرتهای بزرگ، او را تحقير می كردند. اين گونه تحقيرها تا سالهای بعد، حتی وقتی كه رقبای داخلی را ازبين برده و قدم درراه خود كامگی گذاشته بود نيزادامه پيدا كرد. اوخودش را يك فرد استثنائی می پنداشت و می خواست كه اطرافيانش نيزاو را به اين شكل بشناسند. بدينسان چاپلوسی و تملق بشدت رواج يافت. علم درنامه هايش خطاب به شاه هميشه او را "پيشوای مقتدرمن" خطاب می كرد و هويدا كه طرفدار ورزش يوگا بود او را "گوروی (مرشد معنوی) من" می ناميد. شاه اين گونه چاپلوسی ها را باورمی كرد و خود را محبوب ملت می پنداشت. او براين باوربود كه توده مردم يك تكليف بيشترندارند و آن وفاداری به شاه است.

دراين محيط چاپلوسی و خود پرستی، رسانه های گروهی وظيفه داشتند مردم را هدايت كنند. راديو و تلويزيون دولتی شيوه ای ازتبليغات را درپيش گرفتند كه مورد پسند شاه بود. دراين سيستم اخبار بر اساس ارشديت شخصيت ها، بدون توجه به اهميت خبرپخش می شد. بدين سان كه خبرهای روزبا فعاليت های شاه و خانواده اش شروع می شد، سپس به خبرهای مربوط به نخست وزير و سازمانهای دولتی و آنگاه به پخش خبرهای جهان می پرداخت. گزارشهای خبری با دقت انتخاب و تهيه می شد تا همه افتخارات متوجه شاه و "پيشرفتهای چشمگيرايران" باشد. ايران به صورت يك جزيره صلح و رفاه تصويرمی شد كه مردم آن ازسرنوشت خود راضی اند و ازرويدادهای طوفانی كه درصحنه بين المللی روی می دهد مصونيت دارند. درنتيجه رسانه های گروهی دولتی اعتبارشان را نزد مردم از دست دادند و هركس می خواست اخبارجدی را بشنود به راديوهای بيگانه پناه می برد.

 

مطبوعات ايران نيزوضعی بی ثابت داشتند. هرگاه مديران و سردبيران جرايد كوچكترين ناراحتی و تكدری برای شاه ايجاد می كردند بشدت تنبيه می شدند. ازآنان انتظارمی رفت كه روشن بينی لازم را داشته باشند و بتوانند تشخيص دهند كه كدام خبريا مقاله مورد پسند شاه است و بايد چاپ شود و كدام يك او را ناراحت می سازد و بايد ناديده انگاشته شود. چنين خامی و بی تدبيری بسياری ازمردم را عليه روزنامه ها برانگيخت. درواقع مردم اخبارمربوط به موفقيت های شاه را با سوءظن تلقی می كردند. خود شاه نيزازاين موضوع بی اطلاع نبود. يك باركه روزنامه ها درباره چهاربرابرشدن بهای نفت به نشرخبرو تبليغ پرداخت و آن را يك موفقيت جديد شاه جلوه داده بودند. شاه ازبی تفاوتی مردم ابرازشگفتی كرد و گفت شايد اين امرناشی ازاين باشد كه ما درگذشته درآگاه ساختن مردم و القای اين احساس كه آنها درامورجاری كشورمشاركت دارند، كوتاهی كرده ايم (خاطرات، 3خرداد 1352).

درمورد رسانه های گروهی خارجی نيزشاه جزاين انتظاری نداشت كه ازاو ستايش كنند. گزارشهای بی طرفانه خبرنگاران خارجی كه اشاره به كمبودهای رژيم می كردند، كفرگوئی به شمارمی رفت. شاه ازآغازسلطنتش نسبت به گزارشها و مقالات بيگانگان حساسيت داشت. شخصا هر گزارشی را كه هرخبرنگارخارجی مخابره كرده بود می خواند. آنهائی كه لحن موافق داشتند، اجازه می داد در روزنامه های ايران ترجمه و منتشرشوند ولی درمورد بقيه، علم و همكارانش ماموريت داشتند توجه سفيرمربوطه را جلب و تقاضای تنبيه شديد نويسنده را بنمايد. شاه درسراسردوران سلطنتش نتوانست باوركند كه رسانه های گروهی دركشورهای دموكراتيك واقعا ازكنترل دولت آزادند. وقتی به او گزارش دادند كه مجله نيوزويك مصاحبه ای را كه با اوبه عمل آورده بود منتشرنكرده است به علم اظهارداشت لابد دولت آمريكا مانع شده است "چون من درمصاحبه ام اظهارنظركرده بودم كه ديگر روس ها برای ما تهديدی بشمارنمی روند. "(خاطرات، 12آبان 1348). اما هنگامی كه روزنامه های انگليسی ازاو انتقاد می كردند، سوءظن هميشگی جای خود را به بدگمانی بيمارگونه می داد. به عقيده شاه درپس هرانتقادی ازرژيم او دست پنهانی دولت انگليس قرارداشت. اين وسواس درباره روزنامه های انگليسی، دردسرزيادی برای علم فراهم می كرد كه هربارمجبوربود سفيرانگليس را احضار و به او اعتراض كند. هيچ يك ازسفرای انگليس نتوانستند شاه را از اين تصورغلط درآورند.

شاه درسالهای آخربه طرز وحشتناكی ازواقعيت ها دورشده بود. هيچ كس جرات نمی كرد با ذكر حقايق خشم او را برانگيزد. فقط چيزهائی را می شنيد كه مايل بود بشنود: تجليل ازخدمات بی شماری كه به ملت كرده بود، گزارش های پرشورهيجان درباره رفاه و رضايت مردم. او همانند هرفرمانروای خود كامه ای وقتی حقايق به مذاقش تلخ می آمد متوسل به افسانه می شد. شگفت آنكه او براين باور بود كه دستگاه های اطلاعاتی اش بخوبی او را در جريان رويدادها و افكارعمومی قرارمی دهند. اما درحقيقت همين منابع بودند كه بشدت می كوشيدند او را ازواقعيتها دورنگاه دارند. هويدا نخست وزير، درهنر پرده پوشی استاد مسلم به شمارمی رفت. او با تهديد زيردستانش به اينكه مجبورشان خواهد كرد ادعاهايشان را درحضورشاه تكراركنند، آنها را واداربه سكوت می ساخت. آنهائی كه مايل بودند شغلشان را حفظ كنند چاره ای جزتسليم نداشتند. به زودی وزيران و مقامات بلند پايه دولت تكنيك كار را ياد گرفتند: چگونه مطلبی را درحضورشاه مطرح سازند كه اگرشاه با آن موافق نبود جای عقب نشينی داشته باشند. گاهی شخصيت های با جرات و استثنائی ضمن گفتگوهايشان با شاه ذره ای ازحقايق را می گفتند. ولی چنين اشخاصی دردربارپهلوی اصولا كمياب و درسالهای آخرعملا ناياب بودند. فقط فرح بود كه تا حدودی جرات اين كاررا داشت و تا جائيكه معلومات و تجربياتش اجازه می داد می كوشيد شوهرش را درتماس با واقعيت ها قراردهد.