در سال
1296(1917) در شهر رشت، از طرف جمعی از روشنفكران مترقی و
انقلابی، " انجمن فرهنگ" تاسيس شد كه نقش جالبی در تاريخ جنبش
ترقی خواهانه و انقلابی كشور ما ايفاء كرد. برخی از شركت
كنندگان در اين انجمن اطلاعاتی به نگارنده درباره ی آن داده
بودند كه می بايست روزی تدوين شود و اينك از فرصتی كه يافته ام
برای انجام اين وظيفه استفاده می كنم. تدوين اظهارات چندتن،
هنوز به معنای تاريخ مستند يك جريان نيست، ولی مسلما به تنظيم
چنين تاريخی كمك می كند. واژه "فرهنگ" در آن ايام مانند ايام
ما به معنای "معرفت" و "كولتور" نبود و با آن كه جز اين هم
معنايی نداشت، ولی مانند بسياری واژه های فارسی آن روزگار،
معنای كهن و سنتی خود را گم كرده و معنای دقيق امروزين خود را
نيافته و در نوعی بلاتكليفی و ابهام در زبان به سر می برد و به
هر حال از آن دانش و معرفت و تمدن فهميده می شد.
محل
تشكيل "انجمن فرهنگ" شهر رشت بود و در آن ايام جمعيت اين شهر
را به صد هزار تخمين می زنند. در واقع شهر، به علت روابط
فراوان و مختلف خود با روسيه تزاری، مانند انزلی و تبريز، از
شهرهای نادر ايران بود كه رشد بورژوازی در آن با سرعت قابل
ملاحظه ای صورت می گرفت. شهر رشت
در آن ايام دارای مهمانخانه و سينما بود. صادر كننده ابريشم
(نوغان) بود. در آن كارخانه های (مانوفاكتور) سيگارسازی، كه
گاه يك كارگاهش تا 80 نفر كارگر داشت، داير بود. چاپچی،
كاشانچی، كاشانی بازرگانان ثروتمند شهر بودند. كارخانه فيلاتور
ابريشم متعلق به حاج امين الضرب شهرتی داشت. اين كه تبريز و
رشت، هم در انقلاب مشروطيت و هم در دوران جنگ و پس از آن، از
مراكز تب آلود جنبش رهايی بخش و قيام ها بودند (قيام خيابانی
در تبريز، قيام كوچك خان در رشت)، جنبه ی تصادفی نداشت. زمينه
ی اجتماعی و آگاهی سياسی متناسبی به وجود آمده بود.
تاسيس
"انجمن فرهنگ" بدين ترتيب رخ داد كه ابتدا
ميرزا حسين جودت ( تهرانی يا
كرمانی، نويسنده هر دو را شنيده است) در مدرسه "دبستان احمدی”
(يا به قول ديگر دبستان شمس") واقع در سبزه ميدان رشت، جمعی را
برای تدارك اين انجمن دعوت كرد.
دعوت
شدگان عبارت بودند از رضا روستا،
علی كباری، شبرنگ، احمد طواف، كريم
كشاورز، سليمي(فروهيد)، علی فروزی، مهدی دبيری، تقی
جباری، احمد نقيبی، تقی رائقی ...معلم و ديگران، كه در آن ايام
معلمان يا دانش آموزان دبيرستان بودند. ازآنجا كه انجمن فرهنگ
بعدها در قزوين به صورت "انجمن پرورش" و "انجمن فرهخت"
تكرار شد
و اين انجمن ها در تربيت نوعی كادر انقلابی ـ مترقی نقش
محسوسی داشته اند، لذا در تاريخ جنبش كارگری ايران جای معتبری
دارند و نبايد گذاشت كه فعاليت آن ها را كام
آزمند ان تاريخ فرو
بلعد. در همان ايام دامنه ی تاثير فعاليت "انجمن فرهنگ"، از
خود رشت بسی فراتر بود. در تهران اين انجمن آوازه ای داشت.
اديبان جوان آن ايام مانند رشيد ياسمی، سعيد نفيسی، نصرت الله
فلسفی، دكتر افشار(مدير مجله آينده) و ديگران برای ديدار با
سران انجمن به رشت رفتند.
علت
تاسيس انجمن را بنيادگزارانش چنين توضيح دادند: فرهنگ و دانش
در كشور ما ضعيف است. جوانان نيروی مهمی برای تحول جامعه
هستند. بايد ابتدا دست به اصلاح و تربيت خود بزنيم. بايد قرائت
خانه ها و كتابخانه ها داير كنيم و مردم را با تمدن امروزی
آشنا سازيم.
"هيئت
عامه موقت" انجمن مركب از شبرنگ(معلم)، جودت(معلم رياضيات)،
كريم كشاورز، كباری، روستا، علی فروزی و جباری مامور تدارك
اساسنامه شد. تعداد اعضا جمعيت به تدريج به 22 نفر رسيد. انجمن
ابتدا در محله "آقا فخر" خانه ای كرايه كرد. سپس به خانه ای در
سبزه ميدان منتقل شد. در آن ايام در
سبزه ميدان كسی به نام "عليوش مك" ( شايد آليوشا؟)
سينمايی داشت، انجمن به اين محل جديد انتقال يافت. كميسيون های
انجمن مركب از كميسيون تآترال، كميسيون موسيقی، كميسيون
كتابخانه و قرائت خانه و نيز كلاس اكابر و هيئت تحريريه مجله
انجمن و صندوق جمعيت، با جديت مشغول كار شدند.
برای
ارتجاع ايران و گيلان هويت سياسی انجمن پنهان نبود. تا قبل از
قتل حيدرعمواغلی در جنگل پسيخان، جمعيت، با وجود داشتن علاقه
به جنبش جنگل، مطلقا به امور فرهنگی می پرداخت و مورد توجه
عموم بود. ولی پس از قتل حيدر، انجمن دچار مشكلات شد. از توجه
عمومی به وی كاسته گرديد و يك سلسله اقدامات از طرف فئودال ها،
بورژوازی، روحانيت طرفدار اين قشرها و خود دولت برای منحل كردن
انجمن به عمل آمد.
مثلا
جمعی از بازرگانان كه آن موقع كه خود را "منورالفكر" می
خواندند(مانند ارشد افشار) برضد جمعيت فرهنگ، جمعيت "اخوت" را
به راه انداختند. ولی اقدام واقعی آن ها تحريكات و خراب كاری
برای برهم زدن نمايش ها بود و در اين زمينه از جمله از نام
مذهب سوء استفاده می شد. وقتی نمايش "تارتوف" مولير به نام
"سالوس" به صحنه آمد، خرابكاران با اتهام "بابی”، "بی دين" و
"بلشويك" وارد تالار شدند و صحنه را خورد كردند. فئودال ها و
اشراف رشت پيوسته از دولت تعطيل انجمن را می طلبيدند و معتضد
همايون، نماينده خود را برای كسب اطلاع و تحريكات به داخل مجمع
عمومی جمعيت می فرستادند.
اعضاء
جمعيت از جهت طرز تفكر اجتماعی و تعلق طبقاتی يكسان نبودند.
فرزندان مالكين و بازرگانان نيز در جمعيت شركت داشتند. شايد يك
بی احتياطی اعضاء مترقی فرهنگ در اين بود كه كوشيدند در آن جا،
بدون توجه به حساسيت موقع و دشواری های كار، "فراكسيون كمونيست
ها" را به وجود آورند، عده ای از اعضاء مانند: رضا روستا، علی
كباری، شبرنگ، فروزی، سليمی، شريف و ديگران در اين فراكسيون
شركت داشتند. در سال 1301 عناصر دست راستی (مانند ثابت محمد،
عبدالباقی داعی) با به راه انداختن جارو جنجال درباره ی
"دورويی برخی از اعضا" از جمعيت خارج شدند. اين كه يك عضو
جمعيت حق دارد علاوه بر اجراء صادقانه اساسنامه آن دارای عقايد
سياسی مستقل باشد، برای آن ها مفهوم نبود. پس از شكست جنبش و
تحريكات شديدی كه از خارج می شد، اين به نفع آن ها بود كه با
بهانه هايی پای خود را كنار كشند.
از سال
1302 دولت رسما وارد عمل شد. آن موقع آيرم(رئيس كل شهربانی
مخوف رضاشاه پس از رسيدن به سلطنت)، به دستور رضاخان سردارسپه،
"نظميه" گيلان را اداره می كرد. او در جلسات عمومی انجمن،
جاسوسی می فرستاد كه مطلب پنهانی نيز نبود. سرانجام شهربانی
علی كباری را كه در تلگرافخانه رشت كارمند بود به نظميه احضار
كرد و به او گفته شد: به فوريت برويد و تابلو جمعيت خود را
پايين بياوريد! پاسخ داده شد كه انحلال جمعيت در صلاحيت يك فرد
نيست و بايد خود جمعيت تصميم بگيرد. قدرت در دست شماست. اگر می
خواهيد برويد به زور پايين بياوريد. پاسخ دادند: ما منتظر
تصميم جمعيت شما نمی شويم و رفتند و تابلو را پايين آوردند و
جمعيت را تعطيل كردند.
آزار و
ايذا نسبت به اعضا مترقی "فرهنگ" ادامه يافت. برخی روحانيون
وابسته به رژيم سردار سپه به سلمانی ها و حمام ها فهرستی از
اسامی كسانی را دادند كه "كافر" و نجس اعلام می شدند و دستور
دادند كه آن ها را نپذيرند، تهديدها و اعمال فشارهای گوناگون
تا ساليان دراز ادامه داشت. بسياری از اعضاء مترقی فرهنگ
زندانی شدند و سال ها در زندان نشستند. از ميان آن ها برخی
مبارزان پی گير بيرون آمدند كه در جنبش كارگری انقلابی ايران
بعدها نقشی داشتند مانند روستا، كباری، شريفی، شبرنگ و ديگران.
مجله فرهنگ ارگان اين انجمن از نخستين مجلات مترقی است كه نه
تنها در گيلان، بلكه در تهران نيز خوانندگان مشتاق داشت و جا
دارد كه منتخبی از بهترين مقالات آن همراه تاريخچه ای از مجله
تدوين گردد و به چاپ برسد. اميد است اين شرح كوتاه را افراد
مطلع تكميل كنند و به روشنی گوشه ای از تاريخ كشور و جنبش ياری
رسانند و اگر سهوی در اين يادداشت ها باشد، آن را بر هيچ گونه
نيتی حمل نكنند، زيرا نويسنده روايت گری بيش نيست. ٭
ا. ط
دنيا،
شماره 3، سال 1359 |