تعداد فيلم هايی كه درسال 1356 روی پرده می آيد به 38 فيلم
محدود می شود. آن رقم و تعداد فيلم های نمايش داده شده درسال
55، كاهش چشمگيری را نسبت به دو سال اول دهه 50 نشان می دهد.
اين روند نزولی توليد، درسال قبل، زمزمه هايی پيرامون
"ورشكستگی سينمای ايران" برانگيخت. زمزمه های سال 55، درسال 56
به جنجال و هياهوی تبديل شد. هياهويی ازاين دست كه: "سينمای
ايران درحال مرگ است"، "سينمای ايران می ميرد"، "سينمای ايران
مرد"، "سينمای ايران..."، كه فريادها درچارچوب بحث های محظی
باقی ماند و سرازجلسات گوناگون حزبی و غيرحزبی درمی آورد.
نشريات سينمايی و غيرسينمايی ازقافله عقب نمی مانند و هريك به
فراخورحال به اين موضوع پرداختند. دراين ميان روزنامه های صبح
و عصرسهم بيشتری را دربازتاب نظريات مختلف به عهده داشتند
(بويژه روزنامه "آيندگان" با داشتن يك صفحه سينمايی درهر
شماره).
گروه گزارش كيهان درمقدمه مطلبی با عنوان "آخرين محصول صنايع
فيلم كشور: سينمای ايران می ميرد..." می نويسد:
سينمای ايران را چه می شود؟ چرا می گويند آخرين روزهای حياتش
را سرمی كند و همين رزها اگر كوششی برای نجاتش نشود، بايد شاهد
برپائی مجلس ترحيمی برايش باشيم؟ اين سينما كه می گويند
ورشكسته است، ورشكسته به تقصيراست يا در ورشكستگی آن عوامل
گوناگون نقش داشته است؟ سينمای ايران اعم ازتجاری و به اصطلاح
هنری را چگونه می توان نجات داد؟ آيا از ميان رفتن سينمای
تجاری، شاهد برپائی و استواری سينمائی هنری و يا لااقل هنری-
تجاری فارسی می توانيم باشيم؟ تازه اگرچنين باشد كه نيست، سی
سال تاريخ سينمای ايران مگرشاهد فيلم خوب ساختن نبوده است.
و سپس دريك جمع بندی، مرگ سينمای ايران را ناشی ازافزايش قيمت
ها درتمام سطوح فيلم سازی، پرداخت 20 درصد عوارض ازفروش كل
فيلم به شهرداری، پرداخت پنج در صد كل فروش فيلم به وزارت
دارائی، مميزی بدون ضابطه و رقابت تلويزيون به دليل نمايش فيلم
های سينمايی قلمداد می كند.
همزمان، روزنامه آيندگان درصفحه سينمای خود زير "نظرخواهی
درباره بحران سينمای ايران "سلسله مطالبی را بطورمرتب
درهرشماره درج می كند. دبيراين صفحه درباره انگيزه نظرخواهی
نوشته است:
"اصلی ترين هدف بحث آزاد آيندگان درزمينه گشودن گره های صنعت
فيلم سازان ايران، دستيابی به رهنمود هايی ست كه برای حل فكری
و اقتصادی سينمای ما ضروری ست. بی ترديد، اتخاذ سياست های
كارآمد برای درهم شكستن تنگناهای موجود، بايد برپايه شناخت همه
جانبه سينمای ايران بازنمودن شايست و ناشايست های آن انجام
بگيرد. بنابر اين ، اين تكيه مطلق بركجروی های فيلم فارسی
سازان و تن زدن ازچاره جوئی، كيفيت "سازندگی” را ازين گونه بحث
ها می زدايد و به دور باطل و بيهوده ای می انجامد. سال هاست كه
براثررويه های نادرست يا پاره ای بد فهمی ها، ميان گردانندگان
صنعت سينمای ايران و برخی ازدستگاههای فرهنگ شكاف هائی پديد
آمده است كه به پريشانی امروزسينما دامن زده. روشن است كه
پرشدن اين شكاف ها و پا گرفتن تفاهمی سازنده، تنها با كمك
انتقادهای روشنگرانه تهی ازبغض، ممكن خواهد بود.
اميدواريم كه خوانندگان آيندگان و سينما دوستان، با تاباندن
نوربرگوشه و كنارهای مشكل سينمای ايران، راه های عملی چيرگی
برآشفتگی را نيزنمايان سازند."
اسماعيل عظيم پور، ازخوانندگان روزنامه، با مطلب "ريشه ابتذال
درخود فيلم فارسی است، نه درمميزی”، دراين نظرخواهی شركت می
كند:
"بالاخره روزموعود فرا رسيد. روزی كه مباشران "سينمای فارسی”
درمرگ يك سينمای "من درآوردی” اشك تمساح بريزند، يقه درانی
كنند و تاسف بخورند كه چرا لباس عزا نه پوشيده اند.
دست اندركاران اين سينمای بی هويت اگر راه بجائی نبردند و مرگ
سينما را باعث شدند، درمقابل خود توانستند شيهد نمائی كنند،
زيرا دراين كاريد طولانی دارند و مدتهاست در نوارهای عكس متحرك
كه به خلق اله تحميل كرده اند قطرات اشكی نازشصت گرفته اند و
بهمين دليل خيالشان ازبابت گيشه تا چندی پيش تخت تخت بود.
اشاره كردم كه دست اندركاران، خود مرگ سينما را باعث شدند؟
چگونه ميتوان چنين با قاطعيت مرده ای را كه كسی حتی تمايلی به
تشيع جنازه اش نشان نمی دهد محكوم كرد؟
درهياهوی بسياربرای هيچ و با استفاده ازتريبون آزادی كه حزب
رستاخيزدراختيار فيلم فارسی سازها گذارده بود، آن چه ديده نمی
شد صداقت بود، راستی و درستی بود. اين رواست كه همه گناهان را
به گردن مميزی بيندازيم؟ اين سينمای ورشكسته و بی درو
پيكرهرگزازداخل كرم نخورده، پوسيده نشده و متلاشی نشده است؟
دست اندركاران سينمای فارسی از (روی اين نكته تاكيد می كنم چرا
كه اين سينمای مملكت ما نيست و نبوده و نخواهد بود، حتی اگرروح
تازه ای به اين كالبد نزاردميده شود) هرگز نگفته اند كه به
بهانه فرارازسانسوردست به چه
زشتی هائی زده اند.
اما، براستی برای آنها، نمی توانستند بگويند كه سانسوربهانه ای
بوده برای دست يازيدن به ابتذال، ابتذال ازنوع كثيف. آنها
نگفتند و نمی توانستند بگويند كه مقدارزيادی اين كاره نبودند و
به اميد درباغ سبز وارد اين حرفه شدند، فرهنگ و شعورسينمائی
نداشتند، زبان سينما را نمی دانستند و به همين دليل بود كه نه
كارگردان حريم خود را شناخت و نه هنرپيشه و نه فيلم نامه نويس
و نه تهيه كننده، چرا كه آنها برای جيب پركردن آمده بودند.
درهمان حال كه ازهرسو سيل نظرات و پيشنهادات خيرخواهان و
دوستداران سينمای سالم راهی صفحات نشريات بود، دست اندركاران و
سازندگان فيلم های مبتذل نيزبا قيافه ای حق به جانب و طلب
كارانه وارد معركه شدند. نقل چند مورد دراين زمينه، به حد كافی
گوياست:
محمدعلی فردين: شما به فيلم
های افتخارآفرينی كه توسط سينماگران ايرانی تهيه شده است توجه
كنيد، واقعا جای تاسف است. مسئول كيست و چه كسی بايد پاسخگوی
اين شكست غم انگيزباشد؟ چرا بايد هميشه تنبيه دركارباشد و
درطول 30 سال عمرسينما هيچ گونه تشويقی بعمل نيايد؟
سعيد مطلبی:
ما هم معتقديم سينما وسيله ای است كه بايد آموزنده باشد، فنی و
هنری باشد، ولی هيچ كس نمی تواند سينما را مجبوركند كه به يك
راه مشخص برود، زيرا خصلت سينما درآزاد بودن آن است و اگرحداقل
را درنظربه گيريم سينماگر يك فيلم تفريحی بی ضرر می سازد.
البته می توان گفت فيلم فارسی ازتكنيك و بيان بد برخورداراست
ولی بايد قبول كرد كه از لحاظ آموزندگی درجهان بی نظيراست.
صفار: درمميزی هرگزبه جنبه آموزنده فيلم های فارسی كه درفيلم
نامه به دقت رعايت می شود توجه ندارند و ايرادهائی كه می گيرند
نشانه سخت گيری های بی دليل دراين زمينه است و همين امرسبب
فرارافراد با استعداد و با ارزش ازصنعت سينمای ايران شده است.
نظام فاطمی: دولت اگرتنها جلوی دوبله فيلم های خارجی را بگيرد
بزرگترين كمك را برای پيشرفت سينمای فارسی بعمل خواهد آورد.
زيرا درچنين صورتی مردم به تماشای فيلمی كه به زبان آنها نيست
نخواهند رفت... سينمای فارسی دردش اين است كه نه بيان آزاد
فيلم های خارجی را دارد نه تكنيك و امكانات و نه هنرپيشه های
خوش اندام و زيبای آنها را.
رضا فاضلی:
كلفت خوشگله كه ازجمله فيلم های خارجی است و درآن همه گونه
زشتی ها به نمايش گذاشته شده، اكران اول 5/1 ميليون تومان و
اكران دوم 2 ميليون تومان فروش داشت كه برابربا پرفروشترين
فيلم فارسی است، درحاليكه همين فيلم ها هستند كه جوانان ما را
منحرف می كنند. چرا بايد فيلم های خارجی يك طورسانسورشود
و فيلم فارسی به طرزديگری. همين محدوديت سبب شد كه من ازيك
سوژه 12 فيلم بسازم.
به هرحال، درسال 56 ازبين 38
فيلم به نمايش درآمده، فقط يك فيلم قابل توجه وجود داشت، "سوته
دلان".
"سوته دلان"، نويسنده و كارگردان:
علی حاتمی- فيلم بردار: هوشنگ بهارلو- بازيگران:
بهروزوثوقی،
شهره آغداشلو،
فخری خوروش، آتش خير،
جهانگيرفروهر، مينو ابريشمی، اكبرمشكين و
جمشيد مشايخی- صورتگر: اتللو
فارا.
در "سوته دلان" حاتمی به عرفان و تجليات لطيف عشق رو می آورد،
اما براين فيلم، كلام بيشترازتصوير، حاكم است (كارهای اين فيلم
سازهميشه چنين كمبودی دارد).
"سوته دلان"، اثری واپس گرا نيست، هرچند كه درگذشته ها سيرمی
كند، اما پيوندش را با زمانه نمی برد. فضاسازی به يمن دانسته
های فولكلوريك حاتمی ازجمله مواردی است كه به گونه ای
دلپذيردرخدمت هرچه بيشتربومی بودن فيلم قرارمی گيرد. حاتمی در
شخصيت پردازی بازيگرانش چندان توانا نيست، با اين حال بازی
بهروزوثوقی دراين فيلم ديدنی است.
بهارايرانی،
درنقدی با عنوان "اين سوته دلان، 200 سال اززمان عقب مانده
اند"، می نويسد:
"... مضمون فيلم حاتمی ريشه در واقعيات ندارد و ازشرايط عينی
جامعه مايه نمی گيرد. او يك بارگفته است كه: "من رئاليست
نيستم" بديهی است كه جزمفهوم مجرد و سنتی "واقعيت" درذهن او
نمی گنجد، و تازه اين حرف در زمانی گفته می شود كه حتی "واقع
گرائی انتقادی” هم كارش را كرده و حالا ديگرهنرمندان به افق
های بازتر و نگرش های عميق تری از واقعيت چشم دوخته اند. نحوه
ديگرگفته حاتمی- كه آن را با آن همه غرور و افتخاربيان می كند-
می تواند چنين باشد، "آقايان! من دويست سال اززمان عقب هستم"
دست مريزاد و اين كاملا درست است. واقعيت خارجی كمترين نقشی
درسينمای حاتمی ندارد. داستان "سوته دلان" ظاهرا درتهران نيم
قرن اخيرمی گذرد. اما بی هيچ تعارف، هيچ نشانه ای ازمناسبات
اجتماعی و ويژگيهای تاريخی اين دوران را درخود ندارد. و تنها
به نمودها و نشانه های ظاهری و روساختی اين دوران اشاره دارد،
ازقبيل سينما، ماشين، تلفن و... اما ازآنچه درعمق اين جامعه
جريان دارد- كدام جامعه؟ و به روابط آدمها شكل می بخشد- كدام
روابط؟! و ما- اگرجسارت نباشد- بلانسبت- به آن "واقعيت" می
گوئيم، خبری نيست. گفتارهای فيلم را بی ترديد می توان اززبان
سرخپوستان هزار سال پيش و حتی ساكنان احتمالی "مريخ" هم شنيد.
سينمائی كه مثل خود كارگردان 200 سال اززمان عقب است. سينمائی
كه ازعنصر "واقعيت" بی بهره است و چون چنين است، به ناچاربه
رويه كژديسه و دگرگونه واقعيت پناه می برد: توهم. و دقيقا هم
از همين جاست كه سردابه هزارتو و بی پايان ذهنيات آشفته و گنگ
آغازمی شود، و نگرش فوق طبيعی برانديشه هنرمند سايه می افكند."
ديگرفيلم های اين سال:
فری دست قشنگ، مهدی فخيم زاده- گلهای كاغذی، مرتضی عقيلی-
فرياد عشق، حسين قاسمی وند- اشك رقاصه، اسماعيل پورسعيد- شب
زخمی، م.صفار- درامتداد شب، پرويز صياد- غربتی ها، جمشيد
ورزنده- فقط آقا مهدی ميتونه، رضا صفائی- سرنوشت يك مرد، جمشيد
شيبانی- فرياد زيرآب، سيروس الوند- صمد درراه اژدها،
پرويزصياد- همكلاس، سياوش شاكری- رفاقت، رضاصفائی- واسطه ها،
حسن محمدزاده- برهنه تا ظهربا سرعت، خسرو هريتاش- شارلوت به
بازارچه می آيد، عباس جليلوند- زن، يوسف ايروانی- خدا قوت،
عباس كسائی- پشت و خنجر، ايرج قادری- همراهان، اميرشروان- نان
و نمك، اميرشروان- جای امن، مرتضی عقيلی- سلام تهران، داريوش
كوشان- خاتون، رضا ميرلوحی- هزاربارمردن، جلال مهربان- صبح
خاكستر، تقی مختار- شب آفتابی، سيروس الوند- خاكستری، م.صفار-
درشهرخبری نيست، مهدی فخيم زاده- حرمت رفيق، عباس كسائی- كوچ،
رئيس فيروز- دوكله شق، ايرج قادری- حلقه های ازدواج، عزيزاله
بهادری- ماهيها درخاك می ميرند، اميرمجاهد و محمد دلجو- يكی
خوش صدا يكی خوش دست، رضاصفائی- كلام حق، نظام فاطمی.
"درامتداد شب"، ساخته
پرويزصياد، با چهارميليون و پانصدهزارتومان،
پرفروش ترين فيلم تاريخ سينمای ايران
(تا قبل ازانقلاب اسلامی) محسوب می شود. بيك ايمانوردی با ده
فيلم و شهنازتهرانی با پنج فيلم پركارترين بازيگران سال بودند.
دوفيلم "ملكوت"، ساخته خسروهريتاش و "شطرنج باد" ساخته محمدرضا
اصلانی درجشنواره تهران به نمايش درآمدند.
ديواركج فرومی ريزد
سال 1357، سال تظاهرات پرشورو حركتهای گسترده مردم، سال
اوجگيری و پيروزی انقلاب، و سال برقراری جمهوری اسلامی است.
سال به سرآمدن سينمای منحط، سال به سرآمدن نيم قرن مبتذل سازی.
درجريان تظاهرات روزمره مردم، بسياری ازسينماها به عنوان كانون
های اشاعه فساد به آتش كشيده
شد. سوختن حدود 400 تماشاگردرساعت 8 بعد ازظهر28 مرداد
57 به هنگام تماشای فيلم گوزنها، درسينما ركس آبادان،
خاطره تلخی درميان اين رويدادهاست. مردم، ساواك را به دست
داشتن دراين آتش سوزی هولناك متهم ساختند و دليل آوردند كه
رژيم با ايجاد اين حادثه تكان دهنده درپی بهره گيری تبليغاتی
عليه جنش انقلابی بوده است. اما شاه اين اتهام را رد كرد و آتش
سوزی را كارمخالفان دانست.
بدنبال هياهوی دست اندركاران فيلم سازی درسال گذشته كه هم چنان
ادامه داشت، سينما داران درهنگامه جنگ و گريزخيابانی و سيل
اخبارو حوادث برای افزايش قيمت بليط دست به اعتصاب و جنجال
آفرينی زدند.
آغازرسمی اين جنجال، با انتشاراطلاعيه انجمن سينماداران صورت
می گيرد:
پيرو اطلاعيه مورخ 10/4/37 منتشره درجرايد با مروری به سابقه
امربه شرح زير:
1- طرح افزايش بهاء بليط سينماها پس ازمدتها بررسی و رسيدگی به
حسابها درتاريخ 16/7/2536 ازطرف وزارت فرهنگ و هنربه جناب آقای
نخست وزيرتسليم گرديد و معظم له بعلت مبارزه با تورم كه برنامه
دولت را درسال مذكورتشكيل می داد ضمن تائيد طرح اجرای آنرا به
اوايل سال 2537 موكول فرمودند.
2- با گذشت مدت سه ماه ازسال 2537 تقاضای مورخ 23/1/37 انجمن
به مدت 70 روز بلا اقدام ماند
3- پس ازتشكيل مجمع عمومی و صدورقطعنامه انجمن سخنگوی دولت
درتاريخ 5/4/37 رسما اعلام نمود كه درمورد بهای بليط سينماها
دولت هيچ گونه نظری ندارد و موضوع بايد بين مردم و سينماداران
حل شود.
4- حزب رستاخيزملت ايران به منظوراجرای نظردولت كميته ای مركب
ازنمايندگان طبقات مختلف مردم و مسئولين امر و نمايندگان انجمن
تشكيل داد و پس ازبررسی های مفصلی طی حلسات متوالی و طولانی
درتاريخ 8/4/37 پس ازتعديل درمورد اجرای قسمتی از خواسته های
انجمن بين نمايندگان مردم و انجمن توافق بعمل آمد و آنچه كه
مورد توافق قرارگرفت توسط رئيس كميته منتخب طی گزارش مورخ
10/4/37 به استحضارجناب آقای آموزگاردبيركل محترم حزب رسيد.
5- با وعده صريحی كه شركت كنندگان درجلسات مذكوربه نمايندگان
انجمن دادند مبنی بر اينكه آنچه مورد توافق قرارگرفته
حداكثرظرف مدت ده روزبه مورد اجرا گذارده خواهد شد.
6- با آنكه تصميم هيئت مركزی انجمن نامه های شماره 1470-
10/4/37 و 1471- 10/4/37 به اطلاع وزارت فرهنگ و هنرو حزب
رستاخيزملت ايران رسيد و بنا به مفاد نامه شماره 3015/33 مورخ
17/4/37 مديركل وزارت فرهنگ و هنرمفاد صورت جلسه هيئت مركزی
انجمن جهت اطلاع مقامات مربوط فرستاده شده است.
به استحضارهموطنان عزيزمی رساند كه با گذشت مدت چهارده روزاز
تاريخ توافق تا كنون هيچ گونه اقدام مثبتی دراجرای خواسته های
تعديل شده و مورد قبول قرارگرفته بعمل نيامده، لذا همانطوركه
قبلا نيز به استحضاركليه مقامات مربوط رسانيده شده است با كمال
تاسف برخلاف ميل باطنی چون صاحبان سينماها بيش ازاين قادربه
تحمل زيان روزانه سينماها نمی باشند سينماهای شهرتهران را
ازصبح روزدوشنبه 26/4/37 تعطيل خواهند نمود به آن اميد كه روزی
برسد كه سرنوشت فيلم و سينمای كشوربدست افرادی وارد و كارشناس
فيلم و سينما گذارده شود. ضمنا چون دردو روزقبل وزارت فرهنگ و
هنرآگهی منتشرو برقراری فستيوال را بشارت داده است و سينماهائی
را برای برگزاری فستيوال معرفی نموده لازم می داند اعلام
نمايد كه جامعه سينمائی اين جشنواره را تائيد نمی نمايد و
معتقد می باشد اصلح است كه اين وجود درمرحله نخست به مصرف
تقويت صنف فيلم ايرانی برسد و هرموقع صنعت سينما درمملكت دارای
رونق كافی شد شايد تشكيل چنين فستيوال هايی برای كشورمفيد باشد
و بنابراين اعتقاد اين انجمن ازهمكاری با فستيوال و
دراختيارگذاردن سينما معذورخواهد بود.
رئيس هيئت مديره انجمن سنيماداران ايران- رضا انوری
پس ازدرج اين اطلاعيه، نظرخواهی ها و اظهارنظرها شروع می شود.
گروه گزارش كيهان، درگزارشی با عنوان "تهرانی ها امشب با سينما
خداحافظی می كنند؟" چنين می آورد:
"آيا سينماها درتهران به پايان راهشان رسيده اند؟ تجارت سينما
به ادعای سينماداران به دوران ورشكستگی نزديك شه و محتاج حركتی
برای بيرون آمدن ازورطه نابودی است؟ و اين حركت به گمان سرمايه
داران سينماها همان افزايش قيمت بليط است؟ افزايشی كه مورد
تاييد اكثريت مشتاق سينما نيست. سرمايه داران سينماها بعد
ازاولتيماتوم های پی در پی فرمان تعطيل سينماها را ازروزدوشنبه
26 تيرماه صادركرده اند و بزودی بعد از حرف ها و صحبت های
بسياردرهای كوچك و بزرگ سينماها به روی تماشاچيان بسته خواهد
شد.
هزاران تماشاگرفيلم ازاين پس چه خواهند كرد؟ كسانيكه برای وقت
گذرانی گاه هفته ای پنج باردرسالن های خفه و فضای شلوغ سينماها
به تماشای فيلم می نشينند، ازاين به بعد دركدام محل وقت را
خواهند كشت؟"
روزنامه آيندگان درصفحه اول خود، با تيتردرشت "تعطيل عمومی
سينماها امروزآغاز شد"، دست به يك نظرخواهی ازچند دولتمرد و
رضاانوری رئيس انجمن سينماداران می زند:
"داريوش همايون وزيراطلاعات و
جهانگردی و سخن گوی دولت ديشب دراين باره فقط به آيندگان گفت،
موضع دولت درمورد مساله سينماداران همانست كه ازروزنخست گفتيم.
سخنگوی دولت پيش ازاين گفته بود كه دولت درتعيين بهای بليت
سينماها دخالت نخواهد كرد، و عقيده دارد كه اين مساله به مردم
و سينماداران مربوط می شود و آنها بايد به توافقی دراين زمينه
دست يابند."
"شهرستانی، شهردارتهران ديشب
درباره افزايش بهای بليت سينماها كه خواست سينما داران است گفت
اين موضوع به ما ربطی ندارد و اگرسينماداران قيمت بليت را
افزايش دهند ما ازآن جلوگيری نخواهيم كرد."
"دكترحشمتی معاون وزارت فرهنگ و هنردر زمينه خواست سينماداران
گفت كه اين موضوع درقلمرو مسئوليت او نيست."
" برای يافتن پاسخ اين سئوال و نيزشناختن نقطه نظر وزيرفرهنگ و
هنركه مسئوليت سينماها درقلمرو وزارتخانه اوست با خانه
مهرداد پهلبد تماس گرفته شد
ولی وی به اين سبب كه درسينمای خصوصی اش سرگرم ديدن فيلم بود
حاضرنشد با آيندگان گفتگو كند."
"رضا انوری رئيس انجمن سينماداران درباره تعطيل عمومی سينماها
كه ازامروز آغاز می شود اظهارداشت هرآنچه بايد گفته می شد پيش
ازاين گفته شده است و موضوع تازه ای برای گفتن ندارد."
اعتصاب سينماها 24 ساعت بيشتردوام نمی آورد، و فعاليت را به
اين شرط كه پانزده روزبرای رسيدن به خواست هايشان مهلت می
دهند، ازسرمی گيرند. بعد ازگذشت پانزده روز، نتيجه ای حاصل نمی
شود و سينماها مجددا اعتصاب می كنند. درسينما ( تاج و مولن
روژ) اعتصاب را می شكنند... و سينماها هم چنان می سوزند.
درسال 57، ازميان فيلم آماده
نمايش فقط 18 فيلم به نمايش درمی آيد. تعدادی هرگزبه اكران راه
نمی يابند و تعدادی فيلم نيزبعد ازانقلاب نمايش داده می شوند.
درميان فيلم های نمايش داده شده درسال 57، چهارفيلم قابل توجه
وجود دارد. "دايره مينا" ساخته مهرجوئی، "گزارش" عباس
كيارستمی، " "سفرسنگ" كيميائی و "مرثيه" امير نادری.
"دايره مينا"، كارگردان:
داريوش مهرجوئی- فيلم نامه: غلامحسين ساعدی و مهرجوئی-
بازيگران: انتظامی، علی نصيريان، فروزان، بهمن فرسی، اسماعيل
محمدی و سعيد كنگرانی- فيلم بردار: هوشنگ بهارلو.
حكايت دايره مينا، حكايت تلخ و گزنده زندگی محرومانی است كه
برای گذران زندگی و كسب پول جهت خريد مواد مخدر،
خون را می فروشند.
كارمهرجوئی، دردايره مينا، سعی دربازتاب اين جريان هولناك است.
فيلمی كه قصه اش هربيننده ای را به حيرت و تعجب وا می دارد.
مهرجوئی نشان می دهد كه چگونه مردمی برای مختصری پول، حيات خود
را می فروشند و چگونه زالوصفتان خون اين مردم را می مكند و
هرروز فربه ترمی شوند. بنظرمی رسد، فيلم سازخواسته است با بردن
دوربين به پنهانی ترين زوايای زندگی اين دسته ازمحرومان، دين
خود را به عنوان سينماگری متعهد و مردمی ادا كند. فيلم، اما،
مخالفانی نيزدارد. جهانبخش نورائی، درنقد "معركه گيری با
استخوان پوسيده" می نويسد:
"دايره مينا" حكايت پسری است كه پدرش را برای مداوا به شهرمی
آورد، دردام دغل بازان و دلال های خون می افتد و سرانجام درصف
شكارچی ها قرارمی گيرد و خود، دراكولائی سنگدل می شود.
فيلم به سبب "پرده دری های اجتماعی، موضع انتقادی اش
دربرابرفساد بيمارستان ها" و "ارائه فقر و درماندگی لايه های
پائين جامعه" درمحاق توقيف می افتد و چندسال جلوی نمايش آن
گرفته می شود.
مصاحبه كارگردان درباره مضامين افشاگرانه "دايره مينا" و نوشته
های آتشين كسانی كه فيلم را درجلسه های خصوصی ديده و ستوده
اند، كارخود را می كند: ازيك سو برای فيلم انبوهی تماشاگرمشتاق
و منتظربه وجود می آيد، و ازسويی همگام با نرم شدن سياست مميزی
مملكت، "دايره مينا" پروانه نمايش می گيرد. حالا، اخرين ساخته
مهرجوئی روی پرده همگانی ست و مردم برای ديدن آن صف های طولانی
می بندند. پس فيلم ازاين نظر موفق شده.
اما اگرخود را اززيربارتبليغات (صادقانه ای) كه برای "تعهد
اجتماعی” فيلم شده رها كنيم، و عواطفمان را يك سره
دراختيارفلاكت رقت انگيزآدمهای "بدبخت" فيلم نگذاريم، خواهيم
ديد كه "دايره مينا" يك اثرسينمائی ست، كم مايه و- درچند مورد
جعلی است.
بعد ازاين مقدمه، منتقد دست به بررسی همه جانبه فيلم زده و
برساختمان فيلم، زمينه های اجتماعی قصه، فيلم نامه و شيوه
پروراندن شخصيت ها اصلی و فرعی ايراداتی می گيرد و به اين
نتيجه می رسد:
"سينمائی كه مهرجوئی درآن گام می زند، برای آگاه سازی ذهن های
تخديرشده واجب است، اما نه به آن گونه كه اونشان می دهد.
درواقع مهرجوئی با يك مشت استخوان پوسيده معركه گرفته است."
"گزارش"، نويسنده و كارگردان:
عباس كيارستمی- تهيه كننده: بهمن فرمان آرا- فيلم بردار:
عليرضا زرين دست- بازيگران: شهره آغداشلو، كوروش افشارپناه و
مصطفی طاری- محصول شركت گسترش صنايع سينمائی ايران.
"گزارش" مطرح كننده چگونگی زندگی قشرمتوسط جامعه ايران دررژيم
گذشته است. كيارستمی با اين
فيلم نشان می دهد كه شناخت درست و كاملی ازشيوه و مناسبات
اجتماعی افراد دارد، فيلم نمايشگرزندگی يك كارمند است كه نمی
خواهد تن به حقه بازی و زد و بندهای اداری بدهد، بدين سبب نمی
تواند درقالب های تعيين شده بگنجد، نتيجتا ازاداره كه برای او
حكم منبع تامين نان و آب را دارد رانده می شود و درديگرمكانهای
جامعه نيزجائی ندارد، حتی درچارچوب زندگی زناشوئی اش.
گزارش كيارستمی، بيان صادقانه ای ازچگونگی خرد شدن چنين افرادی
درجامعه است. زيبائی كاركيارستمی درآن است كه علت و معلول را،
بدون هياهو و شعار، هم پای هم مورد بررسی قرارمی دهد. كاراو
آئينه تمام نمايی است ازتلخی و بی ثمری زندگی كارمندی درنظام
پيشين.
بهزاد عشقی، با اين اعتقاد كه "كيارستمی چه ازجهت فلسفه فيلم و
چه ازجهت شيوه انتقال اين فلسفه فاقد تخيلی هنرمندانه است، اما
با اين همه گزارش، گزارش ساده واقعيت نيست، تجسم هنرمندانه آن
است." با عنوان "گزارش: تجسم هنرمندانه واقعيت" درباره اين
فيلم می نويسد:
"گزارش نخستين فيلم ايرانی درتبيين ماهيت قشرهای خاصی ازطبقه
متوسط شهريست. نيزدربكارگيری استيل "سينما- حقيقت" عليرغم
ادعای چند فيلم ديگرايرانی، "گزارش" اولين است. چرا كه با
تسلطی حرفه ای ازتوانايی های استيل "سينما- حقيقت" درارتباطی
اندام واره با مضمون مورد نظرش، بهره می گيرد. "گزارش" سينمايی
متحول و دگرگون سازاست. چرا كه برخلاف اين تزكه تجسم مسائل
طبقه، متوسط را لازم نمی داند، و لاجرم هنرناقل اين مفاهيم را
بی اعتبارمی شمارد، گزارش ثابت می كند كه معضلات اين طبقه،
ازمشكلات قابل طرح جامعه ايران است."
"مرثيه"، نويسنده و كارگردان: اميرنادری- تهيه كننده: علی
مرتضوی- فيلم بردار: رضا مجاوری- بازيگران: منوچهراحمدی و
مريم- محصول خانه فيلم ايران.
اين فيلم ازنظراحساسی كه به تماشاگرانتقال می دهد، رنگ و بوی
ديگرآثارنادی را دارد. به اضافه ويژگی هايی درزمينه پرداخت
مستند گونه، نادری ازنگاه مردی كه با تفنگ بادی سراسرشهررا
زيرپا می گذارد، تصويری دقيق و واقع گرايانه اززندگی مردم
محروم به دست می دهد.
مرثيه، حكايت مردی ست كه تازه از زندان رها شده است. او برای
كسب معاش به هر دری می زند، نزد جوراب باف، كفاش، بقال، و
ديگرشاغلانی ازاين دست می رود، اما آنها كمكی ازدستشان برنمی
آيد، چرا كه خود دركشاكش روابط استثمارگرانه مثلاشی شده اند.
مرد با اندك اندوخته اش تفنگی بادی می خرد. و طی فيلم می بينيم
كه تفنگ نمادی از بی قدرتی، ياس و مبارزه ايست كه راه به جايی
نمی برد.
احمد شيرازی، باعنوان "مرثيه: تماشای واقعيت ازنگاه نادری،
راجع به فيلم نظرمی دهد:
"نگرش نادری به انسان و محيط ظاهرا ازيك شيوه رئاليستی تبعيت
می كند اما اوهنوز كمال و پختگی يك رئاليست را نيافته است.
آثاراو درحد شيوه "ناتوراليست" باقی می ماند و نادری هيچ گاه
نمی تواند پوسته ناتوراليسم را كنارزده و به تحليل واقعيت به
پردازد. اين موضوع به خصوص درفيلم مرثيه قابل توجه است. دوربين
اودراين فيلم يك چشم بی طرف است كه همواره رويدادها را همان
طوركه هستند ضبط می كند. به عبارت ديگراو به نمايش ظاهری
واقعيت اكتفا كرده و به بررسی و تحليل آن نمی پردازد. به همين
علت شيوه تصويرسازی فيلم "مرثيه" دريك فضای مستند گونه محدود
می شود و نادری فقط خود را به رديف كردن تصاويرمحدود كرده
است."
"سفرسنگ"، نويسنده و كارگردان: مسعود كيميايی- فيلم بردار:
بهارلو- موسيقی متن: مجيد انتظامی- بازيگران: سعيد راد، فرزانه
تائيدی، حسين گيل، گيتی، حميد طاعتی و جعفروالی- براساس داستان
"سنگ و سرنا" نوشته بهزاد فراهانی .
دراين فيلم می بينيم كه ارباب روستا، مالك تنها آسباب آبادی
است و ازساخته شدن آسياب ديگری كه مخالف منافع اوست جلوگيری می
كند. اما عده ای ازساكنان روستا، مصربه ساختن آسياب هستند. سنگ
بزرگ آسياب درجايی دوراز روستاست كه بايد تا آنجا حمل شود. يك
كولی به روستا می آيد و با كمك يك آهنگر و چند تن ديگر، عزم
آوردن سنگ آسياب را می كنند و به رغم توطئه چينی آدمهای ارباب،
سنگ را با زحمت بسياربه روستا می آوردند. سنگ بزرگ، درپايان
خانه ارباب را ويران می كند.
همانگونه كه قبلا گفته شد، كيميايی با توجه نشان دادن به مسائل
اجتماعی و سياسی زمان خود و تلفيق اين مسائل با مايه های مردم
پسند، غالبا فيلم هايی موفق ساخته است. "سفر سنگ" هنگامی ساخته
شد و به نمايش درآمد كه نخستين جرقه های انقلاب درايران زده
شده بود و به اين جهت، با استقبال گرم تماشاگران روبروشد.
"سفرسنگ" مانند همه فيلم های كيميايی ازساخت و تكنيك خوب
برخورداراست و مانند همه آنها، ازضعف درفيلم نامه و شخصيت
پردازی رنج می برد. به علاوه كه اين بار، جنبه های بسيارقوی
شعاری درفيلم، آن را ازيك سينمای ماندگاردوركرده است. سفرسنگ،
تنها به عنوان يك شعار دريك مقطع خاص زمانی مطرح است.
"سفری خوش باورانه درتمثيل های تكراری” عنوان نقدی است كه
بهنام ناطقی برفيلم سفرسنگ نوشته است. اگربپذيريم كه مسعود
كيميايی با سفرسنگ راه تازه ای را درفيلم سازی اش آغازمی كند.
نمی توانيم معتقد باشيم اين راه تازه او را به جايی می برد كه
راه گذشته، نمی برد. در"سفرسنگ" اوهم چنان همان فيلم
سازمتظاهری است كه می خواهد با استفاده از روش های معمول تجاری
سازی و هم چنان بی اينكه پروای عناصرهنری فيلم وجود داشته
باشد، تصويری نادرست و كاذب از يك سينمای متعهد و به اصطلاح
اجتماعی بدست دهد. آن چه تفاوت راه را با گذشته نشانه می زند،
درواقع اگرلطمه های هنری را بيشترنمی كند، به هيچ عنوان چيزی
ازآنها نسبت به گذشته نمی كاهد.
... فيلم اجتماعی ساختن هم راه هايی دارد. هدف ازفيلم اجتماعی،
تنها شعاردادن و اشاره كردن به قضايايی كه هرتماشاگربچه مدرسه
ای درباره ظلم و مبارزه می داند، نيست. بلكه شكستن مسئله است.
انديشيدن است. متاسفانه درشرايطی قرارداريم كه هرچيز، به جای
هرچيز، مصرف می شود. شجاعت ظاهری هم حالا به جای آگاهی به
كاررفته است. اينها، نه تنها محتوای فيلم را ازشكل انداخته و
به آن حالت سرسری داده است بلكه به شكل فيلم هم به كلی لطمه
زده است. كه البته، هميشه اين بحث وجود دارد كه درچنين فيلم
هايی، اين حادثه، مهم نيست.
ديگرفيلم های نمايش داده شده درسال 57:
آقای لربه شهرمی رود، اميرشروان- مشكل آقای اعتماد، اسماعيل
پورسعيد- محكومين، هادی صابر- سه دلباخته، جمشيد شيبانی-
فريادرس، عزيزرفيعی- بوی گندم، محمد دلجو و اميرمجاهد-
پرستوهای عاشق، فريدون رياحی- خان نايب، غلامرضا سركوب- همت،
خسروپرويزی- قول مرد، حسين قاسمی وند- كلاغ، بهرام بيضائی- بن
بست، پرويز صياد- طغيانگر، محمود كوشان- و سرسپرده، ايرج
قادری.
فيلم هايی كه درسال 57 ساخته شدند، اما هرگزبه نمايش عمومی
درنيامدند:
برهوت، منوچهرمصيری- خاكسترعشق، رضاعقيلی- لبه تيغ، كامران
قدكچيان- پيشواز، قدرت اله بزرگی- پرستش، داود اسماعيلی- وقتی
كه آسمان بشكفد، فتح الله منوچهری- تكون نخوربی حركت(جاهل و
محصل)، (هروئين)، اميرشروان- شوهران غمزه خانم، اميرشروان-
چريكه تارا (تارا و ناشناس)، بهرام بيضائی- اوكی
مستر(سيندرلا)، پرويز كيمياوی- تپه 303، امان منطقی،
فيلم هايی كه درسال 57 ساخته شدند ولی درسال 58 به نمايش
درآمدند: با عشق مردن، اكبرصادقی- بدادم برس رفيق، مهدی فخيم
زاده- برادركشی، ايرج قادری- برفرازآسمان ها، فردين- زرخريد،
رضا صفايی- تكيه برباد، فريدون ژورك- جنگ اطهر، محمدعلی نجفی-
حق و ناحق، عزيزرفيعی- حكم تير، ايرج قادری- خيابانی ها،
محمدصفار- زخم خنجررفيق، عزيزالله بهادری- سرخپوستها، علامحسين
لطفی- سرنوشت سازان، جهانگير جهانگيری- گدای اشراف زاده،
عزيزالله بهادری- مريم و مانی، كبرا (شهرزاد) سعيدی- صمد به
شهرمی رود، پرويزصياد- نفس گير، محمود كوشان- باغ بلور،
ناصرمحمدی- تا آخرين نفس، كامران قدكچيان- مرد خدا، رضاصفايی-
شمر(شيطان)، اكبرصادقی- ساخت ايران، اميرنادري(اين فيلم فقط
درچند شهرستان به نمايش درآمد و درتهران اكران نداشت)- زمزمه
محبت، اميرشروان.
فيلم هايی كه درسال 57 ساخته شدند ولی درسال 59 به نمايش
درآمدند:
پروازدرقفس، حبيب كاووش- امشب اشكی می ريز، منوچهرمصيری- قدغن،
علی رضا داوود نژاد- نفس بريده، سيروس الوند.
نمايش يك فيلم نيزبه سال 1360 كشيد: "هجرت"، ساخته ميلاد.
|