پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 
 


همه ديكتاتورها، خود را چوپان و مردم را گوسفند فرض می كنند
همه بايد بدانند
دراين مُلك رئيس فقط يكی است!
نيويورك تايمز دو سال قبل از انقلاب:
آينده رژيم شاه تيره و تار است
علم، پس از ملاقات با رئيس سازمان برنامه:
يك پل سالم پشت سر ما نيست. كار به انقلاب می كشد!

مجيب الرحمان فرانكو

عيدی امين

 

هراندازه می كوشيم خاطرات علم را بر اساس موضوعات دسته بندی كنيم، آنگونه كه انتظارداريم از آب در نمی آيد. هم او پراكنده نويسی كرده و هم شمار موضوعات آنقدر زياد است كه جائی برای نظم دلخواه ما باقی نمی گذارد. مع الوصف ما تلاش خودمان را كرده و بازهم می كنيم.

دراين شماره كوشيده ايم بخش هائی از خاطرات علم را كه مربوط به  تملق گوئی به شاه، روياهای شاه برای حكومت جاودانه، نگرانی ها و حتی پيش بينی های حيرت آور علم نسبت به آينده تيره و تار شاه و رژيم او، خودكامگی و خود محوری شاه، هشدارهای مطبوعات غربی كه نگران سقوط حكومت او بودند، نفی دولت و ختم شدن همه دستورات و اوامر به شاه، سلطه شاه بر سياست خارجی و نظامی بازی های او، روياهای اتمی و قصه كهنه تجزيه لبنان و نقشه هميشگی اسرائيل برای اشغال جنوب آن انتخاب كنيم. اشاراتی به نفرت شاه از روزنامه نگار جسور دهه 1330 "كريمپورشيرازی”، دخالت های شاه در تمام امور، از دود يك كارخانه در مشهد تا تاسيسات اتمی در اصفهان! از ريشه درآوردن درخت های كاج مشهد به اميد جلب رضايت شاه كه يكبار گفته بوده درخت چنار قشنگ تر از درخت كاج است! خراب كردن خانه های خارج از محدوده نارمك تهران كه جرقه های انقلاب 57 از آنجا برخاست، به حساب نيآوردن رای و نظر مردم و اشاراتی به سه شخصيت خبر ساز دهه 1960- 1970 يعنی عيدی امين در اوگاندا، فرانكو در اسپانيا و مجيب الرحمان در بنگالدش نيز در پی می آيد.

 

  

كريمپور شيرازی محمد ولی خان اسدی

 

 شنبه 24-1-53

 

شاه واقعا عقده ندارد، فقط گاهی احساس می كنم ممكن است از تملق راضی بشوند، آن هم از بس ما ايرانی ها واقعا عادت به تملق گفتن داريم. خواه نا خواه طرف هم بالاخره خوشش می آيد و باور می كند.

 

شنبه 7-2-53

 

شاهنشاه هنگام معرفی دولت فرمايشان مهمی فرمودند، منجمله اين كه استانداران و فرمانداران بايد خارج از حزب باشند. اين كه نمی شود كه استاندار نماينده اكثريت باشد، آنها فقط نماينده من هستند. بعلاوه آموزگار وزير اول كابينه كه صاحب نشان تاج يك است وزير كشور شد. فرمودند برای اين كه انتخابات آزاد باشد اين كار را كرديم.

 

چهارشنبه 18-2-53

 

ناهار سردار نعيم خان برادر داوود خان رئيس جمهور افغانستان مهمان شاهنشاه بود. پيش از ناهار دو ساعت تمام دو نفری صحبت كردند. سرناهار صحبت از پيشرفت های ايران بود. شاهنشاه می فرمودند بين من و ملت من تفاهمی به وجود آمده كه آنها می دانند هر چه من می گويم به نفع و صلاح آنهاست.

 

دوشنبه 6-3-53

 

اوامر شاهانه در سفر مشهد. ماشاء الله اوامر عجيبی است و جزئی و كلی و دقيق. مثلا كارخانه سيمان چرا دود می كند و گرد و خاك می پراكند؟ ابلاغ كنيد بايد ظرف يك ماه فيلتر بگذارند. تكليف بيمارستان بزرگ خراسان ظرف 24 ساعت تعيين شود. قيمت قند و شكر و چغندر چه بشود و غيره و غيره...

 

دوشنبه 14-5-53

 

شاهنشاه فرمودند وقتی انسان منتظر آراء مردم نباشد- منظور انتخاب رئيس جمهور- هرچه مصلحت كشور است می تواند بگويد. عرض كردم همين طور است و اتفاقا در انگليس هم يك مردی كه اسمش خاطرم رفته است در مجلس لردها گفته است بهتر است كشورما هم به صورت حكومت فردی صالح اداره شود، شايد از اين بلاتكليفی و بدبختی رهائی يابيم. فرمودند عجب است! عرض كردم، ولی روزنامه تايمز پدرش را در آورده، محال است در كشورهائی كه طعم دموكراسی را چشيده اند چنين پيش آمدی بشود. فرمودند هرج و مرج ادامه يابد؟ عرض كردم هرج و مرج است و به حضيض ذلت و بدبختی هم خواهند افتاد ولی دست از آزادی بر نمی دارند. حالا ما شانس آورديم كه شخصی مثل اعليحضرت همايونی قدرت فائقه و مطلق است.

 

چهارشنبه 13-6-53

 

در مجلس هم هر وزيری حاضر می شود فقط تكيه كلامش اين است كه به عرض رسيده و تصويب شده است. ديگر شما غلط زيادی نكنيد. تازه اين را به اعضای حزب اكثريت می گويند، تكليف اقليت هم كه معلوم است. با اين صورت می خواهند حس احترام به كشور و علاقه به سرنوشت خود در مردم به وجود آورند. ياللعجب.

 

يكشنبه 8-10-53

 

صبح شرفياب شدم. كارهای جاری را عرض كردم. منجمله اين كه درخت های كاج را در خراسان دارند می كنند. يك وقتی شاهنشاه امر فرموده اند در جائی كه آب و هوا مناسب باشد به جای كاج درخت قشنگ تری مثل چنار يا چيز ديگری بكارند، اما نفرموديد كه درخت های موجود را بكنند. اگر در خواف درخت های كاج را بكنند ديگر چيزی باقی نمی ماند. فرمودند به وزير كشاورزی بنويس مگر ديوانه شده ايد؟

 

چهارشنبه 2-3-53

 

در ركاب شاهنشاه به مشهد آمده ايم. طبق معمول به حرم مطهر مشرف شدند. تعميرات صحن و حرم مطهر خيلی چشم گير بود، بطوری كه چندين دفعه شاهنشاه اظهار خوشوقتی و اظهار مرحمت فرمودند كه باعث سربلندی من و نايب التوليه بود. البته در درجه اول خود من زيرا اوامر شاهنشاه را مستقيما من اجرا می كنم و نايب التوليه تحت دستورات من است و مسئوليت مستقيم در پيشگاه شاهانه من دارم.

 

سه شنبه 22-3-53

 

شب منزل شاهرخ فيروز پسر نصرت الدوله مهمان بودم. سفير امريكا هم بود. می گفت شما خيلی شانس داريد كه چنين شاهنشاهی داريد. من به او گفتم كه در يك مهمانی سفير واتيكان كه چند نفر از سفرای ديگر هم بودند، من گفتم كه شما خيال نكنيد من در تاريكی می رقصم. من می دانم كه خدمتگذار يك ديكتاتور قوی هستم. ولی می دانم كه نفع اين ديكتاتور هزاران برابر ضرری است كه به كشور ممكن است بزند.

 

دوشنبه 8-5-53

 

امروز در تهران از شاهنشاه استقبال بزرگی به عمل آمد. می گويند يك ميليون و نيم نفر شركت كرده اند. احتياج به اين كارها نيست. اگر برای چشم داخلی هاست كه اغلب می دانند به چه صورت اين مردم راجمع آوری كرده اند و اگر برای خارجی است كه خارج اعتنائی به آن ندارد. چنان كه يقين دارم در هيچ جا منعكس نخواهد شد. جز در اين گرمای تابستان باز هم مردم را نارضای كردن نتيجه ای عايد نمی شود. قرا راست تمام وكلا و سناتورها هم به فرودگاه بروند.

 

يكشنبه 25-6-53

 

صبح شرفياب شدم. ابتدا تبريك سی و سومين سال سلطنت را عرض كردم. شاهنشاه فرمودند واقعا چند سالی كه با بدبختی عظيمی مواجه بوديم. عرض كردم واقعا گرفتاری های زمان جنگ غير قابل تصور است. فرمودند نه! آن قدرها آنوقت مشكل نبود، چون ما جز مقاومت منفی و پاسيو كاری نمی توانستيم بكنيم. ولی زمان مصدق از بدترين دوران زندگی و سلطنت من است. اين پدر سوخته پای جان من هم ايستاده بود. هر روز صبح خود را رفته می ديدم و ناچار فحش های جرايد را هم برای چاشنی كار بايد بخوانم. پدرسوخته كريم پور شيرازی از اهانت به ناموس من هم خودداری نمی كرد.*

 

دوشنبه 26-6-53

 

راجع به تاسيس بنياد علم كه در بيرجند تاسيس می كنم و در وصيت نامه ام هست اجازه گرفتم. شاهنشاه با تامل اجازه فرمودند. خيلی باعث تعجبم شد. بعد هر چه فكر كردم كه اين شاهنشاه روشن دل خير چطور دراين مسئله تامل فرمود؟ به اين نتيجه رسيدم كه اظهار وجود را به هيچ صورتی نميتواند قبول كند. البته حق هم دارد. شاهنشاه است و الملك عقيم است.

 

دوشنبه 30-7-53

 

معلم عربی بچگی شاهنشاه، آيت الله برقعی پايش شكسته است. در بيمارستان دربار است. عرض كردم دكتر يحيی عدل عرض می كند عمل كنيم می ميرد. عمل نكنيم هم می ميرد. چه می فرمائيد؟ فرمودند به هر صورت بايد عمل كرد. متجاوز از صد سال دارد ولی چاره ای نيست.

 

به كاخ نيآوران رفتم. كيسينجر رسيده و شرفياب بود. من ماندم تا سيسكو با وزير خارجه آمدند. شاهنشاه مقرر فرمودند كيسينجر تنها شرفياب باشد. من به جای وزير خارجه خجالت كشيدم. با كيسينجر سفير امريكا هم بود. من مكرر نوشته ام كه كافر و گبر و يهود بايد بداند كه دراين ملك رئيس فقط يكی است، گو اين كه به وزير خارجه بربخورد.

 

چهارشنبه 15-12-53

 

دستوراتی فرمودند كه به وزارت خارجه بگويم. فرمودند به وزارت خارجه گفته ام كه هيچ مقامی غير از خود من حق ندارد در كارهای وزارت خارجه مداخله بكند، حتی گفته ام برادر هويدا كه نماينده ما در سازمان ملل است حق ندارد به نخست وزير گزارش بدهد، حتی تلفنی بكند. او را توبيخ كردم كه چرا به برادرت گزارش وزارت خارجه را ميدهی؟

 

شنبه 31-3-53

 

اين كميسيون محرمانه مسئولين انرژی اتمی كشورهای بزرگ در لندن برای اين بود كه از دادن اسرار بمب اتمی به برزيل و ايران كه هر دو استعداد اتمی شدن دارند جلوگيری كنند. شاهنشاه خنديدند و فرمودند، پس هند كه بمب درست كرد و چين كه بمب ساخت چرا آن وقت جلويش را نگرفتند؟ من عرض كردم جلوی پيشرفت علم را هيچ چيز نمی تواند بگيرد. اينها حرف مفت است. مگر نه اول بمب اتمی را فقط امريكا داشت بعد انگليسيها و روسها و فرانسويها وچينی ها و هندی ها به آن دست يافتند. ما هم چه بخوهند و چه نخواهند به آن دست می يابيم. فرمودند آخر لازم نداريم. عرض كردم اگر اسرائيل داشته باشد ممكن است لازم شود. شاهنشاه خنديدند.             

 

چهارشنبه 18-3-54

صبح شرفياب شدم. عرض كردم محل جمهوری پيش آهنگی در اصفهان كه چند روز پيش امر فرموديد به مركز اتمی داده شود كار آنها را عقب انداخت ولی به فوريت جای ديگری تعيين كردند اما خرج آن در سه سال آينده حدود سيصد ميليون تومان خواهد شد. امر فرمودند به يك صورتی زيرش بزنيد. عرض كردم از لحاظ بين المللی تعهد كرده ايم، فكر نمی كنم بشود. خيلی اوقاتشان تلخ شد.

 

دوشنبه -5-54

 

از اخبار مهم جهان كنفرانس كشورهای افريقائی به استثنا تانزانيا، زامبيا و بوتسوانا در اوگانداست و عجيب اين كه رئيس كنفرانس ژنرال عيدی امين انتخاب شده است كه مرد واقعا مضحكی است، يعنی مضحكه است نه مضحك. اخيرا يك انگليسی را به جرم اين كه كتاب ممنوعی دائر بر تنقيد از او در خانه اش پيدا كرده بودند به مرگ محكوم كرد و بازيها در آورد كه بايد وزير خارجه و يا نخست وزير انگليس پيش من بيايد تا آزادش كنم يا او را ببخشم. بالاخره كشور زئير واسطه شد و او انگليسی را بخشيد. تهمت های عجيبی به يك دختر فاحشه كه بعنوان وزير خارجه خودش انتخاب كرده بود وارد كرد كه در فرودگاه پاريس مشغول زنا بوده است، آن هم در دستشوئی. می خواست او را بكشد كه دخترك فرا كرد و به زامبيا يا كنيا پناهنده شد. باری:

پيش نماز ده كه مرغابی بود

وندر آن ده بين چه رسوائی بود.

 

پنجشنبه 30-5-53

 

از اخبار مهم جهان كودتای بنگلادش و كشته شدن مجيب الرحمن است. يك پدر سوخته دماگوگ نظير دكتر مصدق كشته شد. چند سال قبل در پاكستان شرقی روی كار آمد. هند و شوروی به نظر می رسد غافلگير شده باشند.

 

 

چهارشنبه 5-6-54

 

صبح به اختصار شرفياب شدم. عرض كردم سروصدائی كه بر عليه يونسكو راه افتاده كه گفته قرآن كتاب آسمانی نيست غلط است. بيچاره يونسكو چنين حرفی نزده، اين كار جهودهاست كه چون عرب ها می كوشند اسرائيل را از يونسكو بيرون كنند می خواهند بين يونسكو و اعراب را بهم بزنند. بايد آخوندهای ما احتياط كنند و اين همه داد و فرياد كه راه انداخته اند بيشتر درتاريكی و احمقانه می رقصند. فرمودند به جرائد و به آنها تذكر بده.

 

شنبه 29-6-54

 

دركارهای جاری صبح عرض كردم امسال حق التوليه شاهنشاه از آستان قدس رضوی حدود 15 ميليون تومان خواهد بود. فرمودند چرا اين قدر كم؟ بايد خيلی بيش از اينها باشد. در صورتی كه ده سال پيش كه من كار آستانه را من حيث وزير دربار تحويل گرفته بودم ديدم سالهای كه كسی به اعليحضرت همايونی حق التوليه تقديم نكرده است. پولی نبوده كه بدهند. حتی بعضی عطايای شاهانه را هم جزء قروض شاه به آستانقدس برآورد كرده اند.

 

جمعه 11-7-54

 

از اخبار مهم جهان يكی تشكيل جلسه مجدد هيات دولت اسپانی به  رياست ژنرال فرانكو است كه تصميم گرفت به رغم تمام انعكاسات دنيائی، قانون اعدام كسانی كه مرتكب قتل افراد پليس می شوند به طور اتوماتيك اجرا شود. دنيا هرگهی می خواهد بخورد. به نظر من اينست معنی حكومت كردن.

 

دوشنبه 14-7-54

 

صبح عرض كردم سرمقاله روزنامه نيويورك تاميز بر خلاف مصاحبه كه نويسنده آن "اوكس" كه قبلا با اعليحضرت همايونی كرده بود بسيار بد است. تقديم كردم كه خواندند و فرمودند پدرسگ نوشته من لوئی چهاردهم هستم، در صورتی كه لوئی چهاردم مغز ارتجاع و من ليدر انقلابم. ( اين سرمقاله در تاريخ 30 سپتامبر 1975 نوشته شده و دو سال پيش از شروع خيزش های انقلابی بدرستی آينده رژيم شاه تيروتار پيش بينی شده بود. درآغاز اين مقاله آمده بود كه "در هيچ كشور مهم جهان امروز جمله معروف لوئی چهاردم "دولت يعنی من" به اندازه ايران صدق نمی كند. شاه خود نيز تائيد می كند كه مظهر دولت ايران است. وضع ايران انفجار آميز است.")

 

5شنبه 17-7-54

 

صبح شرفياب شدم. شاهنشاه قصد مسافرت شمال داشتند، جز رئيس ستاد ارتش كس ديگری را اجازه شرفيابی مرحمت نفرموده بودند. 2شنبه و 5 شنبه روز نظامی هاست. رئيس ستاد ارتش، روسای نيروهای سه گانه، ژاندارمری، شهربانی، ساواك و طوفانيان رئيس صنايع نظامی.

 

يكشنبه 20-7-54

 

مذاكره با معاون وزارتخارجه انگليس را به اختصار عرض كردم. او از من وضع ايران را پرسيده بود و من گفتم كه كارگران و كشاورزان كه استخوان بندی ما را تشكيل می دهند صد درصد از وضع خودشان راضی هستند. بورژوازی با پول زيادی كه در دسترس دارد راضی است. صنعتگران راضی هستند و برنامه اعليحضرت همايونی كه يك سوسياليسم تند و عدالت اجتماعی مطلق به علاوه مشاركت اكثريت در عموم كارهاست بشدت تعقيب می شود و عوض شدنی هم نيست. بنابراين ناراضی خيلی كم داريم. چند گران فروش يا چند دانشجو كه معلوم نيست سرشان به چه بالينی است داد و فرياد می كنند كه ما اهميتی نمی دهيم. فرق ما با كشور شما اينست كه ما از اقليت نمی ترسيم و آنها را می كوبيم و شما تسليم آنها می شويد.

 

چهارشنبه 30-7-54

 

روزنامه نيويورك تايمز شرحی نوشته بود كه روشنفكران ايران خواستار تحولات عميق و اساسی در اجتماع ايران هستند. شاهنشاه خنديدند و فرمودند اين پدرسوخته همين حرف های بچه های ما را در كنفرانس اسپن كه تحت رياست عليا حضرت شهبانو در شيراز تشكيل شده بود گرفته و باز به رخ ما می كشد. روشنفكران كدام گهُی هستند؟

 

جمعه 16-8-54

 

امروز پيش از ظهر سه ساعت حضور شاهنشاه در دفتر كاخ كيش شرفياب بودم. باز هم كارها تمام نشد. اصلا هرگز تمام شدنی نيست. يك كشور و يك جهان است و يك شاهنشاه ايران. آنقدر مسائل مختلف هست كه اگر تمام اوامر را با دقت يادداشت و اقدام نكنم حساب پاك است. قدری هم درباره لبنان صحبت شد كه عملا از دست رفته است و شايد تقسيم بشود به مناطق مسيحی نشين و مسلمان نشين. يك قسمت جنوبی را هم اسرائيل اشغال كند. عرض كردم اگر مناطق جنوبی را اسرائيل اشغال بكند سوريه شديدا تهديد می شود و روس ها ساكت نخواهند نشست.

 

چهارشنبه 21-8-54

 

عرض كردم يك عده سی هزار نفری در نارمك، خارج از محدوده تهران منازلی ساخته اند و شهرداری دارد آن جا را خراب می كند. آنها چه غلط و چه صحيح منزل ساخته باشند صحيح نيست سر زمستان منزل آنها را خراب بكنند. اجازه فرمائيد موقوف شود تا بعد با نقشه و فكر صحيحی اين كار انجام پذيرد. اجازه مرحمت فرمودند.

 

شنبه 8-9-54

 

عرض كردم اكبر مسعود صارم الدوله در اصفهان در سن 91 سالگی مرحوم شد. آيا لازم است از طرف دربار تجليلی از او بشود؟ علت سئوال من اين بود كه صارم الدوله جزء امضا كنندگان قرار داد وثوق الدوله با انگليسيها و متهم به رشوه گيری دراين زمينه بود. به علاوه پسر ظل السلطان است كه در اصفهان مردم نسبت به او خاطره خوشی ندارند. به علاوه متهم به قتل مادر خودش هم بود. فرمودند نسبت به پدرم وفاداری كرد و حتی روزی كه پدرم از طريق اصفهان و بندرعباس به جزيره موريس می رفت او اصرار كرد كه همراهش برود. بنابراين عيبی ندارد. تجليل كنيد.

 

توفان در راه بود

 

جمعه 3-11-54

 دو ساعتی تنها سواری كردم. افكار پيچيده دور و درازی می كردم. ولی مطلبی كه مرا بيشتر تحت تاثير داشت مذاكراتی بود كه ديشب با عبدالمجيد مجيدی رئيس سازمان برنامه و بودجه داشتم. چون چندتا پروژه موردعلاقه شاهنشاه را بايد با او مذاكره می كردم ديشب به منزل من آمده بود و بصورت وحشتناكی از كمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن می گفت كه بی نهايت ناراحتم كرد. يعنی وضع به طوری است كه قاعدتا بايد به انقلاب بيانجامد.

اولا بودجه امسال را با بيست و پنج ميليارد تومان كسری بسته اند. ثانيا آنقدر پول هدر داده اند، چه در پروژه های بی ثمر، چه در خريدهای بی ثمر، از جمله 4 هزار كاميون كه نه راننده و نه راه برای آن موجود است، چه در خريد گندم و مواد غدائی چه در خريد شكر كه واقعا انسان شاخ در می آورد و از همه بامزه تر اين كه می گفت من كه رئيس سازمان برنامه هستم از اغلب اين مخارج تا پس از تهيه آنها هيچ گونه خبری نداشته ام. قرض های به دولت های خارجی كه خود فصلی عليحده است و رقمی است در حدود دو ميليارد دلار. من ترديد ندارم به شاه و كشور خيانت كرده و ما را به روزی انداخته اند كه ناچار بايد تسليم شويم. يك پل پشت سر ما سالم نيست.  وای بر ما!

 

دوشنيه 6-11-54

 

امروز مصادف با سالروز انقلاب شاه و مردم بود. در ركاب شاهنشاه به مجتمع ورزشی آريامهر رفتيم كه در آن جا اسناد مالكيت سهام كارگردانی كه در كارخانه ها صاحب سهم شده اند را مرحمت فرمودند. نطق بسيار خوبی هم فرمودند. وقتی برگشتيم، از بس هوا خوب بود قدری در باغ قدم زدند. فرمودند باز هم حساب كمونيست ها و سوسياليست ها و بقيه شان را امروز در سخنانم رسيدم. عرض كردم ماشاء الله بسيار عالی صحبت فرمودند. فرمودند تعداد واقعی رژه صبح امروز نمی دانم چقدر بود. عرض كردم يكصد و شصت هزار نفر. بطور قطع بيست و پنج هزار نفر دانشجو بودند. فرمودند آخر بايد همه بيايند. آخر اينها هستند كه بايد انقلاب را درك كنند نه زارع و كارگر. مگر ما به اينها تحصيل مجانی نداده ايم؟ مگر به دانش آموزان نداده ايم؟ مگر به بچه های شيرخوار حتی توی رحم نداده ايم؟ اينها برای آنها قابل لمس نيست؟ عرض كردم اينها قدری لوس تشريف دارند. فرمودند صحيح است.

 

پنجشنبه 9-11-54

 

عرض كردم ليست خدمتگذاران پنجاه ساله را كه به مناسبت جشن ها تهيه می كنيم در استان خراسان به اسم مرحوم محمدولی اسدی بر می خوريم. چه بايد كرد؟ فرمودند چون در محاكمات نظامی محكوم شده و تيرباران گرديده مناسب نيست اسم او ذكر شود. (محمد ولی اسدی از نادر توليت های دست پاك و شريف آستانقدس رضوی بود كه بدستور رضا شاه دستگير و تيرباران شد. بهانه اين دستگيری كه انگيزه اصلی آن تسلط به ثروت آستانقدس بود، بلوائی بود كه مداح مشكوكی بنام "بهلول" در صحن حرم و به دفاع از حجاب اسلامی راه انداخت و سپس خود از معركه گريخت و سالها ناپديد بود، تا آنكه چند سال پيش در تهران گذشت و البته با تشريفات و لقب آيت الهی! برای اطلاع بيشتر می توانيد مراجعه كنيد به كتاب خاطرات "مجيد مجيد فياض با نام "از باغ قصر تا قصرآرزوها"- پيك هفته)

 

پنجشنبه 23-11-54

 بعد از ظهر شرفياب شدم. كارهای جاری را به عرض رساندم. دو ساعت طول كشيد. مطلب مهمی كه باز صحبت شد نامه "كيم روزولت" بود كه به نظر مبارك رساندم. كسی كه در زمان كودتای زاهدی عليه مصدق بنا به فرمان شاهنشاه مامور سيا درايران شده بود.

 -

* كريم پور شيرازی مدير روزنامه شورش و از مخالفان سرسخت دربار بود. پس از كودتا مدتی پنهان بود ولی سرانجام دستگير و در زندان كشته شد.