شاه نيز نتوانست بفهمد، آنچه بعنوان نارضائی دانشجوئی در
دانشگاه ها رخ می دهد، بازتاب كوچكی است از نارضائی و بحران
عمومی در جامعه. دانشجو از فضا و كرات ديگر وارد دانشگاه نشده،
بلكه فرزند همان روستائی و كارمند و كارگر و بيكار و غارت شده
جامعه است كه به دانشگاه رسيده است. آزادی می خواهد كه درد نان
و مزد ناگرفته پدر و اشك حسرت مادرش را بگويد. شاه نفهميد و
دراين جهل مركب تا وقتی از ايران جارو شد نيز باقی ماند. شاه
نيز در هر تظاهرات دانشجوئی دست خارجی و مخصوصا روس ها را می
ديد و تعجب می كرد كه چرا اين همه پيشرفت را كه او خود بدان
اعتقاد داشت نمی بيند و يا چرا قدرت نظامی و پيشرفت های ارتش
كشور را نمی بيند! اين نگرش چه تفاوتی با آنچه اكنون برای سال
جديد تحصيلی دانشگاه تدارك ديده اند و يا سخنان اخير وزير
اطلاعات وامنيت در مشهد دارد؟ كابوس كمك 75 ميليون دلاری
امريكا به اپوزيسيون جمهوری اسلامی و كشف انقلاب مخملی، در
زمان شاه نيز به نوع ديگری و در قالب بنياد "لاروس" وجود داشت.
همان اندازه كه شاه دچار تخيلات بيمارگونه بود، تئوری پردازان
حاكميت جمهوری اسلامی نيز گرفتار ماليخوليا نشده اند؟
از ابتدا، تدارك ما برای انتشار خاطرات 5 جلدی اسدالله علم
(وزير دربار شاه و نخست وزير رويداد 15 خرداد) آن بود كه مطالب
را براساس موضوعات دسته بندی كنيم، اما دراين زمينه تلاش ما
چندان به ثمر نرسيد، زيرا پرداختن به يك موضوع می توانست خسته
كننده باشد. به همين دليل سعی كرديم مخلوطی از هر دو شيوه را
بكار بگيريم. يعنی در هر شماره روی يك موضوع بيشتر متمركز شويم
و در عين حال مطالب ديگری را هم چاشنی آن كنيم كه خسته كننده
هم نشود. اين شيوه را در شماره های آينده حتما دنبال خواهيم
كرد، اما دراين شماره با توجه به كپی برداری طرح های شاه توسط
حاكميت يكدست كنونی برای كنترل و سركوب دانشگاه ها ما را برآن
داشت كه برای اين شماره عمدتا روی مسئله "شاه و دانشگاه ها"
متمركز شويم. دانشگاه ها، پس از يك دوره ركود و سكوت كه از دل
يورش 16 آذر و سركوب خونين دانشجويان بيرون آمد، از نيمه دوم
دهه 1340 بار ديگر صحنه اعتراضات سياسی و آزاديخواهی شد. شاه
تا نيمه دوم سال 1356 كه شيرازه كشور از دست دربار و ارتش
درآمده و بدست مردم در خيابان ها افتاد، به شهادت نوشته های
علم نخواست بفهمد كه اعتراضات دانشجوئی ادامه اعتراضات و
نارضائی های پدرومادرهای آنها در شهرها و روستاهاست كه در
دانشگاه ها انعكاس می يابد. پديده ای كه بصورت قانونمند اكنون
هم در جمهوری اسلامی شاهدش هستيم. او در اين جهل مركب ماند تا
با انقلاب جارو شد. انواع شيوه های پليسی، امنيتی و اخراج و
ثبت نام نكردن و از تحصيل محروم كردن دانشجويان كه دقيقا
حاكميت كنونی برای سال آينده تدارك آن را ديده در زمان شاه نيز
دنبال شد؛ البته با اسامی ديگر. مثلا گارد دانشگاه در زمان
شاه، در جمهوری اسلامی تبديل شده به "حراست" و يا طرفداران و
چماقداران استخدام شده توسط حزب ايران نوين برای حمله به
دانشگاه ها، جای خود را به بسيج باصطلاح دانشجوئی داده است.
شاه مفلوك از ارزيابی دقيق اعتراضات دانشجوئی پيوسته روی نفوذ
عوامل خارجی و بويژه روس ها در دانشگاه ها و تحريك آنها تاكيد
می كرد و شاهدين كه در هفته های گذشته مقامات جمهوری اسلامی –
از رهبر گرفته تا محسنی اژه ای وزير اطلاعات و نمايندگان رهبر
در سپاه و فرماندهان سپاه- نيز از روی همان نسخه شاهنشاهی كپی
برداری كرده و دليل نارضائی در دانشگاه ها را در خارج از ايران
و مثلا در آن 75 ميليون دلاری جستجو می كنند كه امريكا برای
باصطلاح انقلاب مخملی در ايران در نظر گرفته است! خود می
خوانيد و يقين داريم كه مقايسه با اخبار ماه های اخير در
ارتباط با تدارك سركوب دانشگاه ها در سال تحصيلی كه در پيش است
می كنيد. از دل مقابله و سركوب جنبش دانشجوئی در زمان شاه
انواع گرايش های خشونت آميز سر برون آورد و يك دوره طولانی
خودكشی سياسی با نام عمليات چريك شهری شكل گرفت كه در شماره
های آينده و به نقل از علم در آن باره نيز خواهيد خواند. در
حقيقت شاه خشونت را به دانشجويان و دانشگاه ها تحميل كرد.
اكنون، آنچه كه با امنيتی شدن دانشگاه ها برای سال تحصيلی
آينده تدارك می بينند، انحلال انجمن های اسلامی، حمله به دفتر
تحكيم و يا ادوار تحكيم وحدت و... براستی نيز نگرانی آور است.
اين نگرانی از آن نيست كه فلان كانون و انجمن بسته می شود و يا
عده ای از تحصيل محروم می شوند، بلكه مسيری است كه حاكميت
انتخاب كرده است و می رود تا پا جای پای شاه بگذارد. تمام كوشش
بايد آن باشد كه آن تلفات انسانی و خودسوزی های سياسی جوانان
تكرار نشود و كار به خانه های تيمی نكشد. درد و نگرانی اينست!
با همين نگرانی است كه دراين شماره و در آستانه گشايش سال جديد
تحصيلی، عمدتا خاطرات علم و نقل قول هائی كه از شاه درباره
دانشگاه و ناآرامی های آن می كند را دستچين كرده ايم كه می
خوانيد:
دی 47- دی 48
---------
يكشنبه 4 خرداد
شرفيابی.... كوشيدم به نفع عده ای از مردم كه دچار زحمت شده
اند دخالت كنم. حكومت مطلقه، تلون و بی عدالتی مرا به فكر فرو
برد. شاه هر قدر خوش نيت باشد، هر لحظه ممكن است عقيده اش با
يك قضاوت غلط تغيير كند. من كاملا به مسئوليت خودم وقوف دارم.
هر صبح او را می بينم و اين قدرت را دارم كه در خوب يا بد در
او نفوذ كنم.
دو شنبه 5 خرداد
گروهی از سرهنگان جوان يك كودتای موفق در سودان ترتيب داده و
يك رژيم چپگرا برقرار ساخته اند. اينگونه خبرها مرا دلتنگ می
سازد و به فكر وا ميدارد كه ما كه در تهران نشسته ايم واقعا تا
چه اندازه از و ضع خودما.ن اطلاع داريم.
ديماه 1351تا ديماه 1352
---
دوشنبه 19 آذر
شاه پرسيد "در دانشگاه ها چه خبر است؟" همه اش زير سر روس
هاست. بايد فورا وارد عمل شويم و آن هم قاطعانه. به روسای كليه
دانشگاه ها بگوئيد كه ديگر ملايمتشان تحمل نخواهد شد. درست مثل
ارتش، دستور داده ام كه استادان هم بايد بر اساس موافقيتشان در
كسب وفاداری دانشجويانشان رتبه بگيرند.
پاسخ دادم،اما با وجود اين؛ هيچكس نيست كه واقعا زحمت بحث
درباره مشكلات را با دانشجويان به خود بدهد. باز هم همان
داستان هميشگی است.
جمعه 17 اسفند
شرفيابی. درباره ناآرامی در دانشگاه ها صحبت كرديم. شاه اظهار
داشت اصلا نمی فهمم. بيشتر مشكلاتمان را پشت سر گذاشته ايم و
سربازان ما نشان داده اند كه می توانند مثل شير بجنگند، اما
هنوز هم جنجالی كه توسط اقليت كوچكی از دانشجويان برپا می شده
دست از سر ما بر نمی دارد.
جمعه 6 ارديبهشت
شرفيابی. مدتی درباره جوانان امروزی و ناآرامی های دانشگاهی
صحبت كرديم. من خاطرنشان كردم كه ناآرامی دلائل بسيار دارد.
شورشی بودن طبيعی جوانان، عدم گفت و شنود با دانشجويان بی
لياقی مقامات دانشگاهی و مهم تر از همه عملكرد مفتضحانه دستگاه
های تبليغاتی ما. تقريبا مثل اين است كه قصد داشته باشند با
نثار كردن تملق های مسخره به شاه، موفقيت های واقعی او را كم
ارج سازند.
چهارشنبه 13 آذر
شاه از ناآرامی های دانشجوئی به خشم آمده می گويد "دو دليل
برای عصبانيتش دارد. اولا بچه ها ظاهرا هيچگونه حسن ميهن
پرستی ندارند و ثانيا چرا مقامات دانشگاهی در شناسائی آشوبگران
اصلی اين قدر مسامحه می كنند؟" بعد به من دستور داد با ساواك و
ساير دستگاه های امنيتی مشورت كنم.
سه شنبه 11-2-52
صبح شرفياب شدم. عرض كردم صبح زود نهاوندی پيش من آمده
بود.(رئيس دانشگاه تهران) و می گفت در دانشگاه پلی تكنيك بی
جهت بچه هائی را كه اجتماع كرده بودند كتك زدند. يعنی گارد
انتظامی دانشكده بدون توجه به نظر رئيس و غيره آنها را كتك زد.
و می گفت قطعا يك دستوری از طرف دولت است، تا اين رابطه خوب كه
بين دانشگاه ها و دستگاه سلطنت پيدا شده برهم بزنند.
شنبه 17-6-52
امروز به رامسر آمده ايم برای كنفرانس عالی آموزشی يا انقلاب
آموزشی كه ششمين سال برگزاری آنست. نخست وزير، وزير علوم و
وزير آموزش و پرورش گزارشاتی عرض كردند. بعد دكتر باهری معاون
من كه حسب الامر مبارك ملوكانه دانشگاه ها را بازرسی می كند
خلاصه ای از نتيجه بازرسی خود عرض كرد كه يك ساعت تمام طول
كشيد و همه را تحت تاثير قرارداد. شاهننشاه هم فوق العاده توجه
فرمودند. گزارش باهری سه هزار صفحه است. از نكات مهمی كه به
عرض رساند وضعيت دانشجوئی بود. با آن كه از همه تسهيلات و بورس
ها استفاده می كنند دل به كشور ندارند. برای چه؟ واقعا سئوال
مهمی است. به عقيده من چون در هيچ چيز كشور
احساس مشاركت نمی كنند. درست
است كه بعضی از آنها تحت تاثير عوامل خارجی ممكن است باشند و
عده ای را هم دنبال خودشان بكشانند، ولی اين بی تفاوتی عمومی
فقط معلول اين عامل نمی تواند باشد.
همه مردم كه منحرف نمی توانند باشند.
سه شنبه 6-9-52
گزارشاتی از شلوغی دانشكده كشاورزی كرج رسيده بود. به عرض
رساندم. شاهنشاه خيلی ناراحت شدند چون اخيرا شلوغی يونان از
دانشگاه ها آغاز شده بود. البته شاه استحكام عجيبی دارد ولی از
اين كه چرا دانشجويان وارد به پيشرفت های كشور نيستند خيلی
عصبانی شدند. عرض كردم بد عمل می شود. مستقيم ارتباط با مردم و
به خصوص دانشجويان نداريم. در محل هم برای مسائل جزئی بد عمل
می شود. مثلا پليس مداخله بی جا می كند. چنان كه در يك امر
درسی داخل دانشكده، اصولا پليس نمی بايست مداخله می كرد. از
پائيز 1350 به بعد پليس در همه دانشگاه های ايران مستقر شده
است.... سر شام رفتم كه تصادفا بازهم موضوع شلوغی دانشكده
كشاورزی كرج مطرح شد. باز شاهنشاه اظهار ناراحتی از طرز فكر
دانشجويان فرمودند. علياحضرت شهبانو فرمودند خيلی جوش نزنيد،
بچه های خود ما امروز در مدرسه گفته اند درس ما سنگين بود. همه
تصميم گرفته ايم در جواب امتحانات كتبی نصف سئوالات را جواب
بدهيم. حال شما خواهيد گفت پليس بيايد آنها را متفرق كند؟ خيلی
مطلب قشنگی بود. به هر صورت گاهی چنان كه سابقا هم نوشته ام،
علياحضرت شهبانو عامل تعديل كنند هستند، ولی اغلب در اشتباه می
باشند و تحت تاثير عوامل اطراف خود هستند كه جای افسوس است.
پنجشنبه 8-9-52
صبح در ساعت مقرر برای شرفيابی در كاخ نياوران حاضر شدم. گزارش
دانشگاه و پيش آمد ديروز دانشكده كشاورزی را عرض كردم. فرمودند
با آنكه تو و علياحضرت معتقد هستيد كه بر بدرفتاری گارد
دانشگاه اين پيش آمد شده است ولی من گزارش دارم كه حداقل بيست
نفر عناصر نا مطلوب و افراد مخرب در آن جا داخل دانشجويان
هستند كه دستور داده ايم آنها
را بگيرند. اصولا بايد انسان خيلی ساده لوح باشد كه قبول كند
يك انحراف كوچك گارد ممكن است
كار را به اين جاها بكشاند. نمی دانم چطور در دانشكده كشاورزی
و پلی تكنيك و دانشكده فنی دانشگاه تهران از همه جا بيشتر
عناصر منحرف يافت می شوند. اينها بعدها بين گروه های وسيع تر
از مردم می روند و از همه موثرترهستند. عرض كردم البته همين
طور است. وقتی ما می بينيم برای تهيه مطلبی در "لاروس" مخربين
از هيچ اقدامی فروگذار نكرده اند و برای نشان دادن ايران امروز
مطالب غلط و چرندی به لاروس فرستاده اند كه تصادفا ما می فهميم
و اصلاح می كنيم، البته يك چنين مراكز بزرگی (دانشگاه ها) را
فراموش نمی كنند. ولی بايد تصديق بفرمانيد كه طرز اداره و
رسيدن به درد شاگرد هم شرط است.
شنبه 10-9-52 و يكشنبه 11-9-52
كارهای جاری را عرض كردم و منجمله اين كه در همه دانشگاه ها،
تهران، آريامهر و پلی تكنيك ناراحتی وجود دارد. ممكن است به
علت نزديك شدن 16 آذر باشد كه چند سال قبل دراين روز سپهبد
بختيار با قوای نظامی به دانشگاه ريخت و 3 دانشجو را كشت و همه
ساله خون سياوش به جوش می آيد و يا علت ديگر داشته باشد كه
قابل امعان نظر است. فرمودند فكر می كنم قطعا تحريك
روس هاست. تقريبا برای من
روشن است. به هر صورت شما دستور
سختگيری بدهيد.
چهارشنبه 14-9-52
سرشام رفتم. شاهنشاه از سرمقاله كيهان كه به عراق نتاخته است،
درقبال مزخرفاتی كه عراقی ها راجع به شرط العرب گفته اند
عصبانی بودند. ولی مجموعا حالشان خوب بود. موضوع دانشگاه ها را
مدتی مذاكره فرمودند كه اين روزها شلوغ و ناراحت است. و هم
چنين موضوع ديشب كيهان، كه عرض كردم بيچاره مصباح زاده در
تاريكی است وتقصيری ندارد. سردبير فغلی كيهان (اميرطاهری) هم
كه دوست آنچنانی نخست وزير است و خودش تعيين كرده و شاهنشاه هم
تائيد فرموده ايد. مدتی خنديديم!
يكشنبه 18-9-52
از شلوغ بودن دانشگا ها بسيار ناراحت بودند. فرمودند قطعا
دستور مسكو رسيده كه همه
دانشگاه ها ناراحت شده اند، به استثناء دانشگاه پهلوی شيراز.
ساير دانشگاه های تبريز، مشهد، اصفهان، اهواز، آريامهر تهران و
دانشگاه ملی و دانشگاه تهران و پلی تكنيك تمام كم و بيش ناراحت
است. عرض كردم مسلما يك تحريك خارجی است ولی يك نكته را هم
نبايد از نظر دور داشت كه اگر زمينه آماده نباشد، خارجی كاری
نمی تواند بكند. عمده اين است كه من مطمئن هستم كه گفت و شنود
بين دستگاه های اداری دانشگاه ها و دانشجويان نيست واين امر در
تمام شئون ما صادق است. يعنی مثل اين است كه دستگاه حاكمه ما
دستگاه حاكمه يك كشور غالب نسبت به مردم مغلوب بيچاره است و
اين خيلی حيف است.
دوشنبه 26-9-52
صبح شرفياب شدم.عرض كردم دو سه دقيقه قبل از شرفيابی رئيس
دانشگاه تهران تلفن كرد كه يك عده دويست نفری از پلی تكنيك راه
افتاده به طرف دانشگاه آريامهر می روند و شعارهای بد می دهند و
كسی هم معترض نيست. خواستم به رئيس شهربانی تلفن كنم كه احضار
فرموديد. شاهنشاه خودشان تلفن فرمودند. رئيس شهربانی خبر
نداشت! متغير شدند. بعد از چند دقيقه تلفن كرد كه خبر مهمی
نبوده متفرقشان كرديم.
جمعه 17-12-52
در خصوص دانشگاه قدری صحبت شد. فرمودند تعجب می كنم حالا كه ما
برتمام مشكلات فائق آمده ايم و حتی سربازان مثل شير در مرزها
می جنگند و جانبازی می كنند، يك عده محدود چطور باز هم جنجال
راه می اندازند؟ جنجال برعليه چی؟
عرض كردم بعضی جوان ها اين كار را يك عمل قهرمانی می دانند،
بعضی هم سيستم ما را با سيستم دمكراتيك اروپائی مقايسه می كنند
كه البته قابل قياس نيست. فرمودند مگر آنها به كجا رسيده اند؟
عرض كردم كار ندارم پدر آنها در می آيد ولی از لحاظ اجتماعی
نوع ديگراست، اين را بايد قبول داشت. حالا قابل انطباق بر ما
باشد يا نه مسئله ديگری است، يا برای خود آنها خوب باشد يا نه،
آن هم مسئله ديگری است. يك عده هم مزدورند،
پدر اينها را بايد در آورد. اما چه جور آنها را بشناسيم و فرق
بگذاريم؟
فرمودند، بيشتر منحرفين مزدورند. عرض كردم اگر اين طور فكرمان
را پايه بگذاريم كه با اين پيشرفت ها حق گله و شكايت نيست،
آنها مزدور در می آيند، ولی اگر قبول بكنيم كه بالاخره معايبی
هم داريم مسئله فرق می كند. فرمودند بالاخره بايد به نهاوندی
رئيس دانشگاه تهران بگوئی كه يك افكار
ميهنی حاد را من از دانشگاه انتظار دارم، هم چنين به
ساير دانشگاه ها. عرض كردم، اطاعت می كنم.
سه شنبه 12-9-53
آخر وقت شرفياب شدم و چند دقيقه بيشتر نبود، آن هم درباره
گزارشی بود كه راجع به وضع دانشگاه تهران داده بودم. اوامر
فوری صادر فرمودند. گويا عده ای كه می خواسته اند وارد دانشگاه
شوند از طرف حزب ايران نوين
بوده و می خواسته اند چپ روها
را تنبيه كنند. البته به خيال خودشان. شاهنشاه فرمودند توسط
دفتر مخصوص ابلاغ كن از خارج خوب نيست اشخاص را وارد دانشگاه
بكنيد. به علت نزديكی شانزده آذر كه بيست سال قبل توسط سپهبد
بختيار فرماندار نظامی وقت چند نفر دانشجو در داخل دانشگاه
كشته شدند، اين روز روز دانشجو اعلام شده و اين بساط راه می
افتد. البته از طرف كمونيست هاست و چاره ای هم نيست و بايد
مواظبت كرد و سختگيری و بس.
چهارشنبه 13-9-53
مقداری راجع به دانشگاه ها اوقات تلخی فرمودند كه از دو جهت
عصبانی هستم، يكی اين كه مثل اينست كه اين دانشجويان حس وطن
پرستی ندارند و ديگر اين كه چطور اوليا دانشگاه ها نمی توانند
خرابكاران را بشناسند؟ فرمودند خودت فوری جلسه با ساواك و
مسئولين انتظامی تشكيل بده و دراين زمينه گزارشی به من بدهيد.
يكشنبه 15-10-53
صبح شرفياب شدم. روزنامه فايننشال تايمز مقاله ای نوشته و
سيستم دو حزبی ما را مسخره كرده بود. خواندند وعصبانی شدند.
قدری وضع دانشگاه ها را عرض كردم و اين كه سازمان امنيت به عرض
می رساند دراين شلوغی ها دست خود ما در كار است كه منحرفين را
بشناسيم. خيلی نبايد اعتماد داشت. معلوم نيست در خود سازمان
ايادی خارجی نباشند. خيلی خيلی بيشتر عصبانی شدند. من امروز
خيلی بدبخت و بيچاره بودم و روز بسيار بدی بود. باز به كار
دانشگاه برگشتم. نامه خصوصی نهاوندی رئيس دانشگاه را دادم.
ملاحظه فرمودند. فرمودند به نهاوندی بگو خودم دستور دادم كه
افراد حزبی بيايند به دانشگاه هر كس هم فضولی كرد بزنند.(با
عصبانيت زياد. وای كه چه روز بدی بود.
چهارشنبه 12-2-52
فرمودند به نهاوندی بگو موضوع سختگيری به دانشگاه ها را خودم
دستور داده بودم كه گارد دانشگاهی اين عمل را بكند. ياللعجب.
ديروز نخست وزير شرفياب شده و اين مطلب را در ذهن شاهنشاه
گذاشته است. نخست وزير زرنگی عجيبی دارد. اول در ذهن شاهنشاه
میگذارد كه اين امر خودتان بوده تا شاهنشاه تعصب پيدا كنند،
بعد هر قصه ای می خواهد در زير جور می كند. |