شايد وقت در سال 1379 در راهروی يكی از طبقات دادگاه جنائی
تهران افراد حاضر فرياد كشيدند «...جنده...جنده...» بيشترين
علت استفاده شان از اين واژه قتلی بود كه مژگان به علت رابطه
اش با مرد يك خانواده، متهم به شراكت در آن بود.
....
بر اساس تحقيقات ، 5/22 درصد از زنان روسپی در دوران كودكی
قربانی سوء استفاده جنسی بوده اند كه 5/12 درصد از موارد اين
عمل توسط نزديك ترين و محرم . اين در حالی است كه تجاوز جنسی
از سوی محارم به قدری مذموم و قبيح است كه با اينكه در رده اول
انواع خشونت عليه زنان قابل ملاحظه است اما آمار درباره آن
وجود ندارد و دولت نيز روی آن سرپوش می گذارد. دولتی كه اين
اواخر نيز با اعلام اولويت های پژوهشی اش در «مركز امور زنان و
خانواده» بيشترين قوای خود را به رجوع زنان به همين خانواده ها
معطوف كرده است. خانواده هايی كه سلسله مراتب قدرت در آن و
موقعيت ممتاز مردان خانواده در اين سلسله مراتب و تقويت اين
سلسله مراتب از سوی نهادهای اجتماعی ، راه را برای هر نوع
خشونت به زنان و از آن ميان خشونت جنسی به آنان باز می گذارد.
بر اساس آمار منتشر شده ، 3/69 درصد روسپيان با ازدواج از
خانواده های خود جدا شده اند. يعنی با ورود به خانواده ای
ديگر. 1/54 درصد شوهران زنان روسپی يا اعتياد به مواد مخدر
دارند و يا در قاچاق آن دست دارند. 27/11 درصد آنها واسطه گر
فحشا هستند و 78/15 درصد نيز به ساير جرايم از قبيل دزدی و ...
مشغول هستند. اين در حالی است كه اعتياد يكی از عوامل اصلی
گرايش زنان به روسپی گری است و بيشتر زنان معتاد، توسط همسران
خود به اعتياد روی آورده اند. چرايی تاثير ژرف مردان بر
زنانشان را شايد بشود در سيستمی جستجو كرد كه كماكان مرد را
قيم زن، زن را تمكين كننده از مرد می خواهد و در اين چرخه
معيوب بالا و پايين سازی، زنان را به ورطه ی نابودی می كشاند.
جدا از3/69 درصد زنان روسپی كه با ازدواج از خانواده اوليه خود
جدا شده اند، 5/26 درصد روسپيان از خانواده اوليه خود گريخته
اند و 8/94 درصدشان در جامعه ای كه دولت هر چه بيشتر سعی در
حفظ ظاهر آن با ابزارهای مختلف مثل عدم ايجاد خانه امن دارد،
در 48 ساعت اوليه ی پس از فرارشان، روسپيگری خود را آغاز كرده
اند، بيشتر آنها برخوردار نبودن از سرپناه را علت عمده گرايش
خود به روسپيگری پس از فرار اعلام كرده اند. فرار از خانه در
بيشتر موارد يكی از راه های منفعلانه مقابله با نابرابری ها و
تبعيض های اعمال شده بر زنان در خانواده ها است. تبعيضاتی كه
به علت خاستگاه فرهنگی و پشتوانه قانونی خود، با قرار دادن
زنان در موقعيت فرودست، رفتار منفعلانه آنان را رقم می زند.
تنها 7/0 درصد از زنان روسپی دارای سواد دانشگاهی هستند و اكثر
اين زنان با هيچ گونه مهارت درآمدزايی كه بتوانند با آن امرار
معاش كنند آشنا نيستند. اين هم از تبعات همان چيزی است كه توسط
متوليان امر در جهت هر چه بيشتر فرهنگ سازی مردسالاری كردن
دامن گير زنان روسپی می شود. مردسالاری ای كه برای حفظ موقعيت
برتر خود و استفاده از ابزار های قدرت ، نفقه را پيش بينی و
موقعيت های شغلی را از زنان دريغ می كند و زنان را به صورت
نهادينه شده هر چه بيشتر وابسته به قدرت اقتصادی مرد خانواده
می خواهد.
نهاد دولت و خانواده با هر چه بيشتر فضا را به سوی قدرت مداری
مرد و ضف زنان پيش بردن و با تقويت يكديگر در اين راه ، به
آسيب اجتماعی ای دامن می زنند كه زن در گرداب آن از سوی دولت
مجرم و از سوی خانواده فاحشه تلقی می شود و از سوی هر دو طرد.
|