پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

 
 

 

آغاز انتشار گزيده های خاطرات وزير دربار شاه"اسدالله علم"
ولايت مطلقه همايونی:
همه گهُ خوردند
اما برای شاه هم گذاشتند!

از كنار ريشه های خودكامگی ديرينه و سلطنتی درايران، شاخه ولايت مطلقه فقيه جوانه زد و چنان به سرعت رشد كرد كه اجازه سربلند كردن جمهوری را نداد. اين كه شاه وابسته به امريكا بود و رهبر در سخنرانی هايش هنوز از پرخاش ضد امريكائی بعنوان چاشنی  استفاده می‌كند، تغييری در اصل ماجرا، يعنی "خودكامگی” ريشه دار درايران نمی‌ دهد. خاطرات باقی مانده و مستند از دوران رضا شاه و پسرش، نه فقط به اين دليل كه افشاگر آن دوران است، بلكه با هدف نشان دادن نشانه ها و وجوه مشترك جمهوری اسلامی كنونی و مسيری كه با سرعت طی می‌كند تا به آن سالهائی كه اسدالله علم در خاطراتش می‌نويسد برسد منتشر می‌كنيم.


 

5 جلد خاطرات اسدالله علم، نخست وزير 15 خرداد، وزير دربار شاه تا پايان زندگی و توليت غيرمستقيم آستانقدس رضوی، به ظاهر شامل جزئيات اموری كه در دربار شاه می‌گذشت نيست. خواه نا‌خواه نيز نمی‌ توانست چنين باشد. هم بدليل انبوه رويدادها و تمركز مطلق مملكت داری در دربار شاه از بعد از كودتای 28 مرداد و هم وقت تنگی كه شخصی مثل علم برای يادداشت های روزانه داشته است. به اين دو امر، بيم و هراس از لُو رفتن يادداشت های روزانه و هم سرنوشت شدن با ارتشبد خاتم (فرمانده نيروی هوائی و شوهر خواهر شاه، كه در شماره های آينده خواهيد خواند چگونه سر به نيست شد و چرا شد!) و يا عليرضا پهلوی برادر تنی شاه و قربانيان ديگر را هم بايد اضافه كرد. همين حدود كه او نوشته و در گوشه ای گذاشته تا پس از مرگش منتشر شود، كاری جسورانه بوده است. كاری كه درباريان رضا شاه جرات نكردند بكنند. از جمله تيمورتاش وزير دربار قدرتمند رضا شاه كه به فرمان او زندانی اش كرده و كشتند.

آنچه علم می‌نويسد، تنها گوشه هائی از يكه تازی و قلدرمنشی شاه و حكومت مطلقه اوست. ترديد نيست كه بخش زيادی از خاطرات علم به هرزگی های خود او و شاه اختصاص دارد، اما در حاشيه همين هرزگی ها و در لابلای جمله ها- حتی برخی ابراز نگرانی های محتاطانه علم نسبت به آينده ديكتاتوری شاه- نكات بسيار قابل تاملی يافت می‌شود كه بسيار حيف است خوانده نشود، گفته نشود و دانسته نشود.

خاطرات علم تابلوی تمام نمائی است از حكومت مطلقه درايران و عوارض اجتماعی و سرانجام آن. هستند كسانی كه تصور می‌كنند انتشارات مجموعه خاطراتی كه پيك هفته منتشر می‌كند صرفا افشاگری نسبت به نظام سرنگون شده ايست كه ديگر گفتن و يا نگفتن درباره آن بی‌اهميت است. ما اينگونه نمی‌ انديشيم و انگيزه انتشار اين خاطرات نيز صرفا افشاگری در باره نظام سرنگون شده شاهنشاهی نيست، بلكه می‌خواهيم ريشه های كهن سال خودكامگی در ايران را نشان دهيم و با گفتن گذشته پيش از انقلاب، به جمهوری اسلامی برسيم. برسيم و نشان دهيم كه از آن ريشه های كهنسال چگونه درخت ولايت مطلقه فقيه سر بر آورد و سلطنت و خودكامگی بار ديگر رشد كرد. ما نمی‌ دانيم رهبر كنونی جمهوری اسلامی از چه الفاظ و لغاتی در رد نظرات ديگران و يا ابراز وجود آنها استفاده می‌كند، اما رويدادهای كشور نشان می‌دهد كه او نيز با هر لفظ و اصطلاحی همان خودسری را دارد كه شاه داشت. اين كه ماهيت شاه چه بود و چه تفاوتی با رهبر داشت و يا مناسبات آن يكی با امريكا و غرب چه بود و اين يكی چيست، تاثير چندانی در اصل مسئله نمی‌ گذارد. اصل اينست كه خودكامگی، خودكامگی است و حتی اگر حركت از دو سوی يك دايره هم انجام شود، سرانجام به يك نقطه می‌رسد. نمونه های متعددی را می‌توان در ارتباط با واكنش ها و سياست های مشترك در دو نظام پيدا كرد و به خاطر آورد. از واكنش به نامه نمايندگان مجلس ششم به رهبر و واكنش تند نسبت به اين نمايندگان بگيريد و برويد به عقب و يا به جلو تا برسيد به آخرين فرمايشات ملوكانه ايشان درباره احمدی نژاد، كه معاون وی در امور روحانيت اخيرا در يك سخنرانی بيان كرده است. عين جمله اينست كه «مقام معظم فرمودند احمدی نژاد با هوش است، متدين است و من براحتی حرف هايم(فرمان هايم) را به او می‌گويم!) نامه كروبی درباره تقلب درانتخابات رياست جمهوری را به خاطر آورديد، اينهمه نامه ستمديدگان سياسی درباره شكنجه و زندان را بياد آورد، آن همه توصيه به او برای برداشتن يك متهم به قتل از راس دادستانی عمومی مركز (مرتضوی) را مرور كنيد، انتصابات نظامی را به خاطر آوريد، خود سری ها و خود رائی ها در عرصه های مختلف را به خاطرآوريد كه در سخنرانی ها بازتاب دارد. پرهيز از مصاحبه مطبوعاتی را فراموش نكنيد و دهها و دهها نمونه ديگر. اينها همه نشانه های همان روحيه و خلق و خوئی است كه علم درخاطراتش از شاه می‌نويسد. همانگونه كه مادر شاه نوشت و يا مادر فرح و....

انگيزه های انتشار خاطرات دوران شاه و پدرش دراينجاست.

خاطرات علم را بتدريج و با تقسيم بندی فيش هائی كه از اين خاطرات برداشته شده، براساس سوژه ها منتشر خواهيم كرد. آنچه را می‌خوانيد سرآغاز اين خاطرات است. برخی از همكاران پيك هفته با عنوان اصلی اين شماره درابتدا موافق نبودند، اما آنها نيز پذيرفتند كه وقتی علم خود و در يك سند تاريخی می‌نويسد كه شاه معتقد بود همه "گُه" می‌خورند، ما چرا بايد كاسه داغ تر از آش باشيم و عين اين اصطلاح را به نقل از كتاب نيآوريم؟ شاه به همه گفت "گُه" خورده اند و يا می‌خورند، و ديديم كه در سرانجام كار سهم اصلی به خود او رسيد.

 جلد سوم

پنجشنبه 31-3-52

شرفياب شدم... عرض كردم، نخست وزير عرض می‌كند مسئله ساختمان بيمارستان شيعيان لبنان را اجازه فرمائيد. منصور قدر سفير جديد ما كه می‌رود مطالعه كرده نظر بدهد. فرمودند، نخست وزير گُه خورده كه می‌گويد روی امر من بايد قدر برود مطالعه كند. بگوئيد فوری بايد تصميم بگيريد! اين كار بايد شروع بشود.

 شنبه 5-8-52

صبح شرفياب شدم... عرض كردم فردا يكشنبه را كه برای دادن جام تنيس آريامهر به كلوپ شاهنشاهی قرار است تشريف ببريد، گارد عرض می‌كند آن جا بليط فروخته شده، كنترلی نداريم و بهتراست شاهنشاه تشريف نبرند. فرمودند گارد گُه خورده! مگر من مصدق السلطنه هستم كه از زير پتو بخواهم حكومت كنم؟

عرض كردم مسعودی عرض می‌كند، فردا به مناسبت عيد فطر سفرای عرب انتظار دارند شاهنشاه اظهار مرحمتی به آنها بفرمايند. فرمودند مسعودی (مديرروزنامه اطلاعات) گُه خورده!

 يكشنبه 4-9-52

... نخست وزير قدغن كرده بود اخبار مربوط به مسافرت شهردار ژوهانسبورگ كه به تهران می‌آيد در راديو گفته نشود. خبر به شاهنشاه رسيده، امر فرمودند عينا ابلاغ كن: نخست وزير را چه به اين فضولی ها؟( گويا نخست وزير محض خاطر سياست نژادی افريقای جنوبی و مغايرت آن با ميل افريقائی ها و اعراب اين دستور را داده بود.)

نطق دبيركل حزب مردم را در تبريز دادم ملاحظه فرمودند كه تقريبا گفته بود در گرگان گُه خوردم. فرمودند خوب است...

 سه شنبه 14-12-52

سر و ته گزارشاتم را كوتاه كردم. عرض كردم، يك قسمت پول زمين والاحضرت ثريا را كه در سرخه حصار ملی شده، از دولت گرفتم ولی دولت به من می‌گويد بنويس كه اين پول را(هشت ميليون تومان) دولت در اختيار دربار می‌گذارد و اسمی نبريد. فرمودند دولت غلط كرده همچو حرفی زده است. بنويسيد كه بايد بدهيد تا به آنها كه اجحاف شده پرداخته شود. عرض كردم قبلا نوشته بودم ولی می‌گويند اين طور بنويسيد تا دولت گرفتار توقعات ديگران نشود. فرمودند گُه خورده، همين طور بنويسيد.

 جلد چهارم

 جمعه 7-2-53

عرض كردم با اين فرمايشاتی كه در خصوص استانداران كه نبايد جزء هيچ حزبی باشند فرموديد و هم چنين وزير كشور نبايد حزبی باشد، اينها می‌توانند خيلی استفاده كنند. فرمودند به همين مناسبت هم ديگر در انتخابات آينده به اقليت هيچ كمكی مثل سابق نخواهد شد تا ببينند چند مرد حلاجند؟ عرض كردم اگر زبان و قلم آنها باز باشد خيلی و اگر نباشد هيچ. فرمودند بايد بدانند كه گُه زيادی نبايد بخورند. عرض كردم پس هيچ گُهی نخواهند شد. فرمودند معلوم است! باری فكر می‌كنم حالا حالاها هويدا مهمان ماست.

 سه شنبه 14-3-53

 مقداری نسبت به عباسقلی خلعتبری وزير خارجه و اميرخسرو افشار سفير شاهنشاه در لندن صحبت شد. از خلعتبری كه آدم معتدلی است تعريف كردند. فرمودند افشار هم خيال می‌كند خيلی زرنگ و با هوش است، همينطور هم هست. به اين جهت لازم بود به او بفهمانيم كه گُهی نيستی. ولی به هر صورت چيزی می‌فهمد و صميمی هم هست. ولی آن درس را لازم بود به او بدهيم (مراد همان ايراد شديدی است كه چهار پنج ماه قبل به او فرمودند كه چرا امر مرا در مذاكره با ويلسون به تاخير انداختی؟). عرض كردم به هر حال به نظر من نسبت به اعليحضرت همايونی صميمی است. فرمودند همينطور است.

 شنبه 13-7-53

نيك پی شهردار تهران عرض كرده بود نخست وزير به من می‌گويد تو خسته شده ای، من كی گفتم خسته شده ام؟ فرمودند به او بگو نخست وزير گُه خورده!

 دوشنبه 22-7-53

شاهنشاه مقداری اوقات تلخی با دكتر رام رئيس بانك عمران فرمودند كه به او ابلاغ كنم. دلم سوخت چون او را نسبت به شاهنشاه مرد خدمتگزاری می‌دانم ولی گويا راجع به يك شخص كه بايد مهندس مشاور بانك در طرح شهرسازی خورزين تهران شود (از اقوام عليا حضرت شهبانو) با آن كه دو دفعه شاهنشاه فرموده اند بشود مخالفت كرده و ديروز هنگام شرفيابی به او فحش دادند. ضمنا به من می‌فرمودند، خبر به من رسيده كه رام نظر داشته خيابان های خورزين طوری ساخته شود كه زمين او مرغوب گردد. عرض كردم فكر نمی‌ كنم اين خبر صحيح باشد. فرمودند به هر صورت بايد بداند كه من دو دفعه امر نمی‌ دهم.

 جمعه 10-8-53

 در مذاكرات شاهنشاه، كسينجر و سفير امريكا، هلمز رئيس سابق سيا شرفياب بودند. دلم به حال عباس خلعتبری وزير خارجه بدبخت خيلی سوخت. معنی عدم شرفيابی او يا هر كس ديگر از دولت اين است كه شاهنشاه به اينها اعتماد ندارند. ياللعجب از اين معما! پريروز هم كه اسم نخست وزير را از ليست مدعوين سر شام خط زدند و فحشی هم به هرمز قريب رئيس تشريفات كه چنين ليستی تهيه كرده بود دادند.

  دوشنبه 3-6-54

... ناچار بودم عرض كنم مخارج تعمير و مبلمان كاخ عفيف آباد شيراز 26 ميليون تومان شده، آن را هم علياحضرت فرموده اند بايد ارتش بدهد، چون باشگاه افسران خواهد شد. فرمودند هيچ تناسبی ندارد، ارتش گُه خورده چنين مخارجی را بدون تصويب من قبول كرده.

 يكشنبه 1-4-54

صبح شرفياب شدم. شاهنشاه را قدری متفكر ديدم. خوشحال نبودند. انگشتان شاهنشاه دائما روی ميز به ميز می‌كوبيد. وقتی می‌خواهند تصميم شديد بگيرند با انگشت سبابه محكم روی ميز می‌زنند. وقتی ناراحتی دارند با همه انگشتان دائما روی ميز می‌زنند و وقتی زياد ناراحتی دارند موهای ابروی مبارك را می‌كنند.

 جمعه 11-7-54

از اخبار مهم جهان يكی تشكيل جلسه مجدد هيات دولت اسپانی به رياست ژنرال فرانكوست كه تصميم گرفت به رغم تمام انعكاسات دنيائی، قانون اعدام كسانی كه مرتكب قتل افراد پليس می‌شوند، به طور اتوماتيك كماكان اجرا شود. دنيا هر گُهی می‌خواهد بخورد. به نظر من اين است معنی حكومت كردن.