«وسوسه نه، دغدغه بزرگ من در چند سال اخير
سرنوشت كره خاكی ماست كه دو اسبه به سوی نابودی رانده میشود.
اكنون، تقريبا در سراسر جهان آب آلوده است، خاك آلوده، هوا
آلوده و اين آلودگی دارد به جايی میرسد كه چاره ناپذير گردد.
آنچه به اين روند مرگبار شدت میبخشد فزونی بيرون از حد
جمعيت زمين و در نتيجه افزايش تصاعدی نياز جهانی به آب و نفت و
چوب و آهن و ديگر فلزات و همه نوع خوار بار و پوشاك است و
پابهپای اين همه باز بیكاری اجباری دهها و بهزودی صدها
ميليونی ناشی از كاربرد همهگونه روبوت در صنعت است و نيز
بيماریهای واگيردار ناشناخته يا دوباره سربرآورده، پيشروی
بيابانها، كاهش سطح جنگلها و سرانجام، جنگ و كشتار به
بهانهی دعواهای مرزی و دشمنیهای قومی كه میبايد بازار فروش
سلاحهای از رده بيرون شدهی كشورهای پيشرفته را گرم بدارد.
زمين ديگر رمق از دست میدهد، نفسش به شماره میافتد. بايد،
پيش از آنكه دير شود، به دادش رسيد. از جنبشهای سبز كه
میخواهند درد را از راه پارلمان و شركت در دولت تسكين دهند
كاری ساخته نيست. خيزش عمومی جهان
لازم است، هرجا و همه جا در راستای مهار كردن توليد انبوه و
ناممكن ساختن اسرافِ ديوانهوار كنونی در
مصرف».
م. ا. بهآذين
در ميهن ما ايران، در درازنای تاريخ،
انسانهای بزرگی زيستهاند كه هر يك در كالبد مادی و معنوی عصر
خود، با شرارهای ناب بهخاطر آنچه آنان عدالت، آزادی و
فرهيختگی میشمردهاند، با جان، انديشه و قلم خود رزميده و
سوختهاند. برای تمام كسانی كه در اين سرزمين زيستهاند و سود
و مقام و غرق شدن در هستی حيوانی، خرد و آگاهی آنها را كدر
نساخته، آشنايی با كارنامهی درخشان و سوزان آنان يك بيداری،
يك غرور و يك وظيفهِ ژرف است.
محمود اعتمادزاده (به آذين) بدون ترديد
يكی از اين شرارههای ناب بود كه تمام هستی خود را در پای قلم
خود كه جهانی پر از عدالت، آزادی، صلح و دوستی ميان انسانها و
ملتها را خواستار بود، سوزاند و گنجينهی فرهنگی عظيمی را
برای مردم ايران، فارسی زبانان و ادبيات فارسی بهجای گذاشت.
به آذين از
بزرگترين مترجمان معاصر ايران، از پيشآهنگانِ داستان نويسی،
نويسندهی خوش قريحه، روزنامهنگار و
شخصيت برجستهی اجتماعی و سياسی ايران پس از
سالها مبارزه در عرصهی
قلم و
اجتماع و
سياست، با تفويض شعلهی درون
خويش به مترجمان، نويسندگان و مبارزان جوان، ميدان قلم، انديشه
و پيكار را به ياران خود سپرد تا كارزار نبرد به خاطر منافع
مردم ستمديده همچنان گرم بماند و شعلهی دانش و فرهيختگی و
پايداری شعلهورتر و فروزانتر شود.
به آذين اثری ژرف در ادب و هنر معاصر كشور ما،
بر شخصيتهای ادبی و هنری و چندين نسل از پويندگان عدالت،
آزادی و حقوق انسانها، داشته است. اثری ماندگار، در نوع سخن و
در نوع نگاه به جهان.
محمود اعتمادزاده در 23 دی ماه 1293 در رشت
متولد شد. در سال 1305 همراه خانواده به مشهد رفت و در سال
1311 برای ادامهی تحصيل راهی فرانسه شد و در سال 1317 پس از
دريافت مدرك مهندسی دريايی از دانشكدهی مهندسی دريايی برست (Brest)
به ايران بازگشت و در نيروی دريايی ايران در خرمشهر و انزلی
خدمت كرد. با ورود نيروهای متفقين به ايران (1320) در بندر
انزلی در معرض تيراندازی قرار گرفت، به شدت مجروح شد و دست چپش
از ناحيهی سر شانه قطع گرديد. در سال 1321 با خانم روبابهی
لنكرانيان ازدواج كرد و در سال 1323 با عنوان دبير رياضی و
فيزيك به وزارت فرهنگ منتقل شد. سال بعد به كتابخانهی ملی
پيوست.
به آذين داستان نويسی را از دههی بيست آغاز و
نخستين داستان كوتاه خود را با عنوان «علی گابي» در روزنامهی
«واريا» در سال 1322 منتشر كرد.
مهمترين فعاليتهای به آذين عبارتند از: شركت
در نخستين كنگرهی نويسندگان ايران (1325)، همكاری در نشر
مجلهی «صدف» (37- 1336)و سردبيری نشرياتی چون «كتاب هفته»
(1342) و «پيام نوين» (1347).
در دهههای 40 و 50 به ترجمهی آثار نويسندگان
بزرگ از جمله برتولت برشت، بالزاك، ويليامشكسپير، ميخائيل
شولوخف، رومن رولان و... ) از زبانهای فرانسه، انگليسی و روسی
روی آورد. در سال 1347 با همكاری جلالآل احمد كانون نويسندگان
ايران را بنياد نهاد و در سالهای انقلاب به عنوان دبير كانون
به فعاليتهای گستردهی ادبی دست زد و در برپايی شبهای شاعران
و نويسندگان در «انيستيتوگوته» نقش بسزايی داشت. در سال
1358 با همكاری سياوش كسرايی، هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سايه)، فريدون
تنكابنی شورای نويسندگان و هنرمندان را ايجاد كرد. در آستانهی
انقلاب 1357 جمعيت سياسی «اتحاد دموكراتيك مردم ايران» را
تشكيل داد و پس از آن هفتهنامههای «اتحاد مردم» و «سوگند» را
منتشر كرد.
به آذين در سالهای
1328،
1333، 1349، 1356، 1357 و
1361 به زندان افتاد و سالهای بسياری را حتا در سالهای كهولت
در زندان گذراند. «مهمان اين آقايان» (1357) و دو جلد از كتاب
«از هر دري» (1371) كه جلدهای بعدی آن هنوز اجازهی انتشار
نگرفتهاند، خاطرات زندان و فعاليتهای سياسی، اجتماعی و ادبی
اوست.
آثار «به آذين» به چند زبان ديگر از جمله روسی
تحت عنوان «Uzoring sbolku»
با مقدمه «ل. پيسيكوف» (L.
Peysikov) (1961) منتشر شده است.
گرچه «به آذين» شخصيتی چندجانبه و بسيار
تأثيرگذار در تاريخ معاصر ماست؛ اما بهنظر نگارنده
اثرگذارترين بخش فعاليت «به آذين» به ترجمههای او باز
میگردد. آثار ترجمهای به آذين بويژه چهار رمان بسيار بزرگی
كه او ترجمه كرده، يعنی ژان كريستف، جانِ شيفته، دنِ آرام و
زمين نوآباد از تاريخ نخستين چاپ همواره در جامعهی ما حضور
داشتهاند و مستقيم و غير مستقيم در تربيت چندين نسل از
مبارزان و متفكرانِ تحولطلبِ ايران نقش داشتهاند.
بنابراين شايسته است كه به جايگاه و نقش او در
تاريخ ترجمهی ايران بهويژه در تاريخ معاصر ترجمهی كشورمان
بپردازيم.
ترجمه
درايران
پيشينهی ترجمهی نوشتاری در كشور ما حداقل
2500 سال است كه میتوان آن را در سنگنبشتههای كورش بزرگ
(559 تا 530 ق.م) در پاسارگارد به سه زبان فارسی باستان، بابلی
و عيلامی و ديگر سنگنبشتههای اين دوران نشان داد.
اما بهنظر میرسد كه جدای از اين پيشينه،
میتوان از چهار جريان يا جنبش عمدهی ترجمه در ايران سخن گفت:
جريان اول: مركز علمی جندی شاپور در دوران
شاپور اول و بهويژه در عصر خسروانوشيروان در اين مركز است كه
برای نخستين بار آثار يونانی و هندی و ديگر زبانهای خانوادهی
زبانهای ايرانی به فارسی ميانه (پهلوی) ترجمه میشود. از
شاخصترين مترجمان اين دوره «جورجيس بنبختيشوع» است كه به
زبانهای يونانی، سريانی، پهلوی و تازی تسلط داشت.
جريان دوم: مركز علمی دارالحكمه در بغداد. اين
مركز در دوران هارونالرشيد و مأمون عباسی تشكيل میشود.
ايرانيان در اين مركز در دو جهت میكوشند. الف: ترجمهی آثار
يونانی و هندی كه در فارسی ميانه وجود داشت به عربی به منظور
ارتقای مدنيت جامعهی اسلامی- عربی. ب: ترجمهی آثار فارسی
ميانه (پهلوی) به عربی برای پاسداری از آثار ايران باستان.
شاخصترين مترجم ايرانی اين دوران عبدالله بن مقفع (روزبه پسر
دادويه پارسی) است.
سومين جريان ترجمه در دوران قاجار و تحت تأثير
عواملی چون شكست ايران از روسيه، پيدايش و گسترش صنعت چاپ،
اعزام محصلان ايرانی به اروپا و تأسيس مدرسهی دارالفنون شكل
میگيرد. ترجمه و انتشار دهها كتاب در زمينههای علمی، فنی،
ادبی، تاريخی و حتا فلسفی از دستاوردهای اين دوران است.
اعتمادالسلطنه، ميرزا زكی مازندرانی، ميرزا حبيب اصفهانی، محمد
حسين قاجار، ميرزا رضا مهندس و... از بزرگترين مترجمان جنبش
سوم ترجمه بهشمار میروند.
چهارمين جنبش ترجمه و در واقع اثرگذارترين
آنها مربوط به سالهای 1332- 1320است. اين جنبش به شدت تحت
تأثير انديشههای چپ- توده ای- قرار دارد. زنده ياد كريم امامی
در مقالهی «نقش ناشران در افت و خيز ترجمه ادبي» درباره اين
دوران مینويسد: «يكی از زير مجموعههای چنين تحقيقی به نظر من
بايد تحقيق در نقش حزب توده ايران در پديد آمدن
ادبيات چپ و تأثيرات فرهنگی آن باشد. اين نقش بسيار مهم
بوده است. بسيار مهمتر از نقش ناشران.» بسياری از
مترجمان بزرگ كشور از فضای سياسی، اجتماعی و فرهنگی اين دوران
است كه مايه و همت گرفتهاند. ابراهيم يونسی، نجف
دريابندری، محمد قاضی، م. ا. بهآذين از
تأثيرگذارترين مترجمان ادبی اين دوران بهشمار میآيند.
* * *
اما بهنظر نگارنده م. ا. بهآذين
علاوه بر تمام ويژگیهايی كه استادان بزرگی چون يونسی،
دريابندری و محمد قاضی... از آن برخوردار بودند، از شم سياسی و
اجتماعی خاصی در انتخاب آثار ترجمهای خود برخوردار بود كه
همين عامل به ما اين اجازه را میدهد كه او را
تأثيرگذارترين مترجم دوران
معاصر بر تفكر و انديشه چندين نسل از كوشندگان و پويندگان
آزادی، عدالت و فرهيختگی بدانيم.
بهآذين از همان آغاز كودكی تحت تأثير ظلم و
ستم فئودالها، جنبش جنگل و انقلاب اكتبر روسيه، تحت تأثير
ماركسيسم قرار گرفت و به قول خودش «خود به خود به صف جهانی
رزمندگان پرولتاري»(1) پيوست. بدنبال كودتای 28 مرداد 32
زندانی شد، پس از مدت كوتاهی از زندان بيرون آمد. دوران پر
تلاطم زندگی به او آموخته بود كه بايد بنيانهای فرهنگی،
اجتماعی و سياسی جامعه را متحول كرد. بهآذين كه میدانست
جامعه برای تحول به مردمی آگاه با چشمان نافذ و نقاد نياز دارد
دست به ترجمهی ژانكريستف زد كه رومن رولان در مقدمهاش
مینويسد:
«وظيفهای كه من در ژانكريستف بر عهده گرفته
بودم عبارت از اين بود كه در آن پوسيدگی و تلاشی اخلاقی و
اجتماعی فرانسه، آتش روح را كه زير خاكستر خفته بود، بيدار
كنم. برای اين منظور بيش از هر چيزی میبايست خاكسترها و
زبالههايی را كه انبار شده بود بروبم؛ در برابر بازارهای
سرميدان، كه راه هوا و روشنايی را بسته بودند گروه كوچك
جانهای بیباك را كه آمادهی هرگونه فداكاری و پاك از هرگونه
سازشكاری بودند؛ به پا دارم. میخواستم همه را ، به ندای
قهرمانی كه رهبرشان میگرديد؛ گرد او جمع كنم. و برای آن كه
چنين رهبری وجود داشته باشد؛ میبايست خود آن را بيافرينم، من
از اين رهبر دو شرط اساسی میخواستم:
1- چشمانی آزاد و روشن و راستبين، مانند
چشمان آن پروردگان طبيعت، آن سرخ پوستانی كه ولتر و نويسندگان
دايرهالمعارف به پاريس میآوردند تا به كمك ديد ساده و
طبيعیشان، جنبههای مسخره و جنايات اجتماع زمان خود را، هجو
كنند. من به چنين رصدخانهای،- به دو چشم راست و بیپروا،-
نياز داشتم تا بتوانم اروپای امروز را ببينم و قضاوت كنم.
2- ديدن و قضاوت كردن تنها نقطهی عزيمت است.
پس از آن نوبت عمل میرسد. آنچه میانديشی، آنچه هستی، بايد
جرأت آن را داشته باشی- جرأت كن و بگو! جرأت كن و دست به كار
شو! يك سادهدل، قرن هيجدهم، برای ريشخند میتواند كافی باشد،
ولی برای نبرد سهمناك امروز بيش از اندازه لاغر و ناتوان است.
امروز قهرمان لازم است. قهرمان باش!». «ژانكريستف – ص 12»
بهآذين كه میداند نه سخن كه كردار است كه
جهان را تغيير میدهد، به ترجمهی «جان شيفته» دست میزند كه
در آن رومن رولان چنين مینويسد: « پسری داريد، به او بگوييد
تنها به همين بسنده نكند كه همه چيز را بسنجد، همه چيز را دوست
بدارد، بگذار ترجيح دهد! عادل بودن خوب است. ولی «عدالت
راستين» در برابر ترازوی خود نمینشيند كه بالا و پايين رفتن
كفههارا نگاه كند. داوری میكند و حكم را به اجرا
درمیآورد.» «جان شيفته – ص 17»
مثل بذر، من واژههايم را روی زمين
افشاندهام،
يكی در خاك اودسا، يكی در استانبول و آن ديگری
در پراگ.
ميهن محبوب من تمام زمين است،
و به هنگامی كه نوبت من در رسد،
برگور من تمام زمين را
بگذاريد.
«ناظم
حكمت»
فهرست آثار قلمی محمود اعتمادزاده (بهآذين)
نوشتهها:
پراكنده مجموعه چند قصه 1323
بهسوی مردم مجموعه چند قصه 1327
دختر رعيت داستان 1331
نقش پرند - 1334
مهرهی مار چند قصه 1344
قالی ايران ترجمه و تأليف 1344
از آن سوی ديوار مجموعهی نامهها 1351
ثمر خدا چند قصه 1349
مهمان اين آقايان گزارش زندان 1357
كاوه (نمايشنامه) انتشار در شهر كلن آلمان 1355
گفتار در آزادی - 1356
گواهی چشم و گوش گزارش سفر 1368
پردرياكنار مثنوی- ديد و دريافت - 1369
مانگديم و خورشيدچهر مجموعهی قصهها 1369
از هر دری شش جلد كه تنها دوجلد اول آن چاپ شده
است 1371
بار ديگر و اين بار گزارش چاپ نشده
چال چند قصه چاپ نشده
سايههای باغ چند قصه 1377
مرگ سيمرغ داستان بلند چاپ نشده
دو خواهر قصه چاپ نشده
مادر خوانده قصه چاپ نشده
گويی چونان كه در آيينهای شكسته قصه چاپ نشده
نامههايی به پسر قصه چاپ نشده
و مقالههايی در مجلههای صدف، كتاب هفتهی كيهان، پيام نوين،
سخن، انتقاد كتاب (انتشارات نيل)
ترجمهها:
باباگوريو اثر بالزاك 1334
زنبقدره اثر بالزاك 1336
چرم ساغری اثر بالزاك 1335
دختر عمو بت اثر بالزاك 1340
ژانكريستف رومن رولان 1336
جان شيفته رومن رولان 1355
بازی عشق و مرگ رومن رولان 1354
دُن آرام ميخائيل شولوخف 1344
زمين نوآباد ميخائيل شولوخف 1347
نامهی سانميكله دكتر آكسل مونته 1357
چاپايف دميتری فورمانوف 1366
النگو نمايشنامهی شكسپير 1337
هاملت نمايشنامهی شكسپير 1344
شاهلير نمايشنامهی شكسپير 1377
فاوست نمايشنامهی گوته 1376
استثناء و قاعده نمايشنامهی برتولت برشت 1348
اولن اشپيگل داستانِ شارل دوكولتر 1381
استراتژی جنگ انقلابی در چين مائوتسه دون 1327
(1) فرهنگ و توسعه، شماره 51- گفتگو با بهزاد موسايی.
|