كریمپور شیرازی، مدیر روزنامه شورش بود. یكی از چهره های معروف
سال های پس از شهریور 20 ، تا یكسال پس از كودتای 28 مرداد سال
1332. او در ابتدا همراه با گروه معروف به شیرازی ها (فریدون
توللی، رسول پرویزی، انجوی شیرازی...) كه در خاطرات اردشیر
آوانسیان نیز آمده است، به حزب توده ایران پیوست و پس از آن،
در سال های 1327ـ 1326 از حزب كناره گرفت و به جبهه ملی كه
تازه در حال تشكیل بود پیوست.
كریمپور، جوانی با ذوق، شاعر منش، پر انرژی و دارای احساساتی
تند و وطن پرستانه بود. او در سال 1329 كه فعالیت جبهه ملی به
رهبری روانشاد دكتر محمد مصدق در اوج خود بود، و بر سینه هر
جوان ایرانی، آرم " صنعت نفت باید ملی شود " می درخشید،
روزنامه ضد درباری " شورش" را با تندترین مقالات پیرامون شاه
و خانواده او، مخصوصا اشرف پهلوی منتشر كرد. روزنامه شورش یاد
آور روزنامه " مرد امروز" بود، كه به مدیریت روانشاد محمد
مسعود با مقالات تند و آتشین خود، دربار و سرمایه داران داخلی
را مورد حمله قرار می داد. این روزنامه طرفداران فراوانی در
بین گروه های مختلف سیاسی داشت و در روزهای انتشارش شور
وغوغائی در تهران برانگیخته می شد.
دشمنان كریمپور فرصت انتقام یافتند
كریمپور شیرازی با انتشار روزنامه شورش، درست است كه محبوبیت
فراوانی بین مردم و مخالفان دربار به دست آورد، اما از آنطرف
نیز درباریان و طرافداران آنها را كه چند روزنامه نویس هم در
میانشان بود، به شدت ناراحت می كرد. آنها برایش خط و نشان می
كشیدند و منتظر روزی بودند كه بتوانند تلافی این پرده دری ها
را بكنند. این موقعیت مساعد در ماه های بعد از كودتای امریكایی
ـ انگلیسی 28 مرداد به دست آنها افتاد. كریمپور كه خود، خطر را
احساس كرده بود، پس از وقوع كودتا مخفی شد، ولی چون با سازمان
و یا حزبی كه بتواند او را حفظ كند و احیانا در صورت لزوم به
خارج از كشور منتقل كند، رابطه ای نداشت، این بود كه نتوانست
بیش از 5 یا 6 ماه خود را از دید و چنگال ماموران فرمانداری
نظامی تیمور بختیار حفظ كند و در دی ماه و یا بهمن ماه سال
1332 ماموران توانستند مخفیگاهش را كشف و او را دستگیر كنند.
دستگیری كریمپور شیرازی همانقدر كه مردم و نیروهای مبارز و ملی
را اندوهگین كرد، درباریان و هیات حاكمه وقت را خشنود ساخت.
روزنامه های آن روز تهران كه همه زیر سایه سرنیزه به حیات خود
ادامه می دادند و فقط مطالبی را می نوشتند كه " حاكم فرموده"
باشد، این بار نیز همان عكس و مطالبی را كه ماموران قلم به دست
فرمانداری نظامی نوشته و به آنها داده بودند، در صفحات اول
روزنامه ها و مجلات خود چاپ می كردند.
خبر دستگیری كریمپور شیرازی، شامل یك عكس بود كه كریمپور را در
لباس زمستانی، با ریشی انبوه كه حاصل 6 ماه دربدری و زندگی
مخفی او بود چاپ شد، متن خبر نیز یك مشت توهین و هتاكی به
روانشاد كریمپور و تقدیر و تشویق از ماموران و جلادان
فرمانداری نظامی بود كه بالاخره موفق شده بودند این " عضو
خطرناك ضد شاه "را دستگیر كنند.
نمایش هولناك به آتش كشیدن یك انسان!
بطوریكه بعدها خبر از درون دیوارهای مخوف زندان لشكر زرهی به
بیرون درز كرد، حضرات درباریان، برنامه ی خاص جهت كینه كشی و
انتقامجوئی از روانشاد كریمپور ترتیب داده بودند. دشمنان او
جمع شده بودند و بعد از انواع توهین ها و تحقیرها، او را با
نفت آتش زدند و در اطراف آتش به تماشا پرداختند.
روزنامه های زیر سیطره جلادان در این مورد نیز خبری را كه در
فرمانداری نظامی تنظیم شده و تمام جوانب آن در نظر گرفته شده
بود تا چیزی از اصل ماجرا درز نكند، چاپ كردند.
خبر این بود كه : " یك زندانی به نام كریمپور، در زندان خود را
آتش زده است" حتی عكس كریمپور هم برای اثبات قضایا چاپ نشده
بود!
حالا معلوم نیست زندانی " خطرناكی" كه دو سه هفته قبل، خبر
دستگیری او با آن آب و تاب در جراید و مجلات كشور منتشر شده و
معمولا اینگونه زندانیان را در سلول های انفرادی جای می دهند و
ماموری مراقب جلوی در سلول او می گمارند، تا از سوراخ در سلولی
كه فقط یك زندانی در آن محبوس است، زیر نظر داشته باشند، تا
كسی احیانا نتواند با او تماس بگیرد، چگونه نفت به دست آورده و
كبریت و یا آتش فراهم كرده و خود را آتش زده است؟! البته
نویسندگان خبر، فكر این گوشه ی كار را نكرده بودند.
(مانند تیمسار بهبودی (داماد جدید اشرف پهلوی) كه وقتی در
كیهان لندن بالای منبر می رود و همان خبر فرمانداری نظامی
تیمور بختیار را در ارتباط با قتل كریمپور شیرازی، عینا و
بعنوان یك سند و خاطره تحویل جوان ترها می دهد و یادش می رود،
كه از آن نسل هنوز هستند كسانی كه
خاطره ای قوی تر از سرتیپ و سرلشگر های از وطن گریخته
شاه دارند! همان ها كه به توصیه ژنرال هویزر امریكائی، پشت سر
شاه از ایران گریختند و حالا از فتوحاتشان در سال های بعد از
كودتای 28 مرداد می نویسند! و برای نسل آینده ـ به قول خودشان
ـ تاریخ می سازند!)
انتشار این خبر به آن صورت كه در جراید منعكس شد، مسلم است كه
مورد پذیرش و باور كسی قرار نگرفت و موجی از تاثر و اندوه در
جامعه به وجود آورد.
در
آن روزها كه پایان سال 1332 بود، ما نیز در زندان موقت
شهربانی، در تدارك برگزاری نوروزی محقرانه بودیم. روزی بعد از
قدم زدن در حیاط زندان، به اتاق روانشاد حیدر رقابی، " هاله"،
شاعر و سراینده ترانه تصنیف معروف " مرا ببوس" رفته بودم. دیدم
او و جمعی از دوستان عضو جبهه ملی، در اتاق نشسته اند، ولی حال
و هوای هر روز را ندارند و خیلی گرفته و پكر بودند. پس از
لحظاتی كه در جمع آنها بودم، از هاله پرسیدم : اتفاق تازه ای
افتاده؟ گفت: بله، الان یكی از دوستان خبر آورد كه كریمپور
شیرازی را در زندان زرهی سوزانده اند. خبر به سرعت در زندان
پخش شد و موجی از تنفر و انزجار علیه جلادان در زندان ایجاد
كرد.
تاسف در این است كه امروز، چهل سال از این ماجرا می گذرد و
متاسفانه هیچیك از دست اندر كاران آن حادثه فجیع نه تنها
به جزئیات واقعی آن رویداد نمی پردازند، بلكه در جهت قلب
واقعیات هم كوشش می كنند!
|