پيک هفته

   

پيک نت

پيوندهای پيک بايگانی پيك

hafteh@peiknet.com

 

    hafteh@peiknet.com

 

پيک هفته

در رابطه با پيک هفته


 

 

 
 


نصرت رحمانی
به قله ها كه رسيديد
" ما" را ياد كنيد
نصرت الله نوح- ( یادمانده ها)

«... سال های 1332- 1330 سال های شوروسرزندگی جوانانی بود . دامنه های شميران و البرز، جمعه ميعاد گاه هزاران جوان وسالمندی بود كه از گلابدره و دركه خودشان را تا توچال بالا می كشيدند. برخی ميانه راه می ماندند و شماری تا اوج قله می رفتند و ازامام زاده داوود بازمی گشتند. گروه گروه سرود وترانه می خواندند ودره و تپه ماهورها را پشت سرمی گذاشتند. گاه درميانه راه گروهی نمايشنامه اجرا می كرد و گروه ديگر وقت چاشت و نفس تازه كردن را به شعرخوانی می گذراند. اين، هوای تازه ای بود كه سقوط رضاشاه با خود آورده بود.

 كتاب نخستين كنگره نويسندگان ايران، كه درآن زنده ياد طبری با عنوان "  دانشمند جوان" جسورانه ترين دفاع را ازشعرنو و شخص نيما كرده بود، دست به دست می شد و دركتابخانه ها نمی ماند. نسلی ازشعرای جوان، با انديشه های جوان و بالنده ميدان را ازكهنه انديشانی كه نمی خواستند جهان نو و شعر نو را باور كنند ربوده بود.

 شاه و روحانيون مرتجع درجمع كهنه انديشانی قرارداشتند كه پوست انداختن جهان را نه باور داشتند ونه می توانستند بپذيرند. توطئه پشت توطئه فرود می آمد تا فضای سياسی كشوربسته شود و شادابی و سرزندگی مردمی كه دربرابرانگلستان ايستاده و ازنفت واستقلال و آزادی خود به دفاع برخاسته بودند، درنطفه خفه شود.

جنگ وستيزمطبوعاتی دردفاع ازنو و كهنه، تنها دامن شعرايران را نگرفته بود، بلكه گوشه قبای روحانيون سنت گرا و فئودال ها را هم گرفته بود. درصدر مطبوعاتی كه آتش پهلوئی را برای دربار و حوزه های دينی تهيه می كردند روزنامه " آتش" بود، كه " سيد مهدی مير اشراقی” مشاور مطبوعاتی آيت الله كاشانی منتشرمی كرد. نوشته ها ونقش روزنامه " آتش" شباهت زيادی به نقش حسين شريعتمداری وروزنامه كيهان درجمهوری اسلامی داشت!

 دريكی ازهمين جمعه ها، درگلابدره به جمعی كه شعرمی خواندند پيوستم. آنكس كه برنامه شعرخوانی را اداره می كرد، با من آشنا بود ومی دانست شعرمی گويم ودركنار " افراشته" دستی هم درسبك و روش شعری او دارم. به من نزديك شد و گفت: بعد ازشعرخوانی آن جوانی كه لباس مرتب و اطو كشيده برتن و كلاه بره برسردارد، نوبت توست!

 آن جوان ازجا برخاست وشعری را با عنوان "گل شاه پسند" خواند. صدای غرا وپرخاشگری داشت. دراين شعرش گل شاه پسند را خطاب قرارداد و با اين مضمون گفته بود: ای گل شاه پسند، توخيلی زيبائی وچشم نوازی، دلم می خواهد ترا دوست داشته باشم، اما چون شاه ترا دوست دارد، من ترا دوست ندارم".

آن جوان " نصرت رحمانی” بود.

كودتای 28 مرداد داسی بود كه اين خرمن اميد وشادابی ونشاط را درو كرد وبه آسياب شكنجه و زندان برد تا از آن ياس و نوميدی و سرخوردگی بسازد.   " نصرت رحمانی” كه ميوه تلخ نا اميدی پس ازكودتا را گاززده بود، خيلی زود آن را تف كرد، ازجمع سرخوردگان گريخت وشعرش را به فرياد بلند اعتراض تبديل كرد. فرياد نسل جوانی، كه گونه هايش براثر سيلی كودتا كبود شده بود در " جيغ بنفش" او طنين افكند.

 رحمانی عصيان عريان نسلی بود كه به آرزوهای انسانی وبزرگش يورش برده شد. شاعری بود كه هيچ دری را برای ابد بسته نمی ديد و در" قفل"، كليد" می ديد. درسال های پس ازكودتا، درمجله " اميد ايران" با هم همكار بوديم.

شيرين ترين زمزمه اش، همان زمزمه های بهاری، دركوهپايه های شميران بود. همانجا كه " ميرزاده عشقی”، پيش ازگرفتارآمدن به تيردرباررضا خان، غروب ها برسنگ هايش می نشست و اشعارميهنی اش را درقالب های هنوز اسيراوزان عروضی می سرود! كوهپايه هائی كه حالا نسل سوم وچهارم بعد ازكودتای 28 مرداد ونسل دوم انقلاب 57 ازآن عبورمی كنند تا به قله برسند.

نصرت رحمانی به ديدار " سياوش كسرائی” رفته است و پای من نيزدرغل و زنجير پيری است. آنها كه امروز، شاداب و پراميد دره ها و ماهورهای دامنه البرز را بالا می روند، به قله ها كه رسيدند، نگاهی به دامنه های پشت سر مانده خواهند افكند؟ آنجا كه امثال من و نصرت رحمانی را از پای نشاندند و بانگ شادی ونشاط  را درگلويمان فشردند! به ياد خواهند آورند، آنهائی را كه ورد " اميد" تا آخرين دم حيات بر زبانشان جاری بود!

 

شعربلند عصيان!

 مرگ " نصرت رحمانی”، كه به فاصله اندكی پس ازخاموشی هوشنگ گلشيری روی داد، دوچشم را نمناك كرد. اوفرياد نسل جوانی ازشاعران خوش استعداد بود كه داس كودتای 28 مرداد می خواست خرمن اميدشان را دروكند! نوميدی های پس ازكودتا 28 مرداد كه دراشعاراوموج می زد، بتدريج به فرياد اعتراض و خشم تبديل شد. شمس لنگرودی درباره او گفت:

 " با شعرنصرت رحمانی بود كه شعرنيمائی به ميان اقشارپائين جامعه راه يافت.»

محمدعلی سپانلو درباره نصرت رحمانی گفت: « اوشاعراعماق اجتماع بود؛ يكی ازستون های شعرفارسی كه ميراثش به نسل بعد رسيده است..."

 احمد رضا احمدی گفت: « اوجسورانه و شاعرانه زندگی كرد...»

 نصرت رحمانی درقلب مبارزه اجتماعی بود كه آوار كودتای 28 مرداد فرو افتاد. او حتی درحد اخوان ثالث نيزسردرگريبان فرو نبرد و زمستان سرد سال های بعد ازكودتا را سلام نگفت. شعرنصرت، خوندار و زنده باقی ماند. در سال 1336، دركتاب ترمه گفت:

 ازمن چه پرسيدند؟
 آن عادلان كر؟
 آن روز، آن روز، آن روز كه درمن لال گرديدند. ازمن چه پرسيدند؟
درمن چه پرسيدند؟
 آن روز، آن روزی كه پرسيدند و سوزاندند وگرياندند...

 

نصرت رحمانی با اين روحيه نمی توانست تن به دولت كودتا بدهد و به نرخ روزنان بخورد. درميان نشريات سرگردان شد. صفحه ادبی اين نشريه را اداره می كرد، ازآن مجله سردرمی آورد و زندگی را گذراند و استبداد را تن نداد. اين شعر زيبا و ديالكتيكی او را بخوانيد

تبعيد درهفت حلقه زنجير

ای عفيف
قفل ها واسطه اند
قفل ها رابطه اند
قفل ها فاسق شرعی در و زنجيرند.
ای عفيف
راستی، واسطه ها هم گاهی حق دارند.

رمزآزادی درحلقه هرزنجيری است
قفل هم اميد است
قفل يعنی كه كليدی هم هست
قفل يعنی كه كليد.