شبی كه "قلی ناصری" در میهمانی شاهانه، ادای شاه را جلوی او
درآورد و شاه دستور بیرون كردنش از دربار را داد. وزیردادگستری
و رئیس سازمان برنامه، با لباس زنانه لوند تر از هر زنی در
میهمانی ها می رقصیدند. "كلیدپارتی"
های "پری اباصلتی" خیلی طرفدار داشت، مخصوصا میهمانی های حراج
مردان هنرپیشه و ورزشكاران معروف كه برای زنان مجرد جمع ما
ترتیب می داد. از میان خواهران شاه، "شمس" دوره رقص عربی دیده
بود و خیلی خوب می رقصید.
"قلی ناصری" تنها كسی بود كه می توانست آدم را از ته دل
بخنداند. ادای همه را بدرستی در می آورد. لاغر و سبزه رو و
میان اندام بود. به همین دلیل خوب می توانست ادای راه رفتن و
صحبت كردن اعلیحضرت را در بیآورد. یكبار در مجلس ضیافتی كه در
كاخ شمس(خواهر شاه) در مهرشهر برپا شده بود، در جلو شاه ادای
هویدا را در می آورد. فكر می كنم آبان یا آذر 1354 بود. هویدا
هم به فاصله یك ردیف صندلی پشت سر محمد رضا نشسته بود. قلی در
تقلید صدا و حركات هویدا سنگ تمام گذاشت و بخصوص حرف هائی را
زد و اداهای زنانه ای را در آورد كه مخنث بودن هویدا را نشان
می داد. شاه و میهمانان فوق العاده شاد شدند و خیلی خندیدند.
حتی بعضی ها دلشان را گرفته و به حالت غش افتاده بودند. هویدا
رنگش سفید شده بود و بیچاره مثل كسی كه برق او را گرفته باشد
خشك و بی حركت در جایش میخكوب شده و به حركات قلی زل زده بود.
شادی میهمانان زیاد طول نكشید و برودت و سردی محسوس مجلس را
فرا گرفت و آن موقعی بود كه قلی پایش را از گلیم خودش درازتر
كرد و شروع به تقلید حركات و لحن صحبت اعلیحضرت كرد. شاه همان
لحظات اول با دست به "قلی" اشاره كرد كه از روی "صحنه" پائین
بیاید. بعد هم دستور داد او را از مجلس بیرون بیندازند. قلی
مدت ها جرات نمی كرد دور و بر دربار آفتابی شود. اما در مجالس
سرور و ضیافت هائی كه در منزل من برپا می شد همچنان مشاركت می
كرد و باعث انبساط خاطر میهمانان می رشد. البته گاهی در حلقه
دوستان، هنرمندان آماتور زیاد بودند. از جمله
غلامرضا كیانپور وزیر
دادگستری كه هم سرپنجه بسیار خوب داشت و ویلن را عالی می زد و
هم خیلی هنرمندانه می رقصید. كیانپور لباس زنانه می پوشید و
حركات و اطوار زنانه در می آورد و ضمن خواندن اشعار ضربی می
رقصید و باعث شادی غیر قابل وصف حضار می شد. من در همه عمرم
كسی را ندیده ام كه مثل كیانپور كمر و باسن خود را بچرخاند و
بشكن های پرصدا بزند. صدای بشكن زدن های كیانپور فوق العاده
پرقدرت بود. كیانپور همیشه با هویدا بود. این دو نفر یك روح در
دو بدن بودند. می گفتند كیانپور قبل از آنكه وارد سیاست شود در
كافه های موزیكال تهران ویلن می زده و رقاصی می كرده است.
حركات و رفتار هویدا و كیانپور مورد توجه خانم ها نبود و بیشتر
مردها را جلب می كرد.
یك هنرمند دیگر هم داشتیم- عبدالجمید مجیدی- كه در
حلقه دوستان نزدیك فرح قرار
داشت. این مرد هم كه بعدها به ریاست سازمان برنامه و بودجه و
مشاغل بالای دولتی رسید براستی آتشپاره یی به معنای واقعی بود.
هم نوازندگی بلد بود و هم خیلی خوب می رقصید. مجیدی علاقه
عجیبی به تقلید از "هارولوید"
هنرپیشه امریكائی داشت.
مغضوبین دربار
یكی از اعضای خانواده پهلوی كه ما مجاز نبودیم در محافل و
مجالس خود او را بپذیریم فرزند شاهپور علیرضا برادر فقید شاه
بود. علیرضا تنها برادر تنی محمد رضا بود كه در 32 سالگی براثر
سقوط هواپیمایش كشته شد. او در سال 1324 با یك دختر آواره
لهستانی( از آوارگان جنگ جهانی دوم) بنام "كریستین كولوسكی"
ازدواج كرده بود كه "علی" حاصل این ازدواج بود. علی متولد 1325
بود و با دختر افلیج پرفسور عدل ازدواج كرده بود. او عمویش
"محمدرضا" را عامل قتل پدرش می دانست و به همین دلیل به فعالیت
های سیاسی علیه شاه پرداخت.
ساواك در سال 1355 مخفیگاه علی پهلوی نیا و همسرش را در كه
غاری متروكه در حوالی تاكستان قزوین بود كشف كرد و با خشونت آن
را به گلوله بست. علی از این حمله ساواك جان سالم بدر برد و پس
از مدتی بازداشت و سپس آزاد شد، اما از خانواده طرد شد. علی تا
چند سال بعد از انقلاب هم در ایران بسر می برد، اما حالا در
امریكا اقامت دارد. (اطلاعات مادر
فرح دراین باره- بهردلیل- ناقص است و ما در هفته های گذشته با
استفاده از آرشیو كیهان سال 1355 شرح این ماجرا را استخراج
كردیم كه دراین زمینه یكی از عكاس های قدیمی كیهان نه تنها ما
را یاری كرد، بلكه اطلاعات منتشر نشده ای را هم كه داشت
دراختیار ما گذاشت كه در همین شماره پیك هفته می خوانید.)
رقص شكم، برای ما نوعی ورزش جهت كوچك كردن شكم بود. خانم های
ایران بلااستثنا شكم دارند. بویژه خانم های مسن دارای شكم های
بزرگ و ناموزون هستند. اما من موفق شدم با رقص شكم اندام خودم
را تا حد زیادی موزون و مناسب سازم.
در میان اعضای خانواده پهلوی
والاحضرت شمس رقاص درجه یك بود. خود شمس برایم تعریف
كرد كه رقص عربی را از یك
رقاصه معروف مصری به نام "سمیرا طارق"
یاد گرفته است. شوهر شمس آقای پهلبد هم یك نوازنده درجه اول
بود كه در گروه های نوازندگان رادیوی آن زمان و كافه های تهران
ویلن می نواخت. برادر بزرگ پهلبد بنام مین باشیان به فرماندهی
نیروی زمینی رسید. ارتشبد مین باشیان هم به خوبی برادرش ویلن
می نواخت.
پری اباصلتی
هم در حلقه دوستان ما قرار داشت. روزنامه نگار و سردبیر یك
مجله زنانه (اطلاعات بانوان) بود كه بعدها به نمایندگی مجلس
شورای ملی هم انتخاب شد. رفتن پری به مجلس با حمایت من انجام
شد. من به فرح گفتم و فرح به وزیر كشور دستور داد تا نام پری
بعنوان نماینده تهران در مجلس اعلام شود. مردم در انتخابات یا
شركت نمی كردند و یا تعداد شركت كنندگان فوق العاده ناچیز بود.
اگر چه انتخابات برگزار می شد اما من می دانستم كه اسامی كسانی
كه باید به مجلس بروند از سوی نخست وزیر به اطلاع محمد رضا می
رسد و محمد رضا اسامی عده ای را خط می زند و عده ای تائید
میكند. این اسامی را ساواك تهیه می كرد و تلاش ساواك این بود
كه در شهرها و شهرستان ها بگردد و افرادی را پیدا كند كه ضمن
وفاداری به نظام حكومتی پسندیدگی محلی هم داشته باشند. ساواك
فهرست نهائی را به نخست وزیری می داد و نخست وزیر هم نظر خودش
را اعمال می كرد و برای تصمیم گیری به محمد رضا می داد. از سال
1350 به بعد، محمد رضا نظر فرح را هم می پرسید و فرح دست كم در
مورد انتخاب زنان به نمایندگی مجلس و یا سناتوری مجلس سنا حرف
آخر را می زد. من از این نفوذ استفاده كردم و "پری" را كه
محبوبیت زیاد در میان رجال سیاسی و افراد متنفذ و حتی درباریان
داشت به مجلس فرستادم. پری نمونه هوادار زنان و یك زن صد در صد
آزاد بود كه می گفت هر آزادی كه مردان دارند زنان هم باید
داشته باشند. من با تندروی های پری موافق نبودم. اما او را
تحسین می كردم. پری می گفت زنان باید مانند مردان آزادیهای
جنسی داشته باشند و اگر مردان می توانند چند زن داشته باشند
زنان هم باید آزاد باشند تا چند دوست پسر بگیرند. او جلوی
شوهرش كه كارمند وزارت امور خارجه بود با مردان مختلف مغازله
می كرد. در كارهای هیجان آور متخصص بود. برای نمونه میهمانی
های جسورانه تحت عنوان "كلید پارتی"
ترتیب می داد كه ضمن آن مردان با زنان خود دراین
میهمانی ها حاضر می شدند. این میهمانی ها كه در میهمانسراهای
معروف تهرن برگزار می شد هواخواهان فراوان داشت. در آخر شب كه
همه به حد افراط مشروبات الكلی نوشیده بودند هر یك از خانم ها
به یكی از اتاق های میهمانسرا كه از پیش گرفته شده بود می
رفتند. بعد مردان كلید این اتاق ها را روی هم ریخته و آنها را
به هم می زدند. سپس با چشمانی كه با چشم بند خوب بسته شده بود
هر یك كلیدی را انتخاب می كردند و از روی كلیدی كه برنده شده
بودند به اتاقی كه خانم شخص دیگری منتظر بود می رفتند. گاهی
اوقات هم برای خانم های مجرد میهمانی برپا می كرد كه در آن
مردان هنرپیشه و یا ورزشكاران معروف دعوت می شدند. این میهمانی
بی شباهت به بازار برده فروشهای سده های گذشته نبود. بعد از آن
كه همه خوب می خوردند و می آشامیدند چندین دور رقص تا نیمه های
شب برگزار می شد و مردان دعوت شده به میهمانی روی میز مدوری می
رفتند و درست مثل جلسات حراج مبلغی برای آنها تعیین می شد. اگر
مردی مورد توجه قرار می گرفت خانم ها برای بدست آوردن او به
رقابت می پرداختند و هر یك مبلغی بیشتر را پیشنهاد می كرد تا
آن مرد را برای ساعات باقیمانده شب در اختیار بگیرد! البته این
كار علاوه بر هیجانی كه داشت بیشتر برای گرد آوری پول جهت
انجام كارهای خیریه بود. |