پلاکارد سازی
پلاکارد (يا "آفيش") به عنوان ويترين سينماها- که در جلب مشتری
به داخل سالن نقش مهمی دارد- چند سال بعد از پا گرفتن سينما در
ايران بر سردر سينماها جا گرفت و تا امروز نيز دوام يافته است.
با هر فيلم چند پارچه نقاشی شده يا تصويری کاغذی همراه بود که
هنگام نمايش در گوشه و کنار شهر يا در کنار درب ورودی سينما
چسبانده می شد. در آغاز پلاکاردها تصاويری بسيار ساده داشتند،
اما با تغييری که در تصاوير و مضامين فيلمها پيدا شد، پلاکارد
سازی نيز دستخوش تغيير و تحول اساسی شد. از زمانی که فيلم های
پر خشونت، فيلم های سراسر حادثه و زد و خورد، و فيلم هايی با
مضامين غير اخلاقی و کاراته ای رواج يافت، پلاکاردها نيز آئينه
تمام نمای آنها شدند. تصوير کردن شعله های آتش که از دهانه
اسلحه بيرون زده است و يا لگدی که حواله هنرپيشه نقش منفی می
شود و در کنارش تصويری از اندام زنان بازيگر وجه غالب
پلاکاردها، شد. جاذبه های پررنگ و نيرنگ، رکن اصلی بيشتر
پلاکاردها بود، به گونه ای که اگر برای فيلمی پلاکاردی خالی از
اين مشخصات ترسيم می شد بی شک در پائين آوردن فروش فيلم نقش
زيادی داشت. اين شکل از کار، صاحبان سينما و تهيه کنندگان فيلم
ها را، که سفارش دهنده اصلی پلاکاردها بودند، ترغيب می کرد تا
هر چه بيشتر طالب تصاويری از اين دست باشند. هر چه در پلاکارد،
سکس و خشونت برجسته تر عرضه می شد، به نظر آنان فروش فيلم
تضمين شده تر به نظر می رسيد. تا قبل از
انقلاب 90 در صد پلاکاردها از
اين قبيل بودند. ده در صد بقيه نيز که کپيه ای از روی پلاکارد
فيلمهای خوب خارجی بود، نشان از سليقه طرح اصلی آن و اجرای بد
نقاش ايرانی داشت (نسبت نمايش فيلم های خارجی به ايرانی بسيار
بيشتر بود، حدود 70 فيلم ايرانی در برابر 400 فيلم خارجی.)
نکات منفی پلاکاردهای وارداتی فيلم های خارجی، در وجه غالب نيز
رعايت می شد. اگر بودند پلاکاردهايی که در چارچوب اين اصول جا
افتاده قرار نداشتند، وارد کننده دستور ميداد تا طبق معيارهای
رايج پلاکارد تازه ای برای آن تهيه شود. در مورد تهيه پلاکارد
برای فيلم های فارسی غالبا طراح و نقاش از کل داستان آن خبر
نداشت، فقط به او می گفتند فلان و بهمان بازيگر در فيلم بازی
می کنند و اندام زن بازيگر نيز بايد چنين و جنان تصوير شود.
پلاکاردها عمدتا بر مبنای چند عکس که تهيه کننده يا صاحب سينما
در اختيار نقاش قرار ميداد ترسيم می شدند.
با تاسيس چند سينمای مجلل و بزرگ در تهران، بويژه در بالای
شهر، استفاده از پلاکارد هايی بزرگتر از حد معمول رواج پيدا
کرد. اين پلاکاردها را در ابعاد نسبتا بزرگی می ساختند و در
کنار پلاکاردهای اصلی و سنتی می آويختند. مبتکر اين طرح در
ايران صاحب سينما ريولی (مزين فر) بود، که به هنگام افتتاح اين
سينما پلاکارد بسيار بزرگی را که مربوط به فيلم "کتاب آفرينش"
(ساخته جان هيوستن) بود در جلو سينما نصب کرد.
از زمان ورود فيلم های سه بعدی به ايران (با فيلم "حباب") که
برای ديدن تصاوير آنها می بايست از عينک مخصوص استفاده شود،
نوع ديگری از پلاکارد سازی شکل گرفت که موسوم به پلاکارد سه
بعدی بود. چند تصوير گوناگون بريده شده بر روی يکديگر نصب می
شد و با کمک نور پردازيهای بديع، اشکال سه بعدی ايجاد می
کردند. اين نوع کار نيز در جلب مشتری سهم زيادی داشت.
در کنار تهيه پلاکاردها و پوسترهای مبتذل برای فيلم هايی که بی
شک نيز مبتذل بودند، با ساخته شدن چند فيلم خوب ايرانی، نوعی
پوستر سازی هنرمندانه، توسط گرافيست ها و طراحان ارزنده
ايرانی، همچون مرتضی مميز و
فرشيد مثقالی عرضه شد. سابقه
کار اين طراحان و گرافيست ها عمدتا به تهيه پوستر برای نمايش
های تئاتری بر می گردد، پوستر ها و پلاکاردهايی که برای فيلم
های "گاو"، "پستچی"،
و "سرايدار" ساخته شد از اين
دست کارهاست. سبک کار نيز همچون خود اينگونه فيلم ها که روز به
روز در اشکال به اصطلاح روشنفکری و بدور از درک مردم ساخته می
شد، تدريجا کيفيتی انتزاعی و غريب به خود گرفت. که پلاکارد
فيلم "غريبه و مه" (ساخته
بهرام بيضائی) نمونه ای از آن است.
به اين ترتيب، پلاکارد در آغاز شناسنامه يک اثر سينمايی محسوب
می شد و قشنگ ترين و زيباترين صحنه فيلم در سطح کوچک اما
رويائی آن جا می گرفت و زمينه صادقانه ای برای داوری و انتخاب
تماشاگر مهيا می ساخت، اما، به علت هجوم نوع تازه ای از يک
زندگی سراسر سوداگرانه، پلاکاردها هم چهره عوض کردند و تصاوير
فريب دهنده مبتذل بر سردر سينماها نشست. و،
هنر پلاکارد سازی با دروغ و
نيرنگ آميخته شد و پلاکارد ساز به توصيه سود پرستان همه
استعدادش را برای فريب تماشاگر و کشانيدن او به داخل سالن
سينما به کار گرفت و پلاکاردساز، هويتی همچون ماشين پيدا کرد و
هی ساخت و هی ساخت و به چاپ سپرد.
سينماها
چندی پس از ورود دستگاه های نمايش فيلم به ايران، سالن های
نمايش فيلم تدريجا يکی پس از ديگری تاسيس می شود و در
1283 شمسی، تماشای فيلم از
انحصار دربار بيرون می آيد و
مردم به سينما می روند. ميرزا ابراهيم خان
صحافباشی، آزاديخواه و ضد
استبداد نخستين سالن سينما را با انگيزه های مردمی در خيابان
چراغ گاز داير می کند. حرکتها و اقدامات صحافباشی، به مذاق
مخالفان خوش نمی آيد. سينما تعطيل، و صحافباشی تبعيد می شود.
در 1286 شمسی، مهدی روسی خان،
هوادار مستبدين، که تا پيش از اين در دربار فيلم نمايش می داد،
در ادامه کار عکاسی اش در خيابان علاءالدوله (فردوسی فعلی)
دومين سالن سينما را با انگيزه های مادی و تبليغاتی داير می
کند. با شکست مستبدين و پيروزی مشروطه خواها، دکان روسی خان
تخته می شود. اسباب نمايش او را به غارت می برند و روسی خان به
پاريس سفر می کند و تا لحظه مرگ در آنجا می ماند.
همزمان با روسی خان، شخص ديگری در ترويج سينما نقش دارد.
"آقايف" (معروف به تاجرباشی)، که آگهی عرضه پرده های نمايش او
در صفحه 8 "صوراسرافيل" (شماره 26، پنجشنبه 21 ربيع الاول 1326
هجری قمری، مطابق با جون 1908 ميلادی) به چشم می خورد. او در
خيابان چراغ گاز در يک قهوه خانه اقدام به نمايش فيلم کرد.
آقايف و روسی خان کارشان به رقابتی ناسالم می کشد. کار به
تحريک، کتک کاری و زندان نيز می رسد.
در 1291 شمسی، آراداشس باتماگرايان، مشهور به "اردشير خان
ارمنی"، با همکاری "آنتوان خان، "پاته فر" و "سوريوگين"،
نخستين سينمای دائمی تهران را در خيابان علاءالدوله تاسيس کرد.
گفته می شود اردشيرخان در سودی که از نمايش فيلمها عايد می شد
با کمپانی های فرانسوی شريک بود. يک سال بعد از او، "ژرژ
اسماعيليف" در روبروی سينمای اردشيرخان، سينما داير می کند.
عقب نشينی تئاتر
با استقبال تدريجی عامه از نمايش فيلم، و هم زمان با فروکش
کردن جنجالهای سياسی اوائل دهه 10، از نيمه دوم اين دهه گشايش
سالن های نمايش شتاب می گيرد و يکه تازی سالن های تئاتر در
عرصه کارهای نمايشی پايان می يابد. سالن های "گراند هتل" و
"فاروس" که جولانگاه تئاتر هستند اما به زودی مغلوب سينما می
شوند. سينما "صنعتی" در 1304 تاسيس می شود.
تغيير رژيم در روسيه،
عده بسياری از متمولين اين ديار را راهی ايران می کند. هر کس
سرمايه خود را در زمينه ای سود آور به کار می اندازد، از جمله
تاسيس سينما. "آرنولد ژاکوبسون"، که در سال 1304 سينما ماياک
(ديده بان) را در تبريز داير کرده است، در سال 1306 به همراه
"آلکساندر لوين" و "اميل سورکوف"، سينما "ايران" را در لاله
زار تاسيس می کنند. لوين و همسرش با نواختن پيانو در جلوی پرده
نمايش جلوه بيشتری به فيلم های سينما ايران می دهند. مشتريان
بيشتری جذب می شوند. چندی بعد، سينما "سپه" که بعدا به "زهره"
تغيير نام پيدا می کند، توسط علی وکيلی در خيابان سپه تاسيس می
شود.
نخستين سينمای زنانه
وکيلی با اجاره دادن سينمای گراند هتل به شرکای سينما ايران،
دست به تاسيس سومين سينمايش در اين سال می زند. سينما
"زرتشتيان"، اولين سينمای ويژه بانوان است:
سينمای زرتشتيان برای خانم های محترمه
در مدرسه دخترانه زرتشتيان بالای خيابان قوام السلطنه
بزرگترين و قشنگترين سينمای تهران برای خانم ها با
فيلم های عالی گراند سينما مرتب هر شب داير است
ساعت 8 شب منظما شروع می شود
قيمت ها خيلی ارزان از 2 الی 3 قران بچه ها نصف قيمت
برای ديدن و امتحان يک مرتبه تشريف بياوريد تمام خدمه
و کارکنان سينمای زرتشتيان زن هستند.
چند ماه بعد، برای جلب بيشتر بانوان به سينما زرتشتيان، علی
وکيلی به هر خانمی که به سينما می آمد، يک بليت مجانی هم می
داد. دو نفر با يک بليت. سينماهای ويژه بانوان بازار گرمی
دارند. مادام آقابايوف در سال 1307 در تيغستان قلهک سينمايی
تابستانی به نام "پری" تاسيس می کند، اما يک سال بعد آنرا به
فروش می رساند .
چندی بعد، خان بابا متضدی و علينقی وزيری، در خيابان لاله زار
سينمايی بنام "پری" تاسيس می کنند که فقط برای خانم ها فيلم
نمايش می داد. تدريجا، مردان به سينماهای زنانه راه می يابند.
آقايان سمت راست سالن، بانوان سمت چپ. و، سينماهای زنانه به
پايان می رسد.
فيلم ناطق و افزايش سالن نمايش
خندقهای اطراف تهران يکی پس از ديگری پر می شود. شهر تهران
گسترش می يابد. در سال 1308، سه سينمای ديگر به جمع سينماهای
تهران افزوده می شود؛ سينما "ملی" واقع در لاله زار، سينما
"ماياک" (ديده بان) و سينما "فردوسی" که در ارديبهشت اين سال
در بلوار لاله زار تاسيس می شود. در سال 1309 با افتتاح سينمای
مجلل "پالاس"، فيلم ناطق وارد ايران می شود. صاحبان سينماهای
ديگر به تکاپو می افتند. پس از چندی سينماهای "ايران" و
"ماياک" نيز اقدام به نمايش فيلم ناطق می کنند. در همين سال دو
سينمای ديگر شروع به کار می کنند؛ "تهران" و "پارس". با توجه و
گرايش روزافزون بيشتر مردم، تاسيس سينماهای جديد همچنان ادامه
می يابد؛ سينما های "مدائن" در سرچشمه، "گلستان" سر پل
اميربهادر، "تمدن" خيابان مولوی، "جهان" ميدان پهلوی و سينمای
تابستانی "بهارستان" ميدان بهارستان در سال 1310، و سينماهای
"لوناپارک" اول خيابان نادر، "آريان"، "سينما تئاتر آريا" سرپل
اميربهادر، "سينما تئاتر ملی" (تابستانی) نزديک باغ ملی،
"سعادت" سرچشمه، "روايال" (رويال) لاله زار و "داريوش"
(تابستانی) ميدان شاهپور در سال 1311 تاسيس می شوند. با افتتاح
سينما "نادر" در سال 1312 تعداد سينماهای مشغول به کار تهران
از 15 دستگاه فزونی می گيرد و شمار بيشتری از سينماها فيلم
ناطق نشان می دهند. فيلم های ناطق تماشاگران بيشتری را جلب می
کنند. |