در ادامه تاکسی سواری هايم در شيراز داستان جالبی از احمدی
نژاد را بخوانيد که يک راننده به من گفت و در حالی که می خنديد
هی تکرار می کرد تو را خدا ببين آيا يه رئيس جمهور بايد مثل يک
بچه پنجم ابتدايی صحبت کنه؟ بقيه را از قول همين راننده
بخوانيد:
"ما يه منطقه ای داريم به نام "خسرو و شيرين" که خيلی خنک
سرسبز و پربار است. از قديم بين اهالی آباده و اقليد سر اين
منطقه دعوا بود، اما همه می دانند که خسرو و شيرين برای اهالی
اقليد است؛ احمدی نژاد رفته آباده، نمی دانيم آنجا چه به او
گفته اند که پشت تريبون خسرو و شيرين را به آباده ای ها بخشيده
است. مثل اين می مونه که شما امروز سوار ماشين من بشی بعد بگی
سندت را به نام من کن. آخه مرد حسابی مملکت مگه حساب و کتاب
ندارد؟ به هر حال بگذريم. بعد از آباده احمدی نژاد می ره
اقليد، اونجا تو سالن مردم همه به نشانه اعتراض به اين کار
احمدی نژاد بيرون می روند. احمدی نژاد می پرسه چه خبره؟ که به
او می گويند مردم از اينکه خسرو و شيرين را به آباده ای ها
بخشيده ای ناراحت هستند؛ اون هم می خنده و می گه اينکه ناراحتی
نداره: "خسرو" برای آباده ای ها، "شيرين" را هم می ديم به
"اقليد" |