از آيت الله مهدوی کنی نيز خاطرات منتشر شده است. در بخشی از
اين خاطرات مسائلی در ارتباط با آيت الله منتظری طرح شده که به
شماری از مهم ترين آنها از جانب آيت الله منتظری اخيرا پاسخ
داده شده است. آنچه را می خوانيد بخشی از پاسخ آيت الله منتظری
به برخی گفته های آيت الله مهدوی کنی است:
"... قائم مقام قاعدتا بايد آنچه را که رئيس اصلی ميگويد
بگويد. اگر ايشان قائم مقامی را پذيرفته بودند اقتضا داشت
ببينند امام چه ميگويد، ايشان هم همان را بگويند; بخصوص پس
از اينکه رسما به عنوان قائم مقامی منصوب و معرفی شدند و امام
هم قبول کردند و حتی عنوان آيت الله را پذيرفتند ودر برخی از
مکتوبات نيز نوشتند. معنای قائم مقامی چيزی جز اين نيست ; مگر
ميشود قائم مقامی روش يا سياستی را اتخاذ بکند که برخلاف
نظر رئيس و رهبر اصلی باشد; ولی جناب آقای منتظری غالبا نظرات
خودشان را بيان ميکردند، نقدهايی نسبت به مسائل سياسی کشور
از جمله سپاه ، قوه قضائيه و دولت داشتند; گاهی هم به خود
امام - مستقيم يا غيرمستقيم - اشکال و ايراد ميگرفتند." (ص
۳۵۹)
۳
-
ايشان ضمن تشريح علت برکناری حضرتعالی از قائم مقامی و بيان
اين که روش انتقادی شما ديگر قابل تحمل نبود، به ملاقات
علمای صاحب نقش در انقلاب با مرحوم امام در سال آخر حيات
ايشان اشاره کرده و اظهار داشته اند:
"پس از پايان مجلس ، امام به آيت الله منتظری فرمودند شما
بنشينيد، با شما کار دارم - ظاهرا همان مجلس بود - امام باز
ايشان را به طور خصوصی نصيحت کردند. امام فرمودند شما ديگر
چنين حرفهايی نزن ، تا کجا شما ميخواهيد به اين حرفهايی که
دشمن از آن سوء استفاده ميکند، ادامه بدهيد. البته ما از آن
جلسه بيرون آمديم و ايشان به تنهايی نشستند، اين را خود آقای
منتظری نقل کردند، ولی پيدا بود که اين نصيحت را نپذيرفته
بودند. آقای منتظری ميگفتند من احساس وظيفه ميکنم ، بايد اين
حرفها را بزنم . عملا هم اين طور بود که باز هم ادامه دادند
و به روش سابقشان عمل کردند تا به عزل منتهی شد." (ص
۳۶۱)
اميدوارم هميشه و در همه حال در ذيل توجهات حضرت ولی عصر(عج
) نستوه و سربلند باشيد.
با سپاس فراوان ، ارادتمند:
مصطفی ايزدی ۱۳۸۶/۲/۲۴
* * * * * ** * * * * ** * * * * ** * * *
بسم الله الرحمن الرحيم
محقق محترم جناب آقای مصطفی ايزدی دام توفيقه
۱۳۸۶/۳/۵
باسلام و تحيت
نامه شما را خواندم ، ضمن تقدير از توجه شما به مسائل
انقلاب و حوادث گذشته و پيگيری نسبت به آنها يادآور ميشوم
:
اينجانب جناب آيت الله مهدوی کنی دامت افاضاته را - که از
دوستان قديم ميباشند - فردی متدين ، اخلاقی و معتقد به
قيامت و حساب و کتاب ميدانم و لذا احتمالا مطالب نقل شده از
ايشان (و نيز برخی ديگر از مطالب اين کتاب) به خاطر فراموشی
و عدم مراجعه به اسناد موجود و يا حداقل عدم استفسار از
کسانی است که هنوز دست سياست موجب فراموشی آنان نشده است.
اينجانب به خاطر مصالحی قصد پاسخ دادن به بسياری از مطالب
خلاف واقعی را که عليه من در اين مدت منتشر شده-و اخيرا در
قالب خاطره گويی و غيره بر حجم آن افزوده شده است - نداشته ام
و به حداقل اکتفا کرده ام، اما تحريف وقايع و بيان مطالب
خلاف از امثال ايشان دور از انتظار و موجب شگفتی و تأسف است.
ذيلا به طور اجمال به نکات مورد سؤال ميپردازم
:
تذکرات و انتقادهای اينجانب در آن مقطع - در ديدار مسئولين
با اينجانب - که ضمن تأييد و حمايت از آنان ارائه ميدادم،
مربوط به کارهای خلافی بود که به نظر اينجانب برخلاف مصالح
کشور و انقلاب و بعضا برخلاف نظر مرحوم امام توسط بعضی
نهادها انجام ميشد و موجب نارضايتی مردم و بدبينی آنها به
اصل اسلام و انقلاب و چهره مرحوم امام شده بود. و در بعضی
موارد که نظری برخلاف نظر امام (ره ) داشتم آن را ضمن نامه
های محرمانه با احترام کامل و حفظ موقعيت ايشان به اطلاع
ايشان ميرساندم . و اين در شرايطی بود که بسياری از بزرگان و
شخصيتها - که بعضا در خاطرات ذکر کرده ام - نزد من ميآمدند
و از اوضاع جاری و خلافکاری ها اظهار شکايت و ناراحتی
ميکردند و حتی بعضی که عضو خبرگان بودند به من گفتند: "ما
شما را قائم مقام معرفی کرده ايم برای اينکه مطالب را به عرض
امام برسانيد." و اينجانب او را از نامه ای که در همان روزها
برای امام فرستاده بودم مطلع ساختم و او خدا را حمد کرد که
مطالب و حقايق به اطلاع امام رسيده است . و بعضی از آقايان
که از
اوضاع جاری
سخت ناراحت و نگران بودند و اظهار ميداشتند که همه مطالب به
اطلاع امام نمی رسد، در پاسخ اين درخواست من که شما مطالب را
به اطلاع امام برسانيد، ميگفتند: ما جرأت نمی کنيم صراحتا
اين مطالب را به ايشان بگوييم .
گناه من
اين بود که آنچه ديگران با ملاحظات سياسی به امام نمی گفتند
من از باب وظيفه و دلسوزی و برای اينکه در تصميم گيری های
امام مؤثر باشد صريحا و بدون تعارف به ايشان ميگفتم و راه
های پيشنهادی را نيز به ايشان ارائه ميدادم
.
و به نظر من اگر
ديگران
همان اشکالاتی را که نزد من مطرح ميکردند خودشان بدون واهمه
و ملاحظه به مرحوم امام نيز ميگفتند، قطعا در تصميم گيری ها
و در روند اجرای امور و اصلاح اوضاع کشور تأثير مثبت داشت .
و اين در شرايطی بود که در بعضی موارد يقين داشتم گزارشهای
خلاف واقعی به ايشان رسيده است به نحوی که اگر حقيقت مطلب به
اطلاع ايشان برسد تصميم ديگری در امور جاری و مهم خواهند
گرفت
.
آيا درچنين وضعيتی وظيفه شرعی و عقلی اينجانب اين نبود که
آنچه را حق ميدانستم به اطلاع رهبر انقلاب برسانم ؟ آيت
الله خمينی (ره ) هيچ گاه مدعی عصمت خويش نبودند، و تذکر
دوستانه وظيفه همه مؤمنين به ويژه مسئولين بوده است . و
معنای "قائم مقامی"
بز اخفش
بودن و عدم انجام وظايف شرعی نيست .
به نظر اينجانب آنهايی که نظرات خود را به اطلاع ايشان نمی
رساندند و در مقابل کارهای خلاف شرع سکوت مقرون به امضا و
تأييد ميکردند صحيح عمل نکردند نه اينجانب که نظراتم را به
پيروی از کتاب و سنت به اطلاع رهبر فقيد انقلاب ميرساندم ،
يا در ديدارها و سخنرانيها تذکراتی را برای اصلاح امور
ميدادم
.
اکنون که سالها از آن زمان ميگذرد و نامه های من به امام
در خاطرات منتشر شده است
تاريخ
و مردم بهترين گواه ميباشند، اينجانب خود را معصوم نمی دانم
ولی خوب است جناب آقای مهدوی کنی يک نمونه از - به قول ايشان
- ايرادهايی را که به امام گرفتم و برخلاف حق و حقيقت بوده است،
ارائه ميدادند. يا بخشی از نقدهای خلاف واقعی را که به بعضی
ارگانها داشته ام - و در رسانه ها منتشر شده است - يادآور
ميشدند، آيا به نظر ايشان مسئولين ارگانهای مورد نظرشان از
پيامبراکرم (ص ) و حضرت امير(ع) بالاتر بودند؟
اينجانب علاوه بر اينکه در انقلاب و تأسيس نظام نقش بسزايی
داشتم و طبعا در کارهای خلاف نيز سهيم و شريک محسوب ميشدم ،
و به واسطه عنوان قائم مقامی رهبری که مردم به من داده
بودند و خبرگان آن را تصويب و تأييد کرده بودند، خودم را در
مقابل خدا و مردم مسئول ميدانستم و سکوت و بی تفاوتی در
برابر تندرويها و کارهايی که آنها را خلاف شرع و خلاف مصلحت
اسلام و انقلاب ميديدم و تضييع حقوق و اوضاع زندانها و زندانيها
و اعدامها و مصادره های غيرشرعی و بردن آبروی افراد مختلف را
حرام ميدانستم و به همين جهت در آن مقطع برای اصلاح امور کارهای
زيادی با کمک بسياری از شخصيتها و دوستان دلسوز و متعهد انجام
دادم که به نظرم در دفاع از اسلام و انقلاب و چهره مرحوم
امام و رضايت اقشار مختلف مردم نقش زيادی داشت، که به بخشی
از آنها در خاطرات اشاره کرده ام . و اگر آدم فرصت طلب و
عافيت طلبی بودم در آن مقطع به ويژه چند ماه پايانی حيات
مرحوم امام سکوت ميکردم و با همان شعارهايی که هر روز مردم
برايم ميدادند سرگرم ميشدم و به حفظ مقام و قدرت دل خوش
ميکردم و متخلفين از شرع و قانون را - که تخلفات آنان با نام
امام انجام ميگرفت - از خود ناراحت نمی کردم
. |