در کنار انبوه فيلم های مردم فريب سينمای حرفه ای، از سال 1348
سينمايی توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در ايران پا
گرفت که درست برعکس سينمای رايج سير می کرد. سينمايی بدور از
ابتذال و سودجويی و به همين علت، سالمتر و صادق تر.
گفته می شود سياست های فرهنگی رژيم گذشته قصد ساختن يک
"ويترين" و "کالای جشنواره ای" از فعاليت های سينمای کانون
داشت و هدف از تشکيل اين مرکز مشغول کردن روشنفکران ناراضی به
کارهای هنری غير سياسی بود. اما، مقصود هرچه بود، ماحصل آن، در
سايه هشياری برخی از سينماگران آگاه، ارزش های انکارناپذيری
پديد آورد. در طول فعاليت چند ساله کانون، بيش از شصت فيلم
ساخته شد که برخی از آنان در زمره يادگارهای برجسته سينمای
ايران هستند و اکثر آنها در تلويزيون ها و سينماهای کشورهای
ديگر به نمايش در آمدند.
اما اين مرکز چگونه شکل گرفت؟
کانون پرورش به منظور بسط فعاليتهای فرهنگی و هنری خود و تجربه
ورزی در قلمروهای تازه، به فکر تاسيس يک مرکز سينمايی افتاد.
در پايان سال 1347 "نمايشات سيرک بزرگ مسکو" در ايران را
برگزار کرد و عايدی اين نمايش را به تهيه امکانات استوديويی و
وسايل ضروری برای اين مرکز سينمايی اختصاص داد.
مرکز سينمايی کانون در چند ماه فعاليت اوليه خود، تهيه پنج
فيلم ويژه کودکان و نوجوانان را در زمينه های آموزشی و هنری به
فيلمسازان سفارش داد و در همان حال کوشش پيگيری را برای ايجاد
ارتباط با يونسکو و ساير مراکز فرهنگی و سينمايی دنيا آغاز
کرد. جلب همکاری و حمايت يونسکو برای تشکيل کنفرانس هايی در
زمينه فيلمسازی و برقراری ارتباط با مراکز بزرگ سينمايی بلژيک،
چکسلواکی و انگليس، از ثمرات اين تلاش هاست.
از جمله کارهای ديگر مرکز سينمايی کانون در سال 1348 تهيه بورس
و اعزام يک نفر (نورالدين زرين کلک) برای ساختن فيلم به بلژيک
و جلب همکاری يونسکو در ايجاد مرکزی جهت توزيع فيلم های کودکان
در ايران بود.
در پی اين جنب و جوش، اولين محصولات مرکز سينمايی کانون در سال
1349 به نمايش درآمد. هفت فيلم، که طی چند ماه ساخته شدند،
حاصل تلاش دست اندرکاران اين مرکز بود و از ميان آنها "آقای
هيولا"، "سوء تفاهم"، "گرفتار" و "وزنه بردار" نقاشی متحرک
رنگی و "بديده"، "عمو سبيلو" و "نان و کوچه" زنده و سياه و
سفيد بودند. فيلم های مرکزی سينمايی کانون به پنجمين فستيوال
جهانی فيلم های کودکان و نوجوانان تهران راه يافتند و مورد
استقبال تماشاگران قرار گرفتند. هيات داوران بين المللی
فستيوال در بيانيه خود، اعلام داشت: "مجسمه طلايی فستيوال به
مرکز سينمايی کانون پرورش و نوجوانان ايران که با آغازی درخشان
نويد می دهد که به يکی از مراکز مهم سينمايی مبدل ميگردد، اهدا
می شود. هيات داوران مايل است بخصوص از فيلم "نان
و کوچه" و نيز فيلم های نقاشی متحرک "گرفتار"،
"سوء تفاهم" و "آقای هيولا" نام ببرد..."
بدين گونه، نخستين گام مرکز سينمايی کانون پرورش همراه با
کاميابی بود. اين مرکز علاوه بر کادرهای ثابت خود، بهره گيری
از ديگر هنرمندان و متخصصان را نيز آغاز کرد و با درج آگهی در
روزنامه ها آنها را به همکاری فراخواند. در پی اين دعوت، عده
ای از هنرمندان و سينماگران با ذوق به مرکز سينمايی کانون روی
آوردند و بصورت قراردادی در زمينه سناريو نويسی، فيلمبرداری،
مونتاژ، و کارگردانی فيلم (به شکل زنده و نقاشی متحرک) شروع
بکار کردند. در همين سالها، مرکز سينمايی کانون دست به دو
اقدام ارزنده می زند.
اول: ايجاد آرشيو فيلم.
آرشيو فيلم در نيمه دوم سال 1349 کار خود را آغاز می کند، تا
بدين وسيله بتواند گذشته از فيلمهايی که کانون می سازد، فيلم
های مناسبی را که در کشورهای مختلف جهان تهيه می شود، انتخاب و
خريداری کند و پس از برگردان به زبان فارسی آنها را در سانس
های مخصوص در سينماهای کشور، برای کودکان و نوجوانان به نمايش
بگذارد. هدف ديگری که آرشيو فيلم دنبال می کرد، خريد فيلم هايی
بود که در زمينه هنری و تاريخی تهيه شده بودند و می توانستند
منبع تحقيقاتی ارزشمندی برای هنرمندان اين مرکز و ديگر مراکز
باشند. از اين رو، آرشيو فيلم کانون در نيمه دوم سال 49 با
مراکز مختلف تهيه فيلم در جهان از طريق مکاتبه رابطه برقرار
کرد و آنها را در جريان هدف های فرهنگی و غير تجاری خود قرار
داد. به دنبال شکل گرفتن آرشيو فيلم است که کانون سينما پلازا
را برای نمايش فيلم های ايرانی و خارجی اجاره کرده با فروش
ارزان بليت (دو تومان)، اقدام به نمايش اين آثار می کند.
دوم، تهيه فيلم توسط کودکان و نوجوانان کتابخانه های کانون
است. مسئولان کانون با آگاهی از علاقه نوجوانان به فيلمسازی،
کارگاههای کوچکی در کتابخانه های خود برای آموزش امر فيلمسازی
سوپر 8 بوجود آورد. اين کارگاهها بسياری از نوجوانان مشتاق را
جذب کردند و پس از چندی به صورت يکی از مراکز مهم سينمای
آماتوری در آمدند (در بخش سينمای آماتور به اين موضوع پرداخته
می شود).
برای آشنايی بيشتر با تاريخچه و چگونگی فيلمسازی در کانون
پرورش فکری کودکان و نوجوانان با "نورالدين
زرين کلک"، که از اولين روزهای شکل گيری مرکز سينمايی
کانون با آن همکاری داشته است، گفتگويی انجام داديم که چکيده
حرفهای او در زير می آيد:
"يکی دو سال بعد از تاسيس کانون پرورش، مرکز سينمايی کانون در
يک اطاق آغاز به کار کرد. در آن زمان فعاليت اصلی کانون روی
تهيه کتاب برای کودکان متمرکز بود. علت اصلی تاسيس مرکز
سينمايی هم به دليل ارتباطی بود که کانون با نويسندگان و به
خصوص با نقاشان کتابهای کودکان داشت. فکر ساختن فيلم نقاشی
متحرک مبدا کار فيلم سازی در کانون بود. با امکانات و وسايل
محدودی که فراهم شد، نقاشان کتابهای کودکان شروع کردند به
تجربه در زمينه فيلم های نقاشی متحرک. از اين افراد می شود از
آقايان "آراپيک باغداساريان" و "فرشيد مثقالی" نام برد که از
اولين ها هستند. همزمان با اين کار، برگزاری فستيوال فيلمهای
کودکان و نوجوانان نيز که بوسيله کانون صورت می گرفت، در جريان
بود. از اين جهت با تنی چند از فيلم سازان مهمان خارجی مذاکره
شده تا شخصی به يکی از کشورها برود و دوره آموزش فيلم سازی
نقاشی متحرک را طی کند. چنين بود که مرا برای اين منظور به
بلژيک فرستادند تا در آکادمی هنرهای زيبای شهر "گان" اين رشته
را آموزش ببينم.
زمانی که من اينجا نبودم، همان افراد در حال تجربه، شروع به
کار جدی کردند. جدا از اينان افرادی چون آقای "کيارستمی" نيز
اولين فيلم زنده را بنام "نان و کوچه" ساخت. از آن گروه نيز
آقای مثقالی فيلم های "هيولا" و "سوء تفاهم" و آقای
باغداساريان فيلم های "گرفتار" و "وزنه بردار" را بوجود
آوردند. من هم در آنجا دو فيلم "وظيفه اول" و "زمين بازی با
بوش" را ساختم که بعدا با خود به اينجا آوردم.
در سال 1351 که به ايران برگشتم مرکز سينمايی کانون شکل منسجمی
به خود گرفته بود، در همان زمان هم آقای صادقی مشغول ساختن
فيلم "هفت شهر" بود، من نيز بلافاصله شروع به کار کردم. بدليل
استقبال قابل توجه تماشاچيان و خالی بودن اين زمينه از کار،
فيلم های اوليه مورد توجه قرار گرفته و موج تشويق باعث آن شد
که مرکز سينمايی به يکی از ارکان اصلی کانون پرورش فکری کودکان
و نوجوانان بدل شده، و ساليانه بر توليد فيلمها اضافه شود. در
همين دوران است که نبود يک گروه آموزش ديده نقاشی متحرک در
ايران، سبب شد که فکر ايجاد يک مرکز آموزش شکل گيرد. به اين
جهت در سال 1354 مکانی به نام "مرکز تجربيات نقاشی متحرک" پايه
گذاری شد، که سيزده شاگرد از بين دو هزار شرکت کننده، برای
آموزش پذيرفته شدند. کلاسها يک دوره هجده ماهه داشت که افراد
پذيرفته شده اين دوره را گذراندند. از بين همين آموزش ديدگان
دو نفرشان به اتفاق من به چکسلواکی برای ديدن دوره "انيميشن
عروسکی" رفتيم- البته آقای نصرت کريمی از قبل در اين زمينه کار
می کرد. ولی غالب آثارشان تاترهای عروسکی فيلمبرداری شده بود.
بهر حال بعد از بازگشت ما در همان مدرسه واقع در پشت دانشگاه
تهران، آنچه را که آموخته بوديم به ديگران آموزش داديم.
در خلال اين سالها تا سال 1356- که به سرفصل تازه ای می رسيم-
ما به ساختن فيلم نقاشی متحرک ادامه داديم. در سال 1356 با
مذاکراتی که بين کانون پرورش و دانشگاه تازه تاسيس فارابی صورت
گرفت، دو طرف موافقت کردند تا رشته نقاشی متحرک را بعنوان يکی
از رشته های آن دانشگاه – با بودجه کانون و تحت مديريت علمی
دانشگاه فارابی- قرار دهند، که يک دوره فوق ليسانس را در بر
ميگرفت. اين دروه از سال 1356 شروع به کار کرد، که اواسط دوره
با تعطيل دانشگاههای کشورمواجه شد. در اين دوره هفده دانشجو
داشتيم که از ليسانس های دانشکده های مختلف (در رشته های عمدتا
گرافيک) بودند. همانطور که گفته شد، متاسفانه اين دوره به
پايان نرسيد، چه در صورت ادامه آينده باروری را در اين زمينه
نويد می داد.
در مورد موضوع فيلمهای و زمينه های اجتماعی آنها بايد گفت؛
فيلمهای کانون از يک نوع انديشه روشنفکرانه تغذيه می کرد.
سرچشمه اين انديشه را هم بايد در نگرش و بينش کسانی که در
زمينه ادبيات کودکان و پرورش کودکان کار می کردند، جستجو کرد،
يعنی همانهايی که نويسنده داستانهای کودکان، نقاش داستانهای
کودکان و يا مربيان کودک بودند. اينان با شروع کار مرکز
سينمايی کانون کم کم جذب کار شدند و با همان انديشه ياد شده
فعاليتشان را آغاز کردند، فعاليت در زمينه فيلمنامه نويسی يا
راسا فيلمسازی کردن. مضامينی که آنها برای کارهايشان انتخاب می
کردند، تاثير پذيرفته از عوامل گوناگونی بود. از اين عوامل می
توان از نمايش فيلمهای کودکان در برنامه های تلويزيونی ياد
کرد. که غالبا در سطح نازلی قرار داشتند (مقصود فيلمهای خارجی
است که تا آن زمان خريداری کرده و به نمايش ميگذاشت). عامل
موثر ديگر جوان بودن اين رشته و تازگی داشتن آن برای قشر
تماشاچی بود که با تبليغات و مناسبات رژيم گذشته، مضامين خاصی
را ايجاد ميکرد.
بهرحال اين عوامل به همراه تشويق بينندگان و دست اندرکاران،
دست بدست هم داد و جهتی را ايجاد کرد که شما آن جهت را در
مضامين فيلم های ساخته شده ديده ايد. جهتی که همراه با تاثيرات
منفی، تاثيرات مثبت نيز به دنبال داشت. در همين مورد می توان
به نمايش فيلمهای "سوپرمن" از تلويزيون اشاره داشت. نمايش
اينگونه آثار که از نظر کيفيت در حد پائينی بودند و از نقطه
نظر محتوا نيز گمراه کننده، سبب شدند که فيلم سازان ايرانی در
جهت عکس آنها حرکت کنند و آثاری خلق کنند با کيفيت برتر و
محتوای بهتر.
در مورد موضوع فيلم ها باز گفتنی است که ما عمدتا تحت تاثير
فيلم های خارجی بوديم به شکل خاص و تحت تاثير فرهنگ اروپايی در
معنی عام آن. شرايط فرهنگی اجتماعی آن زمان را اگر مرور کنيم،
می بينيم که اين مسئله يک حرکت عمومی بود.
و اما از نقطه نظر اقتصادي: وابسته بودن اين مرکز به يک
سازمانی که از نظر اقتصادی به آن اتکا داشت فيلمساز را از
درگيری های مالی فيلمسازی آسوده می کرد. اين امر سبب تشديد
ابداع سوژه های روشنفکرانه و در عين حال کاملا جدا از خط "فيلم
فارسی" سازی شد. راهی که در شکل افراطی آن از مرز معقول هم
تجاوز کرد. يعنی روشنفکرمنشی کار را به جايی کشاند که در واقع
اثر خود را خنثی می کرد. بعضی از اين آثار به قدری روشنفکرانه
بود که نه تنها برای بچه ها بلکه برای بزرگسالان نيز مفهوم
نبود. از اين دست آثار می شود به "هفت شهر" اشاره داشت که
آنچنان بار مفاهيم انتزاعی و پيچيده فلسفی داشت که نه تنها از
درک کودکان دور بود، بلکه بزرگسالان با فرهنگ را نيز دچار
سرگردانی می کرد. البته ناگفته نماند که چنين راه و ابداع چنين
مضامينی به طور منطقی لازم و جبر حرکت بود. می بايست از اين
تجربيات گذر می کرديم تا به مرزهای نوی در فيلم سازی می
رسيديم. چنانکه بعدا اين خطاها اصلاح شد. از طرفی منحصر بودن و
هم محدود بودن آدم های دست اندرکار و هم محدود بودن توليد، سبب
آن بود که اين خاصيت فيلم ها، بزرگتر از حدی که بود جلو کند، و
اگر فرضا توليد فيلم ها به ده برابر اين می رسيد، اين خطاهای
اجتناب ناپذير ارزشش به يکدهم هم تقليل می يافت.
جنبه ديگر مسائل اقتصادی، سعی حکومت در عرضه کردن نوعی فيلم به
عنوان کالا و در ويترين گذاردن آن بود، تا بدين وسيله بتواند
تبليغات مورد نظرش را صورت دهد. اين امر روی انتخاب پاره ای از
آثار تاثير زيادی داشت. منتهی بايد اين را هم اعتراف کرد که
حاکميت هيچ وقت به شکل مستقيم تکليف معين نمی کرد. بنابراين
دست اندکاران اين آزادی را داشتند که به نحوی روی محتوا و فرم
کار خودشان تصميم بگيرند، و اين در آثار عرضه شده می توان ديد
و بررسی کرد. همين امر باعث شده بود که کارگردانهای باهوش تر
از اين موضوع برای بيان مطالب خود استفاده کنند. چه آنکه
مواردی پيش می آمد که زير پوشش کار
برای کودکان حرفهايی برای بزرگسالان گفته می شد. تاثير
سياسی اين موضوع را در قوام آمدن ميل به انقلاب در کارها می
توان ديد. مورد ديگری که در زمينه اقتصادی می توان ذکر کرد
اينست که چون غم از دست دادن سرمايه اصلا مطرح نبود، رقابت در
حد برخوردهای فستيوال صورت می گرفت، و در نتيجه غالب فيلم ها
وظيفه خود نمی دانستند با حداکثر تماشاچی برخورد کنند، بلکه
اين فکر و روحيه قوت داشت که فيلم طبقه خاصی – سينماروهای حرفه
ای و پيروان فيلمهای فستيوالی- را عميقا تحت تاثير قرار دهد.
يعنی در سطح کمتر و در عمق بيشتر کار کند."
|