ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

5  آذر  1388

infos@peiknet.com

 
 
 

گفتگو با سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب
نیروی دولت، همان 7 هزارنفری بود
 که مقابل لانه جاسوسی جمع کردند

 
 
 
 

25 خرداد و 30 خرداد و روز قدس و روز 13 آبان را همگان دیدند. آقایان بهتر است به جای اینکه سر خود را در برف فرو کنند چشم خود را به روی واقعیت باز کنند. اصولگرایان امروز و اسلاف شان که همان انحصارطلبان و محافظه کاران سنتی دهه های 60 و 70 هستند روش های دهه 60 را می خواهند بعنوان یک روش ثابت و اصولی و انقلابی ادامه دادند. آقای موسوی از آن دهه 60 دفاع می کند اما نمی خواهد چنین ارجاعی به دهه 60 داشته باشد. تفاوت آن روز با امروز اینست که آنچه در دهه 60 استثنا تصور می شد امروز به قاعده تبدیل شده و آنچه قرار بود قاعده باشد به استثنا بدل شده است.

 

 

 

کیوان  مهرگان گفتگوئی کرده است با محسن آرمین، عضو رهبری و سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب و عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس ششم. ما این گفتگو را با دقت خوانده و خلاصه ای از آن استخراج کرده ایم که بتوان آن را در کوتاه ترین زمان روی اینترنت  خواند. در این خلاصه، همه نکات مهم سیاسی و روز مطرح شده دراین گفتگو گنجانده شده است.

مصاحبه را با حذف سئوالات، به همان دلیل ضرورت خلاصه سازی متن در زیر می خوانید:


اتفاقی که با انتخابات افتاده این است که اعتراضات و منازعات سیاسی از محدوده نخبگان و فعالان سیاسی به سطح جامعه گسترش یافته. تا پیش از این و حتی در دوره اصلاحات کنش سیاسی محدود به نخبگان و فعالان سیاسی و حداکثر فعالان دانشجویی بود و به سطح جامعه کشیده نمی شد یعنی در واقع جامعه با آن درگیر نمی شد اما حالا دست کم قشر متوسط شهری درگیر این مسائل شده است. بنابراین حربه حبس و اعتراف گیری در گذشته در شرایطی که منازعات محدود به فعالان سیاسی بود می توانست موثر باشد چون دغدغه جامعه این مسائل نبود، بنابراین نسبت به اعترافات تلویزیونی یا بی تفاوت بود یا واکنشی منفی نشان نمی داد یا تلقی به قبول می کرد. یعنی احتمال می داد این اعترافات درست است و عده یی از کار خود متنبه شده و آمده اند به اشتباهات خود اعتراف می کنند. اما وقتی دامنه اعتراضات، برخوردها و به طور کلی کنش سیاسی در سطح جامعه گسترده می شود این خود مردم اند که بی آنکه نیاز داشته باشند یک چهره سیاسی از آنها چیزی بخواهد یا به آنها چیزی بگوید، خودشان به این آگاهی می رسند که رای خود را مطالبه کنند.

10 سال پیش یک فعال سیاسی علیه دوستان و هم حزبان خودش اعتراف می کرد به شدت مورد شماتت و سرزنش دیگر فعالان حزبی قرار می گرفت، تمام ارتباط ها با او از سوی همکارانش قطع می شد اما امروز اگر کسی اعترافی می کند اتفاقاً همه می گویند ما شرایطش را درک می کنیم و نه تنها رابطه ها قطع نمی شود بلکه با خانواده او همدلی ها بیشتر می شود. به هر حال فعالان حزبی کاملاً تاثیر این اعترافات را در افکار عمومی مشاهده می کنند، بنابراین احساس می کنند این اعترافات نتوانسته به جایگاه و وجهه آنان در افکار عمومی لطمه بزند.

 

دو نوع اعتراف


نکته دیگری که در این باره لازم است بگویم این است که در جریان حوادث ماه های گذشته ما شاهد دو نوع اعتراف بودیم؛ یک نوع اعترافی که برخی جوانان و فعالان اصلاح طلب در وضعیت زندان انفرادی و شرایط نامعلوم به آن مجبور شدند و یکی هم اعترافاتی که برخی از عناصر وابسته به اصولگرایان حاکم در شرایط آزاد و با مشاهده فجایعی که در خیابان ها اتفاق افتاد، کردند. از جمله این اعترافات و تغییر دیدگاه ها اقدام آقای نوری زاد بود که بنده تاکنون ایشان را از نزدیک زیارت نکرده ام اما به شجاعت و آزادمنشی ایشان درود می فرستم. حال واقعاً بگویید کدام طرف باید از اعتراف یاران خود سرافکنده باشد؟

نگرانی آقایانی مانند احمد توکلی و عسگراولادی نسبت به وضعیت کشور و رفتار و عملکرد جریان افراطی و تاثیر آنها در سرنوشت سیاسی کشور کمتر از ما نیست، اما به دلیل اینکه در محظور قرار دارند و گرفتار مجامله با قدرت هستند، قادر به اتخاذ مواضع صریح و روشن نیستند و دائماً مواضع متناقض اتخاذ می کنند.

در مورد افرادی چون آقای توکلی بالاخره برخی از این آقایان اصولگرا وضع موجود و این رفتارها را نمی توانند تایید کنند چون تایید این رفتارها در افکار عمومی هزینه زیادی برایشان دارد و از سوی دیگر می بینند اگر بخواهند به این رفتارها و بگیر و ببند ها و... انتقاد و اعتراض کنند طرد می شوند در نتیجه برای اینکه بتوانند برای حفظ آبرو و وجهه اجتماعی خود انتقاد نیم بندی به وضع موجود بکنند باید چند ناسزا هم به اصلاح طلب ها بدهند.

البته مطمئن هستیم که این رفتارهای دوگانه مشکل ایشان را حل نمی کند کما اینکه حل نکرد و علیه ایشان شعار مرگ بر منافق هم سر دادند. دوستان ایشان آنقدر مطلق گرا و انحصارطلب هستند که کمترین انتقاد از خود را به معنای نفاق و وابستگی به دشمن تعبیر می کنند.

تظاهرات و راهپیمائی های مردم

متواضعانه عرض می کنم که نه در مورد شعار ها و نه در مورد حضور مردم در خیابان ها احزاب اصلاح طلب هیچ نقش جدی نداشته اند. این حرکت یک حرکت خودجوش مردمی است و این طور نبوده است که اصلاح طلب ها یک راهپیمایی خیابانی را طرح کنند...
نسبت دادن اعتراضات گسترده مردمی به تصمیمات و طراحی های این یا آن حزب، پوششی است برای نادیده گرفتن و عدم فهم واقعیتی که در حال رخ دادن است. از فردای روز 22 خرداد بسیاری از فعالان حزبی را به اتهام طراحی تظاهرات خیابانی بازداشت کردند. اما 25 خرداد و 30 خرداد و روز قدس و روز 13 آبان را همگان دیدند. آقایان بهتر است به جای اینکه سر خود را در برف فرو کنند چشم خود را به روی واقعیت باز کنند.

 

هیچ یک از احزاب اصلاح طلب در روز قدس یا 13 آبان دعوت به راهپیمایی اعتراض آمیز نکردند. اما بیانیه هایی که ما می دهیم یا مواضعی که در برابر حوادث اتخاذ می کنیم به رشد و ارتقای افکار عمومی و به درک بهتر آنان از واقعیات موجود کمک می کند.

آقایان نمی خواهند این تحول را باور کنند بنابراین ناگزیر مدام به دنبال مقصر و رد پای توطئه دشمن می گردند. اگر واقعاً یک فرد یا یک حزب در این کشور آنقدر نفوذ دارد که می تواند با یک اطلاعیه دو و نیم میلیون نفر را به صحنه بیاورد این حزب اصلاً حق حکومت دارد و آقایان باید بروند کنار و حکومت را بدهند دست این حزب. خود این آقایان با تمام تلاشی که کردند و با تمام امکانات دولتی و بسیج نیروهایشان در روز 13 آبان نتوانستند بیشتر از 7هزار نفر را در برابر لانه جاسوسی جمع کنند در حالی که در آن شرایط رعب انگیز و وحشتناک در سطح شهر تهران حداقل 50 ، 60 هزار معترض حضور داشت. اگر حزبی می تواند در چنین شرایط تهدید آفرین و خطرناکی این تعداد انسان را به خیابان ها بیاورد و آقایان با تمام امکانات دولتی نمی توانند بیش از 7هزار نفر بیاورند آن وقت باید بپذیرند که دولت را بدهند دست آن حزب.

این تحول حاصل آگاهی هایی است که طی 8، 9 سال گذشته بر اثر جریان اصلاح طلبانه در جامعه ایجاد شده است. جنبش سبز به نظر من مولود اصلاح طلبی است. هشت سال فعالیت اصلاح طلبان با تمام فراز و فرودهایش، شعارها و آرمان هایی که مطرح کردند و آگاهی هایی که دادند؛ رفتاری که هشت سال دولت اصلاحات و چهار سال مجلس اصلاحات از خود نشان دادند باعث رشد و ارتقای آگاهی های عمومی شده، این بلوغ و آگاهی به حضور فراگیر ملی در انتخابات 22 خرداد انجامید. این جنبش نتیجه حرکت اصلاحی است اما اینکه تظاهرات خیابانی را کسی اداره می کند به نظر من اصلاً این گونه نیست.

ارجاع نارضایتی ها و اعتراضات به خارج و متهم کردن معترضان و ناراضیان به رابطه با کشور های بیگانه حربه همه قدرتمندانی است که آمادگی لازم را برای شنیدن صدای منتقدان خود ندارند.

 

انگیزه شعارهای مردم

تنفر از اسرائیل در انحصار کسی نیست بلکه جامعه ایران همیشه این احساس را داشته چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن. بنابراین لازم نیست آقایان نسبت به کاهش حساسیت علیه اسرائیل نگران باشند. اما شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» اولاً رویکردی بر ضدلبنانی و ضدفلسطینی ندارد بلکه نوعی اعتراض و مخالفت با سوءاستفاده یا بهتر بگوییم استفاده ابزاری اصولگرایان از موضوع غزه و لبنان برای تحت الشعاع قرار دادن مسائل داخلی از جمله نارضایتی مردم از عملکرد آنان است. ثانیاً بخش دوم این شعار یعنی، جانم فدای ایران به روشنی حکایت از رویکرد ملی و التزام جنبش سبز به منافع و مصالح ملی ایران دارد.

 

دهه 60

در ابتدا باید بدفهمی احتمالی که ممکن است از دیدگاه های آقای موسوی و مواضع احزاب اصلاح طلب در مورد دهه 60 وجود داشته باشد را تصحیح کنم. استناد آقای موسوی یا اصلاح طلبان به دهه 60 یا به انحراف از مسیر شعار های انقلاب به معنای این نیست که دهه 60 در نگاه اینها یک دهه دارای شرایط بی عیب و نقص و مطلوب و آرمانی بوده است، قطعاً نه آقای موسوی و نه اصلاح طلب ها دهه 60 را یک دوران مطلوب و ایده آل نمی دانند، بلکه بالعکس ما همیشه تاکید بر این کرده ایم که وجود جنگ تحمیلی، حرکت های براندازانه و تروریسم و... مانع از آن شد که شعارهای انقلاب تحقق پیدا کند و دهه 60 اوج این امور بود و اتفاقاً ریشه های انحرافی که بعد ها به نظر ما به وجود آمده و کار را به اینجا رسانده همین شرایط ویژه است. بخش مهمی از سیاست ها و روش های تمرکزگرایانه یی که ایجاد شد ضرورت جنگ و آن شرایط بود و باید اتفاق می افتاد. قرار نبود در شرایط صلح و آرامش هم ادامه یابد و حمایت از آنها دفاع از انقلاب تبلیغ شود و شعارها و آرمان های مردم در انقلاب به فراموشی سپرده شود. اصولگرایان امروز و اسلاف شان که همان انحصارطلبان و محافظه کاران سنتی دهه های 60 و 70 هستند این روش را به عنوان یک روش ثابت و اصولی و انقلابی ادامه دادند و از آن دفاع کردند. آقای موسوی نمی خواهند چنین ارجاعی به دهه 60 داشته باشند. ایشان وقتی به دهه 60 استناد می کنند منظورشان این است که در دهه 60 ما دست کم در سطح آرمان ها و شعارها، اهداف و شعارهای انقلاب را مد نظر داشتیم تا به سمتش حرکت کنیم. اگر هم جنگ باعث شده بود در حرکت به سمت آن آرمان ها ما تعللی داشته باشیم اما این خودآگاهی در نیروهای انقلاب وجود داشت که جنگ یک شرایط موقتی را بالضروره به کشور تحمیل کرده است. اصل آن آرمان ها است و بعد از آن شرایط موقت ما باید به سمت تحقق آن آرمان ها حرکت کنیم، حقوق مردم را محترم بشماریم، شرایط مناسب تری برای انتخاب و مشارکت آزادانه مردم در اداره امور فراهم آوریم، مردمسالار را نهادینه کنیم، آزادی بیان و قلم را تضمین کنیم و... اینها جزء اهداف انقلاب بوده که در قانون اساسی بر آن تصریح شده و امروز جزء امور فراموش شده تلقی شده که هر کس از آن سخن بگوید به عنوان مخالف انقلاب معرفی می شود. به خاطر بیاورید که امام در سال 61 آن فرمان 8 ماده یی را که محور آن تاکید بر حقوق شهروندی و آزادی های شخصی و حریم خصوصی مردم بود صادر کرد و تا دو سال بعد نیز همچنان در سخنرانی ها بر آن تاکید می کرد. تفاوت آن روز با امروز این است که آنچه در دهه 60 استثنا تصور می شد امروز به قاعده تبدیل شده و آنچه قرار بود قاعده باشد به استثنا بدل شده است.

احزاب اصلاح طلب ریشه در انقلاب دارند و فعالان آن همان فعالان دهه 60 و مبارزان دوره انقلاب هستند. نقش آفرینان اصلی جنبش سبز از چنین مجموعه یی شکل گرفته است یعنی آقایان موسوی، کروبی و خاتمی به عنوان سه چهره برآمده از انقلاب در راس این حرکت قرار دارند و احزاب اصلاح طلب دارای چنین هویت و سابقه تاریخی هستند.

آقای موسوی و جنبش سبز هدف شان را مشخص کرده اند و آن تحقق قانون اساسی، اجرای انتخابات آزاد، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی فعالیت حزبی، آزادی نقد و انتقاد و در واقع تحقق ظرفیت ها و اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی است ضمن اینکه معتقدند قانون اساسی هم وحی منزل نیست و می تواند به شیوه یی قانونی تغییر پیدا کند.

 حرکت اصلاحی اصلاً در پی ساختارشکنی نیست بلکه مطالباتش همان چیزی است که در تجمع 25 خرداد با عنوان «رای من کجاست؟» مطرح شد. آنان انتخابات آزاد می خواهند، آنان احترام به حقوق شهروندی می خواهند، آنان وضعیت معیشتی و زندگی قابل قبول می خواهند که در آن احترام و کرامت انسانی حفظ شود و با مدیریت و روند کنونی این اهداف را تحقق پذیر نمی بینند.

جامعه ما از حرکت های تند و رادیکال استقبال نمی کند. البته طبیعی است جریان خارج از کشور و مجموعه کسانی که از گذشته هم با جمهوری اسلامی مرزبندی داشتند از این فرصت استفاده کنند برای اینکه حرف خودشان را بزنند و ای بسا در قالب نماد سبز و جنبش سبز هم این حرف را بزنند. اما فکر می کنم تمام کسانی که از درک و بینش سیاسی برخوردارند و به تاریخ معاصر اشراف دارند، خوب می دانند افزایش مطالبات و طرح اهداف رادیکال و ستیزه جویانه و تشویق خشونت نه تنها به پیشرفت این جنبش کمکی نمی کند بلکه بخش وسیعی از جامعه را در همراهی با این جنبش دچار تردید کرده و زمینه های شکست و سرکوب آن را فراهم می آورد.

برخلاف جریان تندرو محافظه کار که هیچ استعدادی برای درس آموزی از تجارب گذشته نشان نمی دهند، اصلاح طلب ها در این زمینه استعداد بالایی از خود نشان داده اند. شما دیدید در دوره انتخابات همه اغوا ها و تفرقه افکنی های رسانه های مذکور از جمله برنامه «30/20» و سایر برنامه های رسانه ملی و نیز سایت های خبری وابسته راه به جایی نبرد و نتوانست در میان اصلاح طلبان شکافی ایجاد کند تا آنجا که مناظره آقایان موسوی و کروبی آنها را عصبانی کرد که چرا این همه سرمایه گذاری شان نتوانسته این دو تن را روبه روی هم قرار دهد. بعد از انتخابات که دیگر مساله روشن است.

آقایان – موسوی، کروبی و خاتمی- نشان داده اند دنبال غنیمت و تقسیم غنایم نیستند. به طور مثال با دو سه سفری که آقای خاتمی پیش از انتخابات داشتند در آن شرایط همه به این نتیجه رسیده بودند که برنده انتخابات آقای خاتمی خواهد بود، اما وقتی آقای موسوی به صحنه می آید آقای خاتمی بلافاصله از صحنه کنار می رود. چنان که آقای موسوی هم در واکنش به این حرکت نامه دادند که شما بمانید من کنار می روم. صداقت آقای کروبی را نیز همه در این ماه ها مشاهده کرده اند. بنابر این آنها نشان داده اند به دنبال سهم خواهی نیستند. تا آنجا که بنده اطلاع دارم ارتباط و هماهنگی خوبی میان این سه بزرگوار هست و این هماهنگی ها روزبه روز بیشتر می شود و ما هیچ نگرانی از این بابت نداریم. آقایان به جای اینکه برای ایجاد اختلاف در میان اصلاح طلبان سرمایه گذاری کنند باید بروند اختلافات خودشان را حل کنند که هر روز یک رسوایی جدید از آن سربر می آورد.

برخلاف بسیاری از کسانی که به علت عدم درک و تحلیل درست از شرایط، در سال های اصلاحات در مورد آقای هاشمی دچار اشتباهات جبران ناپذیر شدند، ما از همان ابتدا در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی همواره معتقد بوده ایم، حتی اگر از امتیازات آقای هاشمی چشم پوشی کنیم و تنها از منظر عقل سیاسی نگاه کنیم، آقای هاشمی رفسنجانی در عرصه سیاسی کشور یک ظرفیت بسیار قابل توجه است که به هیچ وجه نمی توان او را نادیده گرفت. اگر هم از دیدگاه اصلاح طلبانه نگاه کنیم ایشان به لحاظ مشخصه های فکری به مراتب به اصلاح طلب ها نزدیک تر است. نمی خواهم بگویم ایشان اصلاح طلب است، خود ایشان نیز هرگز چنین ادعایی نداشته و سعی کرده اند به گونه یی حرکت کنند که در قالب جریان خاصی قرار نگیرند اما فاصله آقای هاشمی با اصلاح طلبان بسیار نزدیک تر از فاصله یی است که با اصولگرایان دارد. بنابراین هم از نظر عقل سیاسی و هم از منظر اصلاح طلبی، اصلاح طلب ها نگاه شان به آقای هاشمی نگاه مثبت و احترام آمیز است.
با توجه به موقعیتی که آقای هاشمی در ساختار قدرت دارد من مواضع ایشان را کاملاً قابل احترام می دانم و فکر می کنم ایشان با شرایط جدید کشور بسیار متعهدانه و مسوولانه برخورد کرده و از این جهت مواضع اش قابل احترام است. ما از آقای هاشمی نباید انتظاراتی را که از آقای موسوی یا خاتمی داریم داشته باشیم. آقای هاشمی در جایگاه خودش مواضع مسوولانه یی داشته است.