خطرهایی بزرگتر از آن در پیش
است و واقعیتهایی سترگتر از
آن در برابر
قرار دارند که با نادیدن
ناپدید شوند. جامعه به دلایل
بسیار گرایشهای در حال تکوین
در بطن خویش را پیش چشم
کسانی که تنها به ظاهر آن
مینگرند نمایان نمیکند.
دگرگونیهای بزرگ
معمولا متهمند که یکباره روی
میدهند و از بازیگران سیاسی
فرصت هماهنگ
شدن با خود را دریغ میکنند.
در چنین شرایط،
گواهانی که از اعماق ناپیدای
جامعه خبر میدهند به راستی
ارزشمندند.
جنبش دانشجویی در تاریخ معاصر
ما همواره حاوی گزارشهایی
از شکلگیری
جریانهای عمیق سیاسی و
اجتماعی در متن جامعه بوده
است. این نقشی است که
اگر حاکمان با درایت برخورد
میکردند میتوانست و
میتواند برای عبور
کمهزینه به سمت توسعه و
پیشرفت بیشترین بهرهها را
برساند، اما آنان
خشمگینانه این نشانگر ذیقیمت
را میشکنند؛ آنان دوست دارند
به خود تسلی
دهند که حرکتهای دانشجویی جز
غوغای چند جوان پرسروصدا
نیستند که اگر
خاموش شوند صورت مسئله از
اساس پاک خواهد شد؛ داستانی
تکراری از انکار
واقعیتها و تلاش برای تولید
و تفسیر اطلاعات مطابق میل
دولتمردان که
تقریبا هیچ عهد تاریخی بدون
شمهای از آن پایان نیافته
است.
چه تلخ است اگر پس از این همه
عبرتهای دور و نزدیک مشابه،
این خطا هنوز
در رفتار کسانی دیده شود؛
آنهایی که اصرار دارند بگویند
مردم دیگر ساکت
شدهاند و فقط دانشجویان
ماندهاند؛ در دانشگاهها هم
فقط تهران ناآرام
است، از تهران هم فقط
دانشگاههای مادر هیاهو
میکنند، آنجا هم کانون جنبش
و جوشش، چند نفر جوان غریبند
که اگر آنها را به اخراج از
خوابگاه و
محرومیت از تحصیل تهدید و
محکوم کنیم داستان تمام
میشود. خوب! تمام این
کارها را کردید، پس چرا
داستان تمام نشد؟ زیرا حرکت
دانشجویی گواه بر
واقعیتهایی بزرگتر از خویش
است. ای کاش قدر آن را
میدانستند، از
پیشآگهیهایی که درباره
تحولات دور و نزدیک میدهد
درس میگرفتند و خود
را با این تغییرات هماهنگ
میکردند، خصوصا اینک که
دانشجویان نه مستورهای
کوچک از مردم، که یکی از
وسیعترین و فعالترین قشرها
را تشکیل میدهند.
درحال حاضر از هر بیست ایرانی
یک نفر دانشجوست. متصدیان
امور اگر پیش از
این به نقش آنان به عنوان
گواه فردا توجه کرده بودند
اینک در چنین بحرانی
قرار نداشتند.
این تصور که کسی
میتواند
به رغم
گرایشهای مردم بر آنان حکومت
کند بیشتر از یک توهم نیست.
حتی زمانی که یک
دولت موفق میشود با تکیه بر
نیروی سرکوب موجودیتش را حفظ
کند فیالواقع
از انطباق خود با آمادگی
جامعه برای تمکین در برابر
زور ارتزاق کرده است،
گرچه این تمکین هم تا ابد
نمیپاید.
جامعه ما اینک شگرفترین
تحولات را تجربه میکند؛ بعد
از حوادثی که
چند ماه گذشته به خود دید،
کیست که بتواند این حقیقت را
انکار کند؟ اگر بدانند که چه
رویداد عظیم و مبارکی در راه
است، کلاهخودها و چوبدستیهایشان را کنار میگذارند و به دنبال ابزارهایی برای پرستاری از
این گیاه پاک که در خاک ما
جوانه زده است میروند.
در میان زیباییهای بسیاری که
روزهای پیش از انتخابات را
نورانی میکرد
زیباترین پدیده جمع شدن مردمی
از سلیقههای گوناگون گرداگرد
هم بود. آنها
برای آن که به این کار موفق
شوند تفاوتها و تنوعهایشان
را کنار
نمیگذاشتند، بلکه به رسمیت
میشناختند.
ملت ما اینک دارد نشانههای
بزرگی خود را به نمایش
میگذارد.
در سند چشمانداز بیست ساله
آمده است که ایران باید در
سال
۱۴۰۴
قدرت
اول منطقه باشد. آیا قرار است
در آن سال ما به منطقه و جهان
راست بگوییم
که قدرت بزرگی هستیم یا دروغ
بگوییم؟ آیا قرار است در
حالی که هنوز بزرگ
نشدهایم لباسهای بزرگ
بپوشیم تا عظیم به نظر برسیم؟
آیا قرار است در سطح
کشورهای منطقه طرحهای عمرانی
نیمهکاره افتتاح کنیم، یا
سفرهای
شکستخوردهمان را با
امدادهای رسانهای پیروزی
بنامیم، یا خود را کانون
دائمی جنجالها قرار دهیم، یا
با تحقیر دیگران و توهین به
آنان ادعای عظمت
کنیم؟ یا قرار است واقعا
قدرتمند باشیم؟ یک کشور تنها
زمانی بزرگ است که ملتی بزرگ
داشته باشد.
یک ملت بزرگ نمینشیند تا در
روز روشن رایش را ببرند و هیچ
نگوید. یک ملت بزرگ انتخابات
درجه
دو
انتصابی را تحمل نمیکند.
وقتی که یک ملت بزرگ میشود
دیگر خدمتگزارانش
اجازه ندارند به او بگویند چه
باید بخورد و کجا باید برود و
چه کسی را
برگزیند و به چه چیز و چه کس
اعتماد کند.
از ما میخواهند که مسئله
انتخابات را فراموش کنیم،
گویی مسئله مردم
انتخابات است. چگونه توضیح
دهیم که چنین نیست؟ مسئله
مردم قطعا این نیست
که فلانی باشد و فلانی نباشد؛
مسئله آنها این است. آن چیزی
که مردم را عصبانی میکند و
به واکنش وا
میدارد آن است که به
صریحترین لهجه بزرگی آنان
انکار میشود.
مردم با زید و عمرو عهد اخوت
ندارند و آن کسی را بیشتر
میپسندند که
حق بزرگی آنان را کاملتر ادا
کند. این مسئلهای است که
توجه به آن نه فقط
گره انتخابات، که هزار گره
دیگر را نیز میگشاید. و اگر
بنا باشد حل نشود
آرزو کنید که
دامنههای مشکل در یک
انتخابات، محدود بماند.
برادران ما! اگر از هزینههای
سنگین و عملیات عظیم خود
نتیجه نمیگیرید
شاید صحنه درگیری را اشتباه
گرفتهاید؛ در خیابان با
سایهها میجنگید حال
آن که در میدان
وجدانهای مردم
خاکریزهایتان پی در پی در حال
سقوط است.
۱۶
آذر دانشگاه را تحمل
نمیکنید.
۱۷
آذر چه میکنید؟
۱۸
آذر چه میکنید؟
چشمانی را که در صحن دانشگاه
به رزمایشهای بیفایده
افتاده و آنها را
نشانه ترس یافته چگونه تسخیر
میکنید؟ اصلا همه دانشجویان
را ساکت کردید؛
با واقعیت جامعه چه خواهید
کرد؟
اینها سخنانی است که ما از
روی خیرخواهی میگوییم و
شنیده نمیشود. اگر
میشنیدند راه پیروزی خیلی
نزدیک میشد؛ آن پیروزی را
میگویم که عبارت از
غلبه یک حزب نیست، بلکه
فراگیر شدن بلوغ یک ملت است؛
آن پیروزی که
انسانها را همچون جوانههای
یک مزرعه یکی یکی و گروه گروه
بزرگ میکند و
بی آن که لازم باشد هویت خود
را از دست بدهند سبز میکند،
تا جایی که خود
زندانبان از کارهایی که
میکند خجالت بکشد.
(متن کامل بیانیه را از
اینجا بخوانید) |