ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

24  آذر  1388

infos@peiknet.com

 
 
  دکترابراهیم یزدی:
جمهوری اسلامی
 در زمان احمدی نژاد قفل شد
 
 
 
 

سایت جرس مصاحبه ای را منتشر کرده است که مرتضی کاظمیان با دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران انجام داده است. فرازهای مهم این مصاحبه را در ادامه می خوانید:

 

جنبش اصلاح‌طلبی اهرم فشار از پائین را نداشت، اما جنبش سبز این امکان را فراهم ساخته است. این وجه تمایز وضع موجود با مراحل گذشته اصلاح‌طلبی است. یک وجه دیگر آن، از دست رفتن امکانات برای در تماس بودن با عناصر کلیدی و تصمیم‌ساز نظام به منظور پیگیری مشی «گفت‌وگو از بالا» است. به‌نظر می‌رسد هدف از حملات مستمر به هاشمی، خاتمی، کروبی و موسوی از جانب بلندگوهای جریان سرکوبگر کنونی کاهش یا ازبین بردن امکان ارتباط و گفت‌وگوی این افراد با تصمیم‌سازان اصلی است.

رویدادهای اخیر جنبش در طی سی سال گذشته بی‌سابقه بوده است؛ اما علت آن عدم موفقیت حاکمان بعد از انقلاب در ایجاد تغییرات سیاسی و اقتصادی مطلوب و هم‌آهنگ با آرمان‌های انقلاب است. در «جمهوری اول»، دوران حیات رهبر فقید انقلاب، مسئله جنگ از یک‌طرف و کاریزمای رهبر فقید انقلاب از طرف دیگر، اعتراض‌ها را به یک گروه خاص محدود کرده بود. حاکمان برای فرافکنی بهانه داشتند و مردم هم آن را می‌پذیرفتند. در «جمهوری دوم»، یعنی از سال 1368 و پس از درگذشت رهبر انقلاب تا سال 1376 و روی کار آمدن آقای خاتمی، با وجود این‌که قرار بود و ضرورت داشت انقلاب از فاز سلبی و تخریبی عبور کند و وارد فاز ایجابی و سازندگی شود، اما عوامل متعددی دست به‌‌دست هم دادند و آنچه انجام شد با آنچه مردم انتظار داشتند، در فاصله‌ای بس محسوس قرار گرفت. در سطح کلان کشور نیز، نه از کاریزمای رهبری خبری بود و نه بهانه‌ای برای فرافکنی و توجیه سیاست‌ها و عملکرد‌های ضعیف و ناقص وجود داشت. این‌چنین، آرام آرام، آرایش جدیدی از نیروهای سیاسی معترض به سیاست‌ها و عملکرد‌های سیاسی و اقتصادی شکل کرفت که به «جمهوری سوم» و انتخاب آقای خاتمی منجر شد. با انتخاب ایشان، شکاف میان بدنه‌ی اصلی حاکمیت  بروز و ظهور پیدا کرد. تا آن زمان معترضان عموما و عمدتا بیرون از حاکمیت بودند، اما معترضین جدید از نیروهای درون حاکمیت و از جهات مختلف با معترضان بیرون از حاکمیت متفاوت بودند. آنچه در خرداد 76 بوقوع پیوست در واقع نقطه عطفی در تحولات سیاسی معاصر ایران بود. جبهه ای از تمام نیروهای راست، محافظه‌کار و افراطی، تمام نیرو‌های خود را به‌کار گرفتند تا آقای ناطق‌نوری انتخاب شود، خواستی که محقق نشد. مردم با انتخاب خاتمی، به عدم کفایت سیاسی و مدیریتی حاکمان رای دادند. از آن زمان این نیروها به چاره اندیشی پرداختند. ظاهرا جمع‌بندی این بوده که انتخابات باید «مدیریت» شود. در غیر این‌صورت سیر تحولات در سمت‌و‌سویی خلاف نظر و برنامه‌ی آنان پیش خواهد رفت. از همین زاویه، انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را «مدیریت» کردند. نتیجه‌ی این رویکرد و اقدام، موارد زیر بود:  

1- برهم‌خوردن قواعدی از بازی جمهوریت که تا آن تاریخ کم و بیش  و در محدوده‌ای معین رعایت می‌شد، و نیز سیطره‌ یافتن تدریجی و مطلق یک جریان خاص که نه به جمهوریت اعتقاد داشت و نه به قانون اساسی پایبند بود.

2- عمیق‌تر شدن شکاف میان نیروهای درون حاکمیت و در نهایت پرتاب‌شدن این نیروها به بیرون از حاکمیت.

 از طرف دیگر گروه حاکم نتوانسته است خدمات مورد نیاز  مردم را ارائه دهد.  درنتیجه مشروعیت مجموعه از دو بعد یا دو جهت دچار خلل شده است: بعد اول مشروعیت حقوقی و قانونی است. نادیده گرفتن مقررات بازی جمهوریت و بی اعتنایی به حقوق شهروندان، مشروعیت حاکمیت را مخدوش ساخته است. اما با وجود این خدشه در مشروعیت، اگر حاکمان توانسته بودند وضع اقتصاد را تا حدی که توده‌های مردم احساس رضایت بکنند سروسامان بدهند، به‌نوعی رضایت مردم را سامان می‌دادند و در نتیجه مشروعیتی کسب می‌کردند و خدشه در مشروعیت در بعد اول تا حدود زیادی جبران می‌شد؛ اما چنین نشد و نخواهد شد. نگاهی اجمالی به عملکرد حاکمیت در طی پنج سال گذشته به‌خوبی نشان می‌دهد که هر نوع انتظاری بیهوده است. این عوامل موجب واکنش مردم و ارتقاء و گسترش جنبش اعتراضی مردم شده است. 

نکته‌ی دیگر، نقش تعیین‌کننده‌ی زنان و جوانان در این جنبش و رویدادهای پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم است. جوانان و زنان ما این نقش را از کجا پیدا کرده‌اند؟ برای فهم این نقش باید به حضور گسترده‌ی زنان در دوران انقلاب توجه کرد. حضور زنان در انقلاب  در هیچ دوره‌ای از مبارزات مردمی در ایران سابقه نداشته است. زنان جوانی که با آن گستردگی در انقلاب حضور داشتند و بشدت سیاسی شده بودند، مادران این نسل هستند و آرمان‌های انقلاب را به این نسل منتقل کرده و زمینه‌های جنبش اعتراضی کنونی را فراهم ساخته‌اند. نباید فراموش کرد که در سی سال گذشته جریان راست و محافظه‌کار، درحالی‌که نسبت به فساد گسترده‌ی مالی برخی از مسئولان کم‌اعتنا یا بی‌اعتنا بوده است، حساسیت پیگیر و قابل‌توجهی نسبت به آنچه بدحجابی زنان توصیف کرده، و یا روابط دخترها و پسرهای جوان، از خود نشان داده است. به‌عبارت دیگر، دختران و پسران جوان بیشترین قربانیان سرکوب‌های اجتماعی بوده‌اند. پیامد این نوع سرکوب‌ها لاجرم به درون خانواده منتقل شده است و موجب واکنش مادرانی شده است که خود در انقلاب حضور داشته‌اند. در واقع هسته اصلی این جنبش را باید در داخل خانواده‌ها جستجو کرد. در این سطح حتی خانواده‌های محافظه‌کاران و یا نیرو‌های سرکوبگر نیز، با وجود مواضع سرپرست خانواده، به این جنبش تعلق دارند. چنین جنبشی به‌سادگی مهار نمی‌شود.

 

- جنبش استراتژی مشخصی را پی گرفته است؟

یزدی: به‌نظر می‌رسد که جنبش سبز در مجموع استراتژی مشخص و واقع‌بینانه و ثابتی داشته است؛ هرچند جنبش اعتراضی مردم ایران در معرض آسیب‌های جدی قرار دارد.

 

- ساخت قدرت را در جمهوری اسلامی، بعد از جنبش سبز چگونه است ؟

یزدی:  شاید بهتر باشد پرسش را اصلاح کرد و جمهوری اسلامی را بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم ارزیابی کرد. جنبش سبز یکی از پیامدهای انتخابات مزبور است. این انتخابات، جمهوری اسلامی را به یک نقطه گردش یا چرخش تاریخی کشانده است و تصور نمی‌کنم جمهوری اسلامی بتواند به وضعیت قبل از انتخابات برگردد. من دیدگاه خودم را در مطلبی با عنوان «دهمین انتخابات و جمهوری جهارم» که در روزنامه‌ی اعتماد ملی، مورخ 16 تیر 1388منتشر شد، تبیین کرده‌ام. انتخابات 22 خرداد و رویدادهای بعد از آن و اقدامات احمدی‌نژاد، جمهوری اسلامی را به‌سرعت به سمت‌وسوی قفل شدن و تکرار تجربه‌ی شوروی سابق سوق می‌دهد.

جریان حاکم در ارزیابی امکانات و تاثیر سیاست سرکوب و ارعاب دچار خطای فاحش استراتژيک شده است. جنبش اصلاح‌طلبی نباید به دام وسوسه‌ی واکنش متقابل و به‌ظاهر دفاعی فروافتد. هرگاه کنش‌های فردی یا اجتماعی بر محور زور و خشونت شکل گیرد، طرفی که زور عریان‌اش بیشتر است می‌برد. برای خنثی‌کردن این استراتژی باید اولا بر قانون جهان‌شمول «بی‌نهایت کوچک‌ها» تکیه کرد و همه‌ی مردم را درگیر مطالبات و چشم‌اندازها ساخت؛ ثانیا به «خودجوشی» مردم دامن زد؛ و ثالثا از روش‌های مسالمت‌آمیز استفاده کرد.

حفظ تعادل میان ادامه‌ی جنبش و ماندن در محدوده‌ی مشی ضدخشونت، هم «علم» و هم «هنر مدیریت» است. با توجه به روان‌شناسی مردم در این مرحله از جنبش، هدف اعمال خشونت از جانب نیروهای سرکوب‌گر سوق دادن مردم به انفعال و افول جنبش است. برای پیشگیری از این افول، رهبران جنبش می‌توانند و باید مردم را قانع سازند که توسل به واکنش‌های خشونت محور، ولو به‌عنوان دفاع نه تنها کارساز نیست بلکه نقض غرض است. نباید اجازه داد کنش و واکنش میان مردم و نیروهای طرف مقابل بر محور زورمداری شکل بگیرد. در آن صورت آن کس که زورش بیشتر است برنده می‌شود.

متاسفانه به نظر می‌رسد که جنبش سبز هنوز فاقد رهبری واحد فردی یا جمعی است، و نمادهای این جنبش، یعنی آقایان موسوی، خاتمی و کروبی هنوز نتوانسته‌اند رهبری واحدی را شکل بدهند.

ارزیابی من از بیانیه‌های آقای موسوی مثبت است، هرچند به‌عقیده‌ی من این بیانیه‌ها می‌تواند و می‌باید با وضوح و شفافیت و قاطعیت بیشتری نگاشته و منتشر شود. اگرچه مهندس موسوی توانسته است امید و اعتماد و دلبستگی را در بدنه‌ی جنبش حفظ و تقویت کند، اما تلاش‌های ایشان کافی نبوده است. به‌ نظر می‌رسد که ایشان هنوز از تمام ظرفیت‌ها و امکانات بالقوه و بالفعل استفاده نکرده‌اند.

مواضع و فعالیت‌های آقای کروبی، به‌خصوص در مورد آنچه در بازداشتگاه‌ها رخ داده است و انتقال اخبار آن به سطح آگاهی ملی و نیز مراکز تصمیم‌گیری، بسیار موثر، قابل تقدیر و ماندنی است.