تردید ندارم که دولت و حاکمیت کنونی ایران،
دولت و حاکمیتی فرقه ای و دارای خصلت زیرزمینی اند. شاید به
همین دلیل، بر جمع پژوهشگرانی که می کوشند رابطه این حاکمیت و
این دولت را با سازمان های مافیائی و بین المللی کشف کنند ناشی
از همین خصلت باشد. بی اعتنائی به منافع ملی ایران نیز،
کنجکاوی در باره این نوع رابطه و پیوند را تقویت کرده است. تا
آنجا که افرادی از دولت را یهودیانی مسلمان نما و بیگانگانی
ایرانی نما می دانند و به شجره نامه هائی نیز دست یافته اند.
بیش از هر تحقیق و شجره نامه ای، این ساختار و رفتار خود
حاکمیت ایران است که دلالت بر فرقه ای عمل کردن و روابط فرقه
ای در سطح بین المللی را تداعی می کند. این ماهیت در هر تصمیم
و حرف و قول، انتصاب و برکناری، نظر و عمل و بالاخره برنامه و
رفتار حکومت می توانید مشاهده کنید. تمام امور بصورت مافیائی
پیش برده شده و کوشش می شود مردم از آنچه در دیدارها و جلسات
محرمانه می گذرد دور و بی خبر باشند. این قصه سر 30 ساله دارد،
اما از زمان روی کار آوردن احمدی نژاد، وسیع تر، جدی تر و حتی
آشکارتر و مسنجم تر و سازمان یافته تر جلو برده می شود. به
همین دلیل، اگر نام حاکمیت جمهوری اسلامی را "حاکمیت فرقه ای"
بگذاریم، نام درستی برای آن انتخاب کرده ایم. اگر تا اینجای
استدلال من را پذیرفته باشید، آنوقت می ماند تلاش همه ما برای
کشف ماهیت و وابستگی های داخلی و بین المللی آن فرقه ای که
حاکمیت کنونی به آن وابسته است! به همین دلیل است که معتقدم
اگر انجمن حجتیه در 50 سال اخیر جفتی بوده که همراه با این
فرقه از شکم حوادث ایران بیرون آمده، حالا فرقه ای که بر یکی
از ثروتمندترین کشورهای منطقه، یعنی ایران تسلط پیدا کرده، در
شکم هیچ مادری جای نمی گیرد و خود آبستن مخوف ترین حوادث قرنی
است که با 11 سپتامبر آغاز شد و در پی برپائی بزرگترین جنگ
مذهبی و قومی در منطقه ایست که وسعت آن از مرزهای چین و
هندوستان آغاز شده و پس از پشت سر گذاشتن پاکستان و افغانستان
و ایران، می رود تا به دجله و فرات برسد. یعنی همان نقطه ای که
موسی برای عبور از آن عصایش را به آب انداخت و راهی برای عبور
از آن ساخت و نوح پیامبر، قومش را سوار کشتی کرده و از آن
گذشت. مخوف است و آرزو کنیم که نشود، اما تازیانه واقعیات با
آرزو و یا بی آرزوی ما، بیرحمانه بر گرده بشریت فرود آمده و
خواهد آمد. |