نامه مورخ
1388/6/21 جنابعالى همراه با ضمیمه
آن واصل
و ملاحظه گردید. شخصیت جنابعالى و تعهدتان نسبت به ارزش هاى
دینى و
اخلاقى و اهداف انقلاب و خدمات ارزنده دولت شما در دوران جنگ
تحمیلى و
حمایت هاى مکرر مرحوم امام خمینى (ره ) از شما براى همگان
روشن
است. در
جریان انتخابات ریاست جمهورى اخیر و وقایع و فجایع بعد از آن
که شما
مورد توجه اقشار وسیعى از مردم و نخبگان قرار گرفتید، در
حقیقت
از آزمایش
و ابتلاء بزرگى در پیشگاه خداوند متعال و در مقابل مردم آگاه
سربلند
بیرون آمدید و تاکنون در حد امکان و توان خویش از حقوق تضییع
شده مردمى
که با شرکت در انتخابات ریاست جمهورى افتخار بزرگى را براى
کشور
آفریدند دفاع نمودید، که جاى بسى تقدیر و تشکر دارد.
راه اصلاحى
مذکور(اشاره به طرح پیشنهادی موسوی برای جنبش اجتماعی و سراسری
سبز) که شما در جهت دفاع از حقوق مردم و
نجات
جمهورى اسلامى از این بحران بزرگ انتخاب کرده اید بس دشوار
بوده و
در معرض
فشارها و تهدیدهاى بسیارى از ناحیه کسانى است که این بحران
را
ایجاد
کرده اند.
متأسفانه بعد از
انتخابات ، عده اى از نخبگان و فعالان سیاسى و
مطبوعاتى
بازداشت شدند و برخلاف شرع و قانون براى اعتراف گیرى هاى
غیر
حقیقى و
دروغین مورد فشار قرار گرفته و اعترافات بعضى آنان از رسانه
هاى
عمومى پخش
گردید. این مسلم و بدیهى است که اقرار شخص بر علیه شخص
دیگرى در
چنین شرایطى معتبر و مسموع نیست; بلکه آنچه بیشتر مورد تأکید
روایات
مستفیضه مىباشد
این است که حتى اقرار شخص بر علیه
خودش در زیر
هر گونه
فشار و شکنجه اعم از تهدید، تجرید، حبس، ترس و مانند آن
اعتبارى
نداشته و مسموع نمى باشد. (وسایل الشیعة ، جلد 18، صفحه 497 و
498; و
دراسات فى ولایة الفقیه ، جلد دوم ، صفحه 378.) و اجتهاد
در مقابل نص این روایات صحیح نیست و نظردادن در مقابل
آنها
بدعتى واضح است و اصل "اقرار العقلاء على انفسهم جایز"
فقط در
شرایط
عادى و بدون اعمال زور و فشار نافذ است
.
علاوه بر این، در
اصل سى و هشتم قانون اساسى آمده است: "هر گونه
شکنجه
براى گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به
شهادت، اقرار و یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و
سوگندى فاقد
ارزش و
اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات مىشود."
طبق
عموم و
اطلاق این اصل، هر گونه شکنجه اى براى اعتراف گیرى و کسب
اطلاعات
مجازات دارد، و اقرارها و اعترافات گرفته شده از این طریق
نیز
ارزش و
اعتبارى ندارد.
روشن است که حبس
در سلول انفرادى بویژه در دراز مدت که متهم را زیر
فشار
وادار به اعتراف مىکند
از مصادیق بارز شکنجه است و با اعمال
فشار و
شکنجه، مخصوصا به شکل وحشتناکى که در دوره اخیر انجام شده و
شرایط
غیرعادى که در پى آن وجود دارد، اعترافات متهم حتى بر علیه
خودش
نیز معتبر
و مسموع نیست ; حتى اگر متهم بارها در آن شرایط و از طریق
مصاحبه و
میزگرد اعتراف و اعلام کند که خطا کرده و مرتکب اشتباه و جرم
شده .
همچنین در اصل
سى و نهم قانون اساسى آمده است: "هتک حرمت و حیثیت
کسى که
به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانى یا تبعید شده به هر
صورت که باشد ممنوع و موجب
مجازات است
."
حال
چگونه شده است که افراد سرشناسى که سالها براى این نظام خدمت کرده اند با
اعترافات فاقد ارزش و اعتبار، در معرض دید میلیونها نفر
مورد هتک
حرمت و حیثیت قرار گرفته اند ولى هیچ کس در قبال این مسأله
نه
تنها
مجازات نمى شود بلکه مورد تأیید و تشویق قرار گرفته و
اعترافات نیز
معتبر
شمرده مىشود؟!
آنچه در این
خصوص مشکل را بیشتر کرده و اعترافات را بى اعتبارتر
مىکند
این است که در سیستم قضایى کنونى کشور، مدعى و طرف دعوا در
مقابل
متهمان سیاسى که جریان فکرى مقابل حاکمیت هستند، خود اعتراف
گیران
و محاکم
قضایى وابسته به حاکمیت است و نزد هیچ عقل سلیمى در هیچ کجاى
جهان، این
گونه اعترافات و نیز حکم و داورى متعاقب آن، کمترین ارزش
حقوقى و
قضایى را ندارد; چون در چنین محکمه اى مدعى و قاضى یکى است و
فلسفه
وجود هیأت منصفه که در اصل 168 قانون اساسى آمده است همین
است،
که
متأسفانه به این اصل هم مانند بسیارى از اصول قانون اساسى بى
توجهى
شده و به
آن عمل نمى شود.
اقدامات اخیر
حاکمیت و دادگاههاى نمایشى آن علاوه بر این که خلاف شرع
و خلاف
مصالح کشور و اسلامیت و جمهوریت نظام و از بدعت هاى بارز
مىباشد،
برخلاف مصلحت دنیوى خود حاکمان که مىخواهند
حکومت و ریاست
کنند نیز
مىباشد.
حاکمیت اگر به جاى سرکوب مردم و ایجاد فجایع اخیر،
عقل و
شعور سیاسى
را حکم قرار داده و به تذکرات بعضى از بزرگان و علماء
و مراجع
گوش فرا داده بود و یک هیأت بیطرف و مرضى الطرفین را براى
رسیدگى به
شبهات انتخاباتى تعیین نموده بود، هرگز گرفتار بحران عدم
مشروعیت
کنونى نمى شد. حکومتى که در آن اقشار وسیعى از مردم و
نخبگان،
ناراضى و
در فشار باشند قابل دوام نیست. اگر حکومت کردن با این شیوه و
روش و با
ایجاد رعب و خفقان و استبداد و سرکوب و پر کردن زندان ها از
نخبگان و
آزادى خواهان و گروه هاى سیاسى مختلف ممکن بود، رژیم شاه
توانسته
بود حکومت خود را حفظ کند و هنوز پابرجا بود.
متأسفانه
تصمیم گیرندگان
امور بر
این حقیقت روشن چشم بسته اند و به مدح مداحان و چاپلوسى تملق
گویان -
که طبق حدیث پیامبر خدا(ص ) باید خاک بر دهان آنان ریخته شود
- دل خوش
کرده اند. |