در سالهای اول انقلاب، نیروهای
سپاه و بسیج افرادی بودند که دارای
ایمان و انگیزه بودند و با همین سلاح
نیز توانستند در مقابل ارتش مجهز و
قدرتمند عراق بایستند. گذشت زمان و
حوادث سالهای بعد و بویژه رخدادهای پس
از جنگ که با فوت آیت الله خمینی و
بقدرت رسیدن رهبر جدید همزمان شد،
نیروهای با ایمانی که از جنگ 8 ساله
زنده باقی مانده بودند را به دو گروه
تقسیم نمود. بخش اعظم آنها مسیر تازه نظام
را با مسیری که نیروهای رزمنده و
مدافع میهن، بخاطر آن شهید شده بودند مغایر دیده و از نظام جدا
شده و بدنبال زندگی عادی خود رفته و یا در صف
منتقدین نظام قرار گرفتند. بخش اندکی
نیز خود را با رفتار جدید نظام هماهنگ
نموده و تلاش نمودند تا عقب افتادگی
های مدرکی و اقتصادی خود را جبران
نمایند.
خامنه ای در دوران ریاست جمهوری خود هرگز
نتوانست رابطه خوبی
با سپاه و بالتبع با بسیج که زیرمجموعه سپاه
بود برقرار نماید. سپاهیان
رفتار متکبرانه و سلطانی رئیس جمهور
وقت را نمی پسندیدند و همچنین درگیری
های خامنه ای با آیت الله خمینی در
موارد مختلف، که در 3 مورد آن منجر به
صدور اعلامیه های رسمی آیت الله خمینی
و مورد عتاب قراردادن خامنه ای
گردید، مزید بر علت شده بود. سپاهیان
همچنین از لجبازی شدید خامنه ای بر
سر نخست وزیری میرحسین موسوی و دلخوری
شدید آیت الله خمینی از این بابت
مطلع بودند و خامنه ای را بخاطر این
موضع گیری هایش و نادیده گرفتن شرایط
جنگی کشور سرزنش می کردند.
در سال 1367 برای آینده سیاسی خامنه ای یک
نظرخواهی صورت گرفت، برخی هواداران وی
پیشنهاد داده بودند که خامنه ای پس
از خاتمه دوران رئیس جمهوری بعنوان
رئیس قوه قضائیه معرفی شود، تمامی
فرماندهان رده های مختلف سپاه، پیشنهاد
مطرح شده در این نظرخواهی را
باتفاق رد کردند. کمتر از یکسال بعد از
این نظرخواهی، خامنه ای که حتی در
حد ریاست قوه قضائیه مقبولیت نداشت، با
دست غیبی، به رهبری جمهوری اسلامی
رسید. بخش وسیعی از فرماندهانی که در
آن نظرخواهی به خامنه ای رای منفی
داده بودند، منجمله فرمانده کل سپاه،
از سپاه تصفیه شده و یا به ارگانها و
وزارتخانه های دیگری فرستاده شدند و
سرداران باقیمانده نیز دریافتند که
تنها راه بقا و حفظ درجه و موقعیت،
تنظیم شدن با باد رهبری است.
خامنه
ای دو اخراجی بزرگ سپاه را مجدداً به
سپاه بازگرداند، "مرتضی رضائی"
فرمانده سابق سپاه که بدلایل حاد
اخلاقی، با حکم مستقیم آیت الله خمینی از
سپاه اخراج شده بود با حکم خامنه ای به
مسئولیت حفاظت اطلاعات سپاه(در تغییرات دو سال پیش وی جانشین
فرمانده کل سپاه شده) گمارده
شد تا تصفیه های لازم را انجام دهد. "ذوالقدر"
نیز که توسط نماینده آیت
الله خمینی در سپاه(احتمالا اشاره به
عبدالله نوری است)، بدلیل نقض دستورات ولایت فقیه و فعالیتهای
سیاسی
مغایر با اساسنامه سپاه، از سپاه رسماً اخراج
شده بود، توسط خامنه ای به
ریاست ستاد کل سپاه منصوب گردید.
مهمترین انتصاب خامنه ای برای مهار
سرداران سپاه، اعطای درجه سرلشگری به
یک غیر نظامی مجهول بنام فیروزآبادی
و منصوب کردن وی به فرماندهی ستاد کل
نیروهای مسلح بود.
آنچه از سپاه و
بسیج باقیماند، افرادی بودند که فاقد
انگیزه اعتقادی بوده و خامنه ای را
نه در جایگاه ولی فقیه و فردی دارای
وجاهت شرعی و دینی، بلکه در مقام یک
کارفرمای بزرگ و قدرتمند می بینند.
خامنه ای برای آنها مقدس نیست. در 20
سال گذشته خامنه ای بقدری پروژه های
اقتصادی به سپاه واگذار کرده و
سرداران سپاه بقدری پول شمارش کرده اند
که سپاه اینک تبدیل به یک شرکت
تجاری
مسلح شده است. اداره اینهمه پروژه های میلیاردی، نیاز به
شرکتهای
متعدد در داخل و خارج از کشور داشته و سرداران
باید با همه جور متخصصی از
هر نوع مسلکی کار کرده و نشست و برخاست
نموده و به سفرهای خارجی رفته و
تدارکات لازم را فراهم آورند. اگر
نسل اول سرداران، از خارج از
کشور فقط
مکه و مدینه و دمشق را دیده بودند ولی سرداران
نسل دوم، بهترین هتلها و
رستورانها و کافه های زوریخ و پاریس و
فرانکفورت و وین و لندن را می
شناسند و با طعم قهوه استارباکس و
چیزبرگر مک دونالد کاملاً آشنا هستند
. فرزندان
بسیاری از آنها در دانشگاههای آمریکا و اروپا درس می خوانند و
خانواده هایشان در ایران در شرایطی
اشرافی زندگی می کنند.
45 هزار
پایگاه بسیج با فرض حداقل چهار و نیم
میلیون بسیجی حقوق بگیر و 150 هزار
کادر رسمی سپاه در جریانات اخیر چه
خاصیتی برای نظام داشتند؟ اگر این خیل
عظیم حقوق بگیران، همانند اسلاف خود،
بجای ایمان به فیش حقوقی خود،
اعتقادات انقلابی یا مذهبی داشتند،
بدون اینکه نظام بخواهد یا نخواهد،
بطور خودجوش همه اهالی محل را راه می
انداختند و با راهپیمائی میلیونی در
فردای روز انتخابات یا روزهای بعد از
آن موازنه را بنفع خود تغییر می
دادند و هیچ نیازی به باطوم و گلوله هم
پیش نمی آمد. حکومت جای خالی جمعیت
خودجوش مردمی را بناچار با سرکوب و
تفنگ و چماق و قمه پر کرد.
حتی در
روز هشتم شهریور و برگزاری تجمع مصلی
تهران در یادبود ندا و سایر شهدای
جنبش سبز، نیروهای سرکوبگر لباس شخصی
بطور وسیعی از ماسک و نقاب استفاده
کردند تا هویت خود را مخفی نگه دارند،
پدیده ای که بشدت از سوی سران حکومت
با آن برخورد شد و استفاده از هرگونه
ماسک و نقاب را برای نیروهایشان
ممنوع کردند. ولی همین حرکت آن روز،
مرز وفاداری و فداکاری نیروهای بسیج
به نظام را مشخص کرد.
نیروهای بسیج فقط در سرکوب جمعیت راهپیمائی
کننده ای که با دستان خالی و مسالمت
آمیز به خیابانها آمده بودند مشارکت
نموده و فداکاری آنها برای نظام در حد
کتک زدن افراد بی دفاعی بوده که از
جمعیت جدا افتاده بودند. در راهپیمائی
روز قدس نیز با وجود تدارک 2 ماهه
سرداران سپاه، آنچه از اینهمه حقوق
بگیر انتظار می رفت برآورده نشد، جمعیت
را از روستاها و پایگاههای مقاومت بسیج
به خیابانهای تهران آوردند ولی از
شور و نشاطی که نشانه یک جمعیت با
انگیزه و معتقد است خبری نبود.
در
مورد سردارانی که درآمدهای هنگفت اقتصادی
دارند، بشرطی امکان پیوستنشان به
مردم وجود دارد که درآمدی بیشتر از
موقعیت فعلی اشان در انتظارشان باشد.
بسیجی های
حقوق بگیر نیز تا زمانی که فیش های حقوقی برقرار باشد، در خدمت
ظاهری حکومت خواهند بود، ولی این سیاهی
لشگر عظیم و پرخرج بیش از آنکه
نقطه قوت حکومت باشد، پاشنه آشیل آن
است.
حکومت برای بقای خود نیاز به
فدائی دارد و کسی بخاطر پول خودش را
فدا نمی کند، حفظ حکومت با حقوق
بگیران بی اعتقاد امری محال است. با
گسترش موج سبز و فرا رسیدن روزهای سخت
حکومت در آینده، باید دید که چه تعداد
از این حقوق بگیران در دفاع از
حکومت خودشان را درگیر خواهند کرد.
45 هزار
پایگاه مقاومت یعنی 45 هزار
اسلحه خانه بی در و پیکر که اسلحه و
فشنگ را براحتی در اختیار بسیجی های
پشت کرده به حکومت خواهد گذاشت و
هنگامی که موازنه وضعیت بزیان رژیم تغییر
پیدا کند، بسیاری از همین بسیجیان برای
اینکه با حکومت هم سرنوشت نشوند
بسوی مردم خواهند آمد و آنروز روز حسرت
و ندامت حکومت از ایجاد اینهمه
پایگاه بسیج و این تعداد اسلحه توزیع
شده خواهد بود. اگر هم بخواهند اسلحه
ها را از پایگاههای مقاومت جمع آوری
کنند، این پایگاهها همزمان با خروج
اسلحه ها غیب شده و ناپدید خواهند شد.
طرح عجولانه حکومت برای ادغام
نیروی مقاوت بسیج و نیروی زمینی سپاه
نیز برآمده از همین احساس خطر
است. در این پروسه، بسیاری از پایگاههای بسیج برچیده شده و
تعدادی از اعضای
فعال بسیج به استخدام نیروی زمینی سپاه درآمده
و باقیمانده اعضای فعال،
بهمراه اعضای نیمه وقت و اعضای افتخاری
بسیج به نیروی احتیاط منتقل خواهند
شد و عملاً از دور حذف می شوند. نیروی
احتیاط فقط در مناسبت های مختلف نظیر
راهپیمائی روز قدس و 22 بهمن و احیاناً
برخی از مانورهای نظامی فراخوانی
می شوند و بازای شرکت در چنین مراسم و
مانورهایی به آنها دستمزد پرداخت می
شود.
ادغام بسیج و نیروی زمینی سپاه، یا بعبارت
دیگر محدود کردن و
کنترل بیشتر بسیج، طرحی است که بدلیل نگرانی
های فزاینده حکومت از این
ناحیه
تهیه شده است. گزارشات بسیار زیادی از گرایش اعضای بسیج به موج
سبز
و حتی در مواردی شعارنویسی شبانه توسط آنها وجود دارد و این در
حالی است
که بسیاری از اعضای فعال بسیج، بدلیل نیازی که
به حقوق دریافتی خود دارند
از ابراز نظر علنی خودداری نموده و
تلاش دارند گرایشات واقعی خود را پنهان
نموده و خود را موافق حکومت و سیاستهای
آن نشان دهند.
نگرانی شدید
حکومت بخاطر ماههای آینده است که همه
برآوردها نشان می دهد موج نارضایتی و
اعتراضات مردمی شدت خواهد گرفت و در
چنان شرایطی، نیروهای بسیج که بیشتر
از کادر سپاه، در میان مردم و متأثر از
آنها هستند، سریعتر جذب اعتراضات
سراسری شده و با اسلحه به مردم خواهند
پیوست.
حکومت در مقابل سه جبهه
قرار گرفته است، جبهه موج سبز، جبهه
مشکلات داخلی و جبهه مواجهات بین
المللی، و برای پیروزی در جبهه اول
بسرعت در حال سازش و حل وفصل و چاره
جوئی در جبهه مشکلات داخلی و جبهه
مواجهات بین المللی است. حکومت می داند
که در ماههای آینده بدلیل طوفان مشکلات
شدید اقتصادی که در پیش دارد، اصلی
ترین جبهه اش رویاروئی با مردم ایران
است. حکومت بسرعت در پرونده هسته ای
عقب نشینی می کند تا از فشار بین
المللی رها شود و همچنین قصد دارد تا
اختلافات داخلی خودش و نقص های درونی
رژیم را برطرف نماید. موج جابجایی
افراد و طرح های ادغام در همین راستا
هستند.
البته بر خلاف تفکر حکومت،
جنبش سبز برای پیوستن بسیجیان به موج
مردم شرط دارد، و شرط اصلی این است
که اگر مایل به پیوستن به جنبش هستند
باید بدون اسلحه به آغوش مردم
بیایند. موج سبز نیازی به اسلحه و
خشونت ندارد. گرچه در روزهای سخت آینده، کودتاچیان عمدتاً با
زبان گلوله با مردم
صحبت خواهند کرد ولی موج سبز باید همچنان بر
مبارزه بدون خشونت پافشاری
نماید.
موشکها و هواپیماها و زیردریائیها و
تانکها و توپهای سپاه قابل
بکارگیری بر علیه مردم نیست، آنها می
توانند فقط با تفنگ با تظاهرات
گسترده پیش رو مقابله کنند، ولی هر
تیری که شلیک کنند و هر خونی که به
جنایت بر زمین بریزند، سبب وسیعتر شدن
خشم مردم و اضافه تر شدن جمعیت
تظاهر کننده خواهد شد. حکومت باید
بفهمد که هیچ رژیمی تا کنون نتوانسته
امواج نارضایتی مردمی را با نیروی
نظامی در هم بشکند و جمهوری اسلامی نیز
به همچنین.(خلاصه
شده و برگرفته شده از وبلاگ سهرابستان) |