سرتیپ پاسدار یدالله جوانی رییس اداره
سیاسی سپاه، که دیدگاه و قلم وی بسیار شباهت به قلم و دیدگاه
حسین شریعتمداری دارد، در مقاله تازه ای که خبرگزاری ایرنا آن
را منتشر کرد، مسئولیت دفاع از سخنرانی اخیر فرمانده کل سپاه
"عزیزجعفری" را برعهده گرفت. او دراین مقاله به نکاتی جالبی
اشاره می کند که از یک طرف نشان می دهد تازه به صحنه رسیده
ایست که از وقایع سالهای ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی نیز
باندازه کافی با اطلاع نیست (از جمله درباره علی اکبر ولایتی
که کاندیدای علی خامنه ای بود و مجلس به او رای نداد) و از طرف
دیگر به استدلال هائی متوسل می شود که خود ضد استدلال است.
برای نمونه، ایشان می نویسد که سپاه حق
فعالیت سیاسی دارد. ما بی اعتناء به این که آیت الله خمینی چه
گفته و یا چه نگفته، فرض را بر این می گذاریم که سپاه می تواند
و باید کار سیاسی بکند. به این ترتیب سپاه می شود یک حزب سیاسی
که توپ و تانک و تفنگ و زندان و بازجو، دستگاه های شنود و
شکنجه گر و .... دارد. حالا از ایشان باید پرسید که اگر از همه
این ابزار و امکانات، یک حزب سیاسی – مثلا نهضت آزادی ایران-
تنها یک نمونه آن – کلت کمری برای دفاع از خود- داشته باشد،
تکلیف با چنین حزبی چیست؟
اگر سپاه می تواند حزب سیاسی باشد، چرا
بقیه احزاب نتوانند مسلح باشند؟ و اگر چنین باشد و چنین بشود،
فعالیت سیاسی درایران شبیه فعالیت سیاسی در افغانستان نمی شود؟
سردار جوانی، در مقاله خود حرف های دیگری
هم می زند. از جمله درباره اعتراف گیری ها، دادگاه کودتا و...
ما امیدواریم چنین نشود، اما اگر چنین شد و
در آینده یک گروه از فرماندهان سپاه علیه گروه حاکم کنونی
کودتا کردند و کار ایشان، یعنی سرتیپ جوانی افتاد به همان اتاق
های بازجوئی و شکنجه ای که اکنون بازداشت شدگان کودتای 22
خرداد در آن گرفتارند و رفت به دادگاهی مشابه دادگاه کنونی
کودتای 22 خرداد و علیه خود و دوستانش اعترافات کرد، در باره
این چرخش و بر سر عقل آمدن در سلول های انفرادی و بازجوئی های
توام با شکنجه سفید چه باید گفت؟
از سردار جوانی و همفکرانش باید خواست
یکبار تاریخ معاصر همین عراق را که زیر گوش خودمان است بخوانند
تا ببینند همین سناریوئی که دربالا اشاره کردیم چند بار اتفاق
افتاده است. حتی برادر علیه برادر. ژنرال عارف رئیس جمهور
کودتائی عراق را برادرش با یک کودتا سرنگون کرد. همین صدام
حسین که همراه با عموی خودش "حسن البکر" با هم کودتا کردند،
چند سال بعد علیه حسن البکر کودتا کرد و.... بعد از هر یک از
این کودتاها هم، دستگیر شدگان اعتراف به خیانت کردند و اعدام
شدند. در پاکستان و ترکیه و افغانستان هم جز این اتفاق نیفتاد.
حیف بود، اگر این نکات و بویژه این اشارات
آخر را نمی نوشتیم تا بلکه به گوش امثال سردار جوانی برسد.
حالا خلاصه مقاله ایشان را بخوانید:
«طی سال های گذشته سپاه پاسداران و بسیج
همواره مورد هجوم برخی ازگروه های سیاسی داخلی قرار گرفته و
عمدتاً این گروه ها برای هجوم به مواضع سپاه در قبال مسایل
سیاسی به سخنان حضرت امام استناد می کردند. آنان در این راستا
با استناد به دیدگاه های حضرت امام این موضوع را مورد تأکید
قرار داده که نظامیان در سیاست و امور سیاسی نباید دخالت کنند
و برهمین اساس مواضع سپاه درحوزه مسایل سیاسی را برخلاف خط
امام دانسته و آن را مورد هجوم قرارمی دادند. به دنبال
انتخابات دهم و حوادث پس از آن، بر همین سیاق، روشنگری ها و
افشاگری های سپاه نسبت به جریان برانداز عوامل انقلاب مخملی،
مورد هجوم برخی از گروه های دوم خردادی و رسانه های وابسته به
آنان قرار گرفته است. واکنش ها نسبت به سخنان سردار جعفری
فرمانده کل سپاه در هفته گذشته و در جمع پیشکسوتان دفاع مقدس و
همچنین واکنش ها نسبت به یادداشت نگارنده با عنوان «جبهه
مشارکت و سازمان مجاهدین پرچمداران نفاق جدید» مندرج در شماره
قبلی هفته نامه صبح صادق، از همین جنس برخوردها و تخریب ها می
باشد.
سخنان، مواضع و دیدگاه های حضرت امام
درخصوص عدم ورود نظامیان به احزاب، دسته بندی ها و بازی های
سیاسی همچنان به قوت خود باقی است و مقام معظم رهبری نیز بر
همین دیدگاه تأکید داشته و ورود نظامیان به احزاب و گروه های
سیاسی را سم مهلک می دانند. لکن آنچه در سال های اخیر و به
ویژه بعد از دوم خرداد در کشور رخ داد و نظام اسلامی با یک
جریان سیاس برانداز داخلی مواجه گردید، اساساً صحنه سیاسی کشور
را متفاوت از قبل کرد.
اکنون مشخص شده که تمامی کسانیکه در سال
های اخیر با
استناد به سخنان امام
به سپاه و بسیج حمله می کردند، تا
چه
اندازه به میراث آن حضرت وفادارند و هدف
آنان از تخریب سپاه و بسیج چه
بوده است. تا قبل
از داد گاه ها، اینگونه بیان می شد
که هر اعترافی قبل از دادگاه فاقد
اعتبار است و اکنون که در دادگاه
تشت رسوایی از بام افتاده و بدون استثنا
همه سران اصلی سازمان مجاهدین و
جبهه مشارکت و عناصری از مجمع روحانیون
مبارز و حزب کارگزاران سازندگی
اعترافات تکان دهنده داشته اند و بیان کرده
اند که جریان دوم خرداد چه اهدافی
را تعقیب می کرد، عده ای گمان می کنند
با فاقد اعتبار دانستن این اعترافات
و اینکه اعترافات تحت فشار انجام شده،
می توانند واقعیات را انکار کنند.
آیا طرح این
مسئله که آقایان ابطحی، عطریانفر، حجاریان
، صفایی فراهانی، آقایی، تاج
زاده، نبوی، رمضان زاده، امین زاده،
شریعتی و … این اعترافات را تحت فشار
انجام داده اند، این ظلم بزرگی به
آنان نمی باشد؟ یعنی آنان اینقدر ضعیف
الاراده و سست عنصر هستند که پس از
ده ها سال فعالیت سیاسی به راحتی در
مقابل بازجو و تحت فشار دست به
اعتراف بزنند و این اعترافات را نیز در جمع
و در حضور قاضی و وکلای خود و
همچنین در حضور خبرنگاران و در یک دادگاه
علنی تکرار کنند.
اگر آقایان خاتمی،
موسوی و جریان دوم خرداد که در این
انتخابات این آشوب و بلوا را به پا
کردند، واقعاً هدفشان احیای خط امام
بود، آنگونه که خود
مدعی اند، حمایت اجانب و بیگانگان و
تمامی جریان های ضد انقلابی از این
حرکت را چگونه تحلیل و توجیه می
کنید؟ موسوی گزینه اول موردنظر حضرت امام
برای نخست وزیری نبود. وقتی که
گزینه اول مورد تأیید حضرت امام
یعنی
دکتر ولایتی در مجلس رأی اعتماد
نیاورد، افرادی چون بهزاد نبوی گزینه
موسوی را مطرح ساخته با این عنوان
که ایشان در مجلس رأی دارد و اینگونه
بود که موسوی نخست وزیر گردید.
بنابراین اگر موسوی در زمانی نخست وزیر شد و
از حمایت های حضرت امام
برخوردار گردید را نباید نشانه و
دلیلی بر سلامتی کامل موسوی دانست
.» |