بدنبال انتشار نامه
محمد نوری زاد از فیلمسازان و
هنرمندان نزدیک به بیت رهبری که در کیهان شریعتمداری نیز
مطالبی می نوشت یکی از فرماندهان سابق سپاه نامه ای خطاب به وی
نوشته است. نوری زاد که نامه اش در پیک نت نیز منتشر شد، حساب
خود را پس از انتخابات 22 خرداد و کودتا علیه نتیجه واقعی آن
جدا کرد و این فرمانده سپاه نامه ای خطاب به نوری زاد نوشته
است. در نامه این فرمانده سپاه مانند نامه قبلی
که
در پیک نت منتشر شد اطلاعاتی از بیت رهبری وجود دارد که مهم تر
از توصیه هایش به نوری زاد است. نامه را می خوانید:
برادرم محمد نوری زاد سلام علیکم
شما بخوبی مرا می شناسید و هر دو
همدرد هستیم. ولی چون بدون نام برایتان نامه می نویسم، متوجه
نمی شوید که طرفتان چه
کسی است. این مهم نیست. مهم این است که هم من می دانم شما چه
می گویید و هم شما می
فهمید منظور من چیست. برادر کوچک شما سالهاست که بنا به دلایل
زیادی از نظام فاصله
گرفته است. زیرا آن نظامی که ما در پی آن بودیم از بین رفته و
چیزی از آن نمانده است. در
همین سالهایی که این برادر کوچک شما به این نظام پشت پا زد،
شما و خیلی
های دیگر به امید اصلاح امور ماندید و نتیجه اش را هم دیدید.
همان زمانی که در
کیهان مطلب می نوشتید، قصد داشتم از طریق یک دوست متوجه تان
کنم که زیر علم یزیدی
مثل شریعتمداری بر مظلومیت حسین گریه می کنید ولی ترجیح دادم
چیزی نگویم. از شما که
هنرمند خوبی هستید توقع می رفت متوجه این باند خطرناک بشوید
اما نمی دانم چرا
جنابعالی که تیزبین تر از بنده هستید، متوجه بی بند و باری و
بی تقوایی آنها
نشدید.
شما به خاطر دقت و هوشیاری تان باید می فهمیدید کسی که در
حاشیه امن
بیت رهبری خوابیده و به هیچکدام از حامیان صدیق نظام رحم نمی
کند و هر روز یک افترا
به آنها می بندد آدم سالمی نیست. همان روزها من می فهمیدم که
بی پروایی های ایشان
از کجا آب می خورد و چه کسی پشت او را دارد و شیرش می کند.
همان ایام یک فرد مورد
اطمینان گفت که حتی به امثال نوری زاد هم به خاطر خصلت هنری و
تیزبینی شان اطمینان
ندارند. وقتی هم که جنابعالی بنای حمایت از احمدی نژاد
گذاشتید، شریعتمداری به
طریقی احمدی نژاد را از خطر شما برحذر داشت. تنها خطر شما این
بود که اهل تشخیص
هستید. ولی من که شما و روشن ضمیری تان را می شناختم، تعجب می
کردم که چرا و به چه
دلیل محمد آقا هنوز از حلقه این افراد خبیث خارج نشده است؟ ولی
امیدوار بودم که
روزی می فهمید دارید کجا قدم می زنید و چه می کنید. از کیهان
که رفتید فهمیدم قدم
اول را به سمت خدا برداشته اید و بیشتر امیدوار شدم که بالاخره
یک روزی همه چیز را
می فهمید.
من قبلاً یک نامه برای دکتر
روح الامینی نوشتم و بر ایشان تاختم که چرا به نزد رهبری رفته
و از او امید اجرای
عدالت دارد. در این وسط دو نفر دانستند که نویسنده نامه چه کسی
هست. نفر اول قرار
ملاقاتی گذاشت و از نامه راضی بود ولی گلایه داشت که چرا نامه
ام در یک سایت مخالف
نظام و اسلام چاپ شده است. به ایشان گفتم خود من هم مخالف نظام
هستم ولی مخالف
اسلام نیستم. سایت محسن رضایی ترسو و سایر سایتهای دولتی نوشته
های مرا که چاپ نمی
کنند. همین سایت اگر کافر هم باشد هزار بار بر سایتهای دولتی و
طرفدار نظام ارجحیت
دارد.(ظاهرا اشاره ایشان به پیک نت است!) کفر از ظلم و ستم
هزار بار بهتر است. این سایت علاوه بر نوشته های امثال من
نوشته های ضد دین را هم چاپ می کند. هر کسی هم اهل یک نوشته
است و مطلب مورد نظر
خودش را مطالعه می کند. این کجایش اشکال دارد؟ این بهتر است یا
مخفی
کاری؟
دوستم هم از این حرف قانع شد. اما یکی دیگر از برادران و
دوستان نزدیک
که قرار است بزودی با ما فامیل شود، شبی به خانه آمد و از لحن
من خطاب به روح
الامینی ایراد گرفت و گفت نامه ات تند بوده. به ایشان گفتم کسی
که پسر نازنیننش را
از دست داده و برای شکایت به خانه قاتل پناه برده، هیچ ارزشی
ندارد و یک آدم زبون
به تمام معناست. کسی که
دلش برای بچه اش نسوزد، دلش برای چه کسی می سوزد؟
در نامه شما یک نکته هست و آن اینکه چرا به این روز گرفتار
شدیم؟ همه این
بدبختی ها به خاطر این است که همه امور را به دست یک نفر دادیم
و او را اصل همه چیز
فرض کردیم.
همان روزی که دیدم
بعضی فرماندهان سپاه که بیشتر از همه برای رهبری سینه چاک می
دهند، چطور به مسایلی
آلوده شده اند و این سینه چاکی شان نشانه چیست. در هر جا که می
رفتیم و هر سخنی که
می شنیدم، اکثراً تأکید داشتند که اصل همه قضایا اگر رهبری
باشد، مملکت گلستان می
شود. این آدمهای سینه چاک کسانی بودند که سرشان در توبره
درآمدهای قاچاقی و
غیرقانونی گیر کرده بود و الان هم گیر است. یکی از این افراد
کسی بود که ماهیانه از
راه قاچاق در بندر هندیجان خوزستان و چند مکان دیگر بیش از 300
میلیون تومان درآمد
داشت. همین شخص اضافه بر نشان های نظامی، روی جیبش نوشته بود
"یا علی! از تو به یک
اشاره از ما به سر دویدن". یک نفر دیگر از راه قاچاقچی های
مشروبات الکلی و فیلم و سی دی
های سکسی که از راه غرب وارد کشور می شد تلکه و رشوه می گرفت.
این آدم نابکار مثلاً رفته بود
که با قاچاقچیان و تهاجم فرهنگی مبارزه کند. این دغلباز فاسد
هنگام نماز جماعت بلند می شد و به طرز زشت و ریاکارانه ای در
حمایت از رهبری
شعار می داد و عده ای نادان هم باور می کردند اما چند نفری از
ما خون دل می خوردیم.
هر دو نفر هم مدام به بیت رهبری می رفتند. با دست پر هم می
رفتند و پولهایی را به
عنوان ظاهری اینکه خیرین کمک کرده اند به اعضای بیت می دادند و
توانسته بودند جای
پایشان را محکم کنند. همان زمان عده ای اعتراض کردند ولی نتیجه
چه شد؟ نزدیک
بود خودشان دچار دردسر شوند. قصه اش دراز است که به خاطر حرف
حق چطور استنطاق شدند.
امیدوارم به شما آسیبی نرسانند.
همان وقت که فهمیدم اطرافیان رهبری چه کسانی هستند فاتحه نظام
خوانده شد. رهبری نمی داند که فاسد و اصلح کیست. او همین که
ببیند یک عده مدح و ستایش ایشان را می کنند، برایش کفایت می
کند.
اگر رهبری خودش اهل جمع آوری مال و منال بود بهتر بود تا اینکه
زمینه را
برای غارت و جنایت عده ای زالو فراهم نماید.
یک زمانی حاج آقا
ناطق
گزارشهای درست و حسابی به ایشان می داد ولی ظاهراً خوشایند
رهبری نبود. اعضای
بیت به طرقی زیر پای ناطق را خالی کردند که الان هم حضورش در
بیت یک حضور جدی نیست.
از صفات بسیار ناپسند رهبری این است که رودررو با آدمها حرف
نمی زند. بلکه اعضای
بیت از طرف او حرفها را منتقل می کنند. به حاج آقا ناطق هم
همینطور پیغام دادند که
رهبری از این گزارشات راضی نیست. بعضی هم شک دارند که این حرف
رهبری است یا حرف
اعضای بیت ولی من مطمئنم که حرف دل رهبری است.
شبی که احمدی نژاد در
تلویزیون آقای
هاشمی
را به توپ بست فردایش کیهان نوشت که حرف دل رهبری بوده است.
حرف کیهان تکذیب هم نشد. رهبری به بیماری نفاق و دورویی هم
دچار
شده است. روبروی افراد یک حرف می زند و پشت سر آنها یک حرف
دیگر. آقای هاشمی هم این
را می فهمد و خودش به همین خاطر بارها از رهبری گلایه کرده است
که چرا حضوراً به
خودش نمی گوید ولی رهبری در حضور هاشمی با کمال بی تقوایی حرف
خودش را تکذیب می کند. گاهی همین حرفهای درگوشی رهبری در
روزنامه کیهان منعکس می شود و کسی هم آن را
تکذیب نمی کند. همه اش راست راست است ولی یک عده نادان در سایت
محسن رضایی هی مطلب
می نویسند که اینها حرف دل رهبری نیست.
به قول ترکها شما را سنه نه؟ همین خصلت رهبری یعنی درویی و
دروغ باعث شده
اعضای بیت هم همین طور باشند. آنها هرگاه ببینند رهبر و ولی
فقیه عادل مثل روز روشن
حرف خودش را تکذیب می کند چرا آنها دودوزه بازی نکنند؟ آنها هم
فکر می کنند حتماً
رهبری صلاح و مصلحتی می بیند که حرف خودش را تکذیب می کند. خب
چرا آنها از رهبر و
مقتدایشان تأسی نکنند؟ این وضع رهبر و بیت رهبری است.
من هرگاه به یاد محمد بروجردی می افتم و
قیافه فیروزآبادی یا جعفری و آن طائب احمق را جلوی چشمان خودم
مجسم می کنم
تمام بدنم می سوزد. ما به چه زحمتی کشورمان را اول از دست رژیم
شاهنشاهی درآوردیم و
بعد از صدام جنایتکار نجاتش دادیم اما کم کم دارد نابود می شود
و این دفعه دست شاه
هم نخواهد افتاد. همیشه می گویم خدا پدر شاه را بیامرزد که در
نزد بیت رهبری روسفید
از آب درآمد. من به این تشخیص رسیده ام که هر کسی جای بیت
رهبری بر مملکت حاکم شود
هزار مرتبه بهتر از تشکیلات خطرناکی است که الان دارد مملکت را
اداره می کند.
حتی اگر کافر هم باشد بهتر از این است که فاسد و ظالم باشد. در
کشور ما نه
احمدی نژاد کاره ای است نه مجلس و نه دولت و نه قوه قضاییه.
همه امورات و جنایت در
حفاظت اطلاعات سپاه
و بسیج طراحی می شود و رهبری هم تأیید می کند. دستور تیر
مستقیم
به مردم معترض را شخص رهبری صادر کرده و در جلسه ای خصوصی هم
به شکل شدید و غلیظ
اعلام کرده است. رهبری هم بر اساس گزارشاتی که به ایشان می رسد
تصمیم می گیرد. ولی
نمی دانم به ایشان چه می گویند که دستورات شدید و غلیظ می دهد
و الان طرف مقابلش را
مردم می بیند. خود شما هم به رهبری اشاره کرده اید که طرف حساب
شما مردم هستند.
آثار این دستورات شدید و غلیظ هم در خطبه های نماز جمعه ایشان
مشهود است و خیلی با
خطبه های قبلی فرق دارد.
برادرم نوری زاد، من سالهاست که می دانم چه فاجعه
ای در کشور جریان دارد. و اگر مجلس خبرگان دیر بجنبد و ایشان
را برای صلاح
خودش و کشور برکنار نکند، همه چیزمان را از دست خواهیم داد.
ولی به فرموده خودتان
مجلس خبرگان هم به طریقی منصوب ایشان هستند و نمی توانند کاری
انجام دهند. درست که
مملکت نظامی شده و زمینه برای حکومت کامل نظامی فراهم است. ولی
ما هم تکلیف داریم و
در مقابل خون شهدایمان مسئولیم. کودتاگران هم عده قلیلی هستند
و بدنه با آنها نیست.
آنها از همین مسئله خیلی وحشت دارند. ای کاش هدف آنها از نظامی
کردن دفاع از نظام و
خون شهدا بود. اینطور نیست برادر من. هدف آنها حفاظت از
درآمدهای کلانی است که در
ماه از طرق گوناگون به دست می آورند. مرحوم
دادمان
که وزیر دولت آقای خاتمی بود زیر
بار حضور ترابری سپاه در وزارت راه و ترابری نرفت اما او را با
دست کاری در
هواپیمایش از بین بردند. ترس آنها از به حکومت رسیدن حاج آقا
کروبی یا میرحسین
موسوی نه به خاطر انقلاب و نظام است. آنها می فهمند که هرکسی
غیر از احمدی نژاد باشد کار به حساب و کتاب می کشد و به بهای
تعطیلی چندین شرکت راهسازی خصوصی، کارها را به
مقاطعه کاران سپاه پاسداران نمی دهد.
در واقع سپاه تصمیم می گیرد و بیت رهبری تأیید می کند و
احمدی نژاد هم مجری است. خب چرا از این فرد حمایت نکنند؟
نگاه کنید
به ائمه جمعه که چطور از کیسه دولت می خورند و چشمشان را بر
حقایق می بندند. همه
اینها به دستور رهبری است. زیرا رهبری را بدجوری
ترسانده اند
و او هم خیال می کند
همه می خواهند زیر پایش را خالی کنند. و من نمی فهمم ایشان از
این رهبری چه لذتی می
برد. نه می تواند آزادانه تفریح کند. نه پول به دردش می خورد.
نه به خاطر بیماری می
تواند غذای درست و حسابی بخورد. از چه چیزی لذت می برد من سر
در نمی آورم. ایشان
فقط از همان چاپلوسی عده ای فاسد دلخوش است. روایت داریم که
اگر آدمی به چاه
استکبار افتاد از مدح مداحان لذت می برد. تمام امید او به سپاه
و بسیج است. همان
بسیج و سپاهی که پسرم هرگاه اسمش را می شنود به من می گوید
بابا برو دهانت را حلال
کن. اکثر علمای ما را هم خریده اند و آنها که روزی مدعی مبارزه
علیه ظلم و ستم
بودند چطور تا خرخره بدهکار بیت رهبری هستند. همینطور روضه
خوانها را هم خریده
اند. ما می بینیم که چطور یک مداح اهل بیت وسط روضه سیدالشهدا
شروع می کند به فحش
دادن به کروبی و میرحسین موسی و سایرین. من هزار بار توبه کرده
ام که خدا از سر
تقصیراتم به خاطر تبلیغاتی که علیه آیت الله منتظری انجام دادم
بگذرد. اگر این مرد
نازنین را تنها نمی گذاشتیم امروز به خدا قسم به این بلایا
دچار نبودیم. روزی که
یکی یکی علمای مبارز و حقیقت جو را طرد می کردند ما نفهمیدیم و
خیال می کردیم اینها
همه دشمن هستند. امروز که می فهمیم دیگر فایده ای ندارد. ولی
هنوز فرصت داریم که
اهل تشخیص باشیم تا فردای قیامت نزد رسول خدا (ص) بی آبرو
نشویم.
برادرم
نوری زاد، من نمی توانم به شیوایی شما نامه بنویسم.
شما یک نویسنده و
هنرمند هستید و می توانید چگونه با قلمفرسایی با رهبری سخن
بگویید که اهل معرفت از
کنه حرف و منظور شما سر در بیاورند. من اهل جنگم و این کارها
را بلد نیستم. اگر بنا
باشد که روزی ایشان را خطاب قرار دهم با تفنگ سراغ ایشان می
روم
انشاءالله که در این مختصر فهمیده باشید چرا و چگونه به این
روز
افتادیم.
خدا به والدین آدم شجاع و حقیقت شناسی
مانند شما جزای خیر دهد.
والسلام
یکی از فرماندهان سابق جنگ |