با سلام. مدتی است می خواهم برای شما پیامی
ارسال کنم و از زحمات شما تشکر
بکنم. الان
بالاخره مصادف شد با وقایع ایران.
دوشنبه همین هفته از
ایران آمدم. در این سفر ماجراهایی
در خیابان های
تهران دیدم. جمعه
شب،
همان جمعه که رفسنجانی اولین نماز جمعه
بعد از انتخابات را
خواند، من به همراه
دخترم از کوچههای اطراف خیابان
سهروردی میگذشتیم.
ساعت حدود ۲۲
شب که شد مردم
الله اکبر را شروع کردند. از کوچهها که
گذشتیم
دیدیم به زمین از پشت بامها
کاغذهایی به شکل اعلامیه انداخته
می شد
یکی را بر داشتیم و در کیف پنهان
کردیم. تعدادی با اتومبیل از
کوچهها
عبور می کردند و شعار مرگ بر دیکتاتور، و
الله اکبر می گفتند. به خیابان
اصلی (سهروردی) رفتیم و در یک
تقاطع دیدیم که
لباس شخصی ها به سرنشینان
اتوموبیلی ایست داده بودند و راننده
را بیرون کشیده و
با باتوم می زدند.
آنها
دست مرد همراه راننده را به دستگیره در
اتومبیل دستبند
کرده بودند. آن
مرد همراه می گفت "شما را به خدا من
را بزنید، او را ول
کنید."
ما که در حال عبور بودیم، یعنی در مسیر
خلاف جهت این خودرو میرفتیم
تمام
ماجرا را دیدیم. مردم نگاه می
کردند. به موازات خودرو که رسیدیم دیدیم یک
لباس شخصی دیگر، یک کودک خردسال که
شاید ۲-۳
سال بیشتر نداشت را به شکل
اینکه یک بچه گربه را بلند کرده
باشند از خودرو مربوطه دور نموده به سمت
اتومبیلهای خودشان برد. آن
مامورهای دیگر به همه گفتند "متفرق بشوید،
کسی توقف نکند."
این واقعه اگر چه چندان جدید نیست، اما دل
مرا به
درد آورد. جلوتر که رفتیم از مردی
پرسیدم؛ "ماجرا چه بود؟" گفت که؛
"آن مامورها)لباس
شخصی ها) از آنها موبایلشان را خواسته بودند و آنها مقاومت
کرده بودند.
علت اینکه
موبایلها را میگیرند این است که با
blue tooth داخل
موبایل مردم
هر چه که
بخواهند وارد کرده و جرم آن را به
دارنده موبایل منسوب میکنند.
من
مطالب دیگری هم دارم که در فرصت
دیگر میفرستم. |