همانطور که قول داده بودم دوباره مطلب راجع
به
رویدادهای
ایران برایتان ارسال میکنم. شاید
خواندن این مطالب به دیگر
خوانندگان
برساند که این کودتا تا چه اندازه
برنامهریزی و از پیش طرح ریزی شده
بود.
یکشنبه ۳۱
خرداد ماه، حوالی غروب بود. به همراه
همسرم و
دخترم به اینترنت کافهای واقع در
خیابان لشگر رفتیم. قصد ما خواندن
پیک
نت، و ایمیلها بود. پیک نت و
ایمیلها را خواندیم. بعد به سمت منزل به راه
افتادیم. از خیابان لشگر به سمت
میدان ابو سعید میرفتیم. ناگهان صدای
تیراندازی شنیدیم. به دور و بر که
نگاه کردیم، دیدیم که چندین نیسان و
کامیون از خیابان و در مسیر حرکت ما
به سمت ابو سعید میرفتند. سرنشینان که
تیر هوایی شلیک میکردند گارد ویژه
(سپاه) و از آن سوسکهای سیاه
بودند.
این کارشان با هدف ایجاد رعب و وحشت در دل
مردم بود.
به یاد شیلی
و کودتا علیه دولت سالوادر آلنده افتادم.
چون دیدم اینها هم
درست به مانند
سربازان فاشیست پینوشه در خیابانها
رژه رفته، با شلیک تیر
هوایی مردم را
می ترسانند.
نیسان ها و کامیون ها در میدان ابو
سعید دور زده به سمت انقلاب
رفتند.
مردم بیش از آنکه ترسیده باشند،
با کینه به این صحنه ها نگاه می
کردند.
میگویند این جنبش از بالا شهر تهران است
.برای
همین هم در جنوب تهران، آن
شب یکشنبه این نمایش را دادند، با
این هدف که
مردم جنوب شهر به پا نخیزند
.غافل از آنکه همان شب، بسیاری از
همان مردم جنوب
شهر تصمیم خود را گرفتند
. به
چهرهٔ
مردم که نگاه میکردی، نگاههای نگران و
محزونی میدیدی. پندار که
بغض تلخی هم نهفته در گلو داشتند.
وقتی ایران بودم در تظاهرات میدان توپخانه
شرکت داشتم. عکسهای
زیادی
گرفتم. متاسفانه عکسها را از ایران،
برای دوستی فرستادم و به فکرم نرسید که
مستقیم برای شما بفرستم.
یکی از آن عکس ها را برایتان می فرستم. حتی حالا که منتشر کنید
دیر نیست چون خیابان ها هنوز همان فضا را دارد. |