علی مطهری
پسر آیت الله مطهری و نماینده کنونی مجلس از فراکسیون اکثریت،
مقاله ای در پاسخ به نوشته های اخیر حسین شریعتمداری در کیهان
نوشته است. او این مقاله را که پاسخی است به مطلبی که
شریعتمداری درباره وی نوشته، برای چاپ و انتشار به کیهان
فرستاده اما شریعتمداری آن را سانسور شده منتشر کرده است. یعنی
مغز حرف را گرفته و تفاله اش را منتشر کرده است!
این تصور که
شریعتمداری و یا کودتاچی ها و یا حتی خود علی خامنه ای ملاحظه
نام و پیوند علی مطهری با مرتضی مطهری (پدرش) را کرده و یا
بکنند خواب و خیال است. شک نباید داشت که اگر آیت الله مرتضی
مطهری امروز زنده بود و تابع مصباح یزدی نبود، سرنوشتی بهتر از
آیت الله منتظری و یا آیت الله اردبیلی نداشت! حتی با سابقه
ریاست شورای انقلاب!
بهرحال علی
مطهری که بیشتر متمایل به علی لاریجانی است تا احمدی نژاد، در
نامه و یا مقاله خود به نکاتی اشاره می کند که به مناظره دو
نفره می ماند و عمومی نیست. به همین دلیل ما آن نکات را منتشر
می کنیم که جنبه عمومی تری دارد. مطهری می نویسد:
«امروز سخن
در این است که افرادی مانند محسن
روح الامینی و محمد کامرانی که در اثر رفتار خشونت بار در
بازداشتگاهها به قتل
رسیده اند مستقیما توسط چه گروهی شکنجه و کشته شده اند و این
ظلم بزرگ متوجه کدام گروه است؟ اگر این افراد به تشویق آقای موسوی به خیابان آمده
باشند، در واقع آقای
موسوی اینها را سالم به بازداشتگاه تحویل داده است، چرا
خانواده آنها باید جنازه
شان را تحویل بگیرند؟! اگر توجیهات نویسنده مقاله را بپذیریم،
اصلا مردم در هیچ مسألهای حق اعتراض ندارند و اگر اعتراض کنند میتوان با آنها
به هر نحوی برخورد
کرد و حتی آنها را کشت زیرا آنها اهل باطلند و ما اهل حق!
ممکن است
گفته شود در یک بحران اجتماعی این گونه حوادث که به دست
مأموران خاطی پدید میآید، طبیعی است. در پاسخ میگوییم: بله، ما هم قبول داریم که
گاهی به دست
مأموران خودسر چنین حوادثی پدید میآید، ، اما مهم این است که
پس از چنین حوادثی وظیفه
ما چیست؟
آیا باید
مانند روزنامه کیهان به بهانه حفظ نظام این حوادث را کتمان
کنیم که گویی اتفاقی نیفتاده است،
ما از مقتولان و مظلومانی سخن میگوییم که حامی ندارند و
عدهای میخواهند قتل و
ظلم به آنها را به نام حفظ نظام و اهل باطل بودن توجیه کنند.
اینجاست که سکوت جایز
نیست
از اینها گذشته، ما میتوانستیم این بحران را به گونهای
مدیریت کنیم که بسیاری از
این شهادتها و قتلها و آسیبها اتفاق نیفتد. میتوانستیم آن
هیجان عظیم معترضان
را که به دنبال تبلیغات انتخاباتی و خصوصا مناظرات نامناسب و
گاه ناجوانمردانه به
اوج خود رسیده بود، با دادن چند مجوز تجمع و ادامه مناظرات
درباره روند انتخابات در
صدا و سیما به تدریج فرو بنشانیم و با مردم عادی که مسألهدار
و دچار شبهه شده
بودند و واقعا فکر میکردند که در انتخابات تقلب شده با احترام
برخورد کنیم، آنگاه
میدیدیم که مهار این بحران به دلیل رشد اجتماعی و هوش بالای
مردم ما کار چندان
مشکلی هم نبوده است.
شما به سکوت در برابر به خاک افتادن «بسیجی» معترضید، ولی ما
علاوه بر آن، به بر
خاک افکندن «بسیج» به خاطر رو در رو قرار دادن آن با مردم عادی
معترضیم.
به خاطر داریم که چند سال پیش در سالگرد حادثه 18 تیر در حوالی
دانشگاه تهران و کوی
دانشگاه به مدت پنج شب گروهی از مردم در خیابانها شعار
میدادند و خودروها بوق
میزدند و تجمعاتی برپا بود، اما در این پنج شب حتی یک قطره خون
از بینی کسی نیامد،
زیرا مدیریت آن بحران به عهده فرد عاقلی به نام قالیباف
فرمانده وقت نیروی انتظامی
بود. اما وقتی ما مدیریت بحران اخیر را به دست افرادی مانند
طائب میدهیم که با
باتوم بیشتر مأنوس است تا فکر و عقل و تدبیر، نتیجه همین خواهد
بود. اگر مدیریت
انتظامی این بحران به دست افراد عاقل و باتدبیری چون سرداران
قالیباف، طلایی، صفوی
و علائی بود آنگاه درمییافتیم که مدیریت بحران یعنی چه.
alimutahhari@gmail.com |