دردناک
نیست که بعد از گذشت بیش از
30
سال از انقلاب، دوباره دغدغه مردم مواجهه با باز تولید همان
مناسبات پادشاهی و این بار به نام دین باشد؟ در شرایطی هستیم
که هر چیزی از حقوق مردم در قانون اساسی و آرمانهای انقلاب
بود زیرپا گذاشته شده، فصل سوم قانون اساسی، یعنی حقوق ملت، در
پرانتز قرار گرفته و آنچه به نفع حاکمان بوده است به صورت
اغراقآمیز و چند برابر به اجرا درآمده و تبعیت بی چون و چرا
از قدرت، رنگ قدسی و آسمانی به خود گرفته و عدم سوال از قدرت
فضیلت شده وهر صدای منتقد و متعارض با شبیه سازی های مضحک، به
خارجی بودن و همدستی با بیگانه و صهیونیسم و نفاق متهم گردیده
است، تآ انجا که امروز شرایط سیاسی کشور ازخطر بازتولید
مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حکومت چیزی کم ندارد.
آری انتخابات سال
۸۸
جلوه ای از احساس مسئولیت همگانی در مقابل
این
خطرات بود. مردمی که احساس خطر می کردند، مردمی که از مدیریت
ناتوان دستگاه اداره کشور ناامید شده بودند، مردمی که از دروغ
به تنگ آمده بودند، مردمی که احساس می کردند برای پیشرفت کشور
به دگرگونی های فراگیرتر و بنیادی تر نیازمندند، به میدان
آمدند و چه بسیار کسانی که سال ها بود در انتخابات شرکت نمی
کردند و این بار قفل سکوت خود را شکستند و چه بسیار کسانی که
پا را از رقابت های سیاسی رایج فراتر نهادند و برای ایجاد
تحولی بزرگ همنوا گشتند.
دریغا که آنچه بر سر نتایج انتخابات آمد و آنچه در پی شبه
کودتای اقتدارگرایان رخ داد، حق اساسی تعیین سرنوشت ملت به دست
خویش را خدشه دار کرد. اما دستگیری معترضان، ضرب و شتم آنان در
خیابان ها، کشته شدن عده زیادی از جوانان و زنان و مردان در
خیابان ها و بازداشتگاه ها، فجایع کوی دانشگاه و کهریزک،
حمله به بیوت و دفاتر مراجع تقلید، به راه انداختن تجمعات
اتوبوسی و نمایشی، هجمه تبلیغاتی یک سویه مملو از دروغ و
افترا، سرکوب کارگران و معلمان و جنبش زنان و دانشجویان و
استادان، راه اندازی کارناوال های شرم آور و مانورهای امنیتی
با هدف ایجاد رعب، تلاش مستمر برای انحراف افکار عمومی به سمت
مسائل فرعی و انحرافی، برخورد غیراخلاقی با خانواده های شهدا و
زندانیان، واعلام مرگ جنبش سبز در مناسبت های متوالی، هیچ یک
نتوانسته است اقتدارگرایان را از چالش بزرگ حاصل از بی اعتمادی
مردم به دولت نجات دهد، همچنان که نتوانسته خواسته های برحق
مردم برای برخورداری از حقوق شهروندی مصرح در قانون اساسی را
به دست فراموشی بسپارد.
در طول این ماه ها، تحولات مهمی رخ داده است که توجه هر ناظر
آگاهی را جلب می کند. بسیاری از کسانی که در ارگان های نظامی و
انتظامی و امنیتی شاغل بودند نتوانستند سوابق جبهه و فداکاری
هایشان برای حفظ مرزها و امنیت کشور را به سرکوب و ضرب و شتم
مردم بی گناه بفروشند . برخی از روی تقیه و
یا اطلاعات ناکافی و برخی از افراد ساده که بر اثر تبلیغات
دولتی گمان می کردند که معترضان، ایمان دینی شان را نشانه رفته
اند بتدریج متوجه شدند که چنین نیست. بسیاری از کسانی که فکر
می کردند جنبش اعتزاضی مردم از توطئه های قدرت های سلطه جوی
بیگانه یا خشونت ورزانی که در بحبوحه جنگ به دامان دشمن پناه
آورده و به خدمتش کمر بسته بودند سرچشمه می گیرد، فهمیدند که
این ترفندی برای بدنام ساختن منتقدان و موجه ساختن اعمال
غیرانسانی اقتدارگرایان بیش نیست.
ما دور نمی بینیم آنانی که بصورت واقعاً اصولی دغدغه
منافع ملی و ارزشهای اسلامی را دارند در کنار همه ملت (یا به
تعبیر مستبدین «خس و خاشاک») قرار گیرند و صف خود را از زیاده
خواهان ودست اندازان به حقوق و بیت المال ملت جدا سازند. ما
بویژه اعتقاد داریم که در نهایت،
بسیج و سپاه
و نیروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت.
مردم به جای
کینه و انتقامجویی در میان فقیر و غنی، روستایی و شهری، اقوام،
ادیان و مذاهب، نهادینه
شدن
مدارا و مفاهمه و گذشت
را می خواهند.
مردم خواهان
پایان
اوباش سالاری
و حاکمیت نهادینه
شایسته سالاری اند!
این بیانیه روز گذشته و بمناسبت سالگرد انقلاب 57 با امضای
مشترک موسوی و کروبی منتشر شد:
در آستانه سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران هستیم،
انقلابی که جلوه درخشان تعیین سرنوشت مردم ما به دست خودشان
بود و برای یکایک ما ایرانیان، شناخت و بازشناخت این حادثه
بزرگ و مهم تاریخی، اهمیت بسیار دارد. شاید از آن رو که شناخت
هویت تاریخی هر ملت، در تعیین راه آیندة آن مؤثر است، شاید از
آن رو که این روزها از خود می پرسند که راه طی شده تا چه
اندازه صحیح بوده، و شاید هم از آن رو که بیش از هر زمان دیگر،
شاهد تلاش برای تحریف این تاریخ هستیم.
آنچه در آن روزها شاهد بودیم، نه یک جابجایی قدرت سیاسی صرف،
که ورود یک گفتمان نو و خروج یک گفتمان کهنه بود: گفتمان کهنه
ای که می انگاشت که با بستن همه راه ها به روی اصلاح تدریجی
حکومت و جامعه، با کودتایی متکی بر بیگانگان سلطه جو و غفلت
دلسوختگان این مرز و بوم، با در بند کردن فوج فوج آزادیخوهان،
با اعمال سانسور بر مطبوعات، با سرازیر کردن درآمد نفتی سرشار
به جیب منفعت جویان شریک در قدرت، با تا دندان مسلح شدن به
سلاح های ریز و درشت، با به کارگیری ماشین تبلیغاتی پر سر و
صدا، با توهم ایفای نقشی بزرگ در تحولات منطقه وجهان، با هیچ
خواندن مخالفان و منتقدان و همه خواندن خود و هم سفرگان، با
نماد فره ایزدی انگاشتن قدرت فاقد اقتدار ناشی از رضایت مردم،
ماندنی است.
اما گفتمان نوین پس از کودتای شوم
۲۸
مرداد،
از همان فردای سال
۴۱
متولد شد. بازنگری به کارنامه گذشته و به دنبال آن، جستجو برای
یافتن راه رهایی از استبدادی که با پشتوانه استعمار بر کشور
یکه تازی می کرد، آغاز شد. در کنار آنانی که از هر گونه تغییر
مأیوس و نا امید بودند، در کنار آنانی که مصلحت اندیشی را به
گونه ای تفسیر کردند که عافیت طلبی شخصی آنان را توجیه کند، در
کنار آنانی که رعب پوشالی حکومت کودتا هر گونه حرکت را از آنان
سلب کرده بود، چه بسیار کسانی هم بودند که دست از تلاش
برنداشتند، چرا که باور داشتند زندگی کردن، صرفا به معنای زنده
ماندن نیست. می دانستند که ملت های دیگر برای رسیدن به آزادی،
عدالت ، استقلال و پبشرفت، راهی بس دراز پیموده اند و تلاش
برای دستیابی به جامعه ای که از چنین نعمت هایی برخوردار باشد،
خود، عین زندگی است. چنین بود که هنگامی که خواسته های خود را
در گفتار رهبری استوار چون امام خمینی (ره) یافتند که در این
راه مصمم گام نهاده بود، با او همراه شدند و بساط ظلم و جور را
برچیدند. با تجربه ای که از گذشته به دست آمده بود، از همان
فردای پیروزی، دغدغه حراست و مراقبت از این دستاورد بزرگ در دل
زن و مرد و پیر و جوان به جنبش درآمد تا مبادا کودتایی دیگر،
تجاوز نظامی، و مهم تر از همه، انحراف از آرمان های انقلاب
اسلامی، این نهال تازه رسته را در هم شکند.
درس هایی که از آن واقعه و سالیان پس از آن فراگرفته شد، موجب
شد که مردم ما بارها عزم خود را برای جلوگیری از انحراف از
راهی که می توانست آنها را به سرمنزل مقصود برساند به نمایش
بگذارند. مشارکت گسترده در دفاع از میهن در مقابل دشمن متجاوز،
تلاش های ستایش برانگیز در رونق اقتصاد ملی، کوشش برای انجام
اصلاحات گسترده در عرصه های گوناگون و حضور آگاهانه در عرصة
انتخابات، تبلور این احساس مسئولیت ملی است که مردم ما را
اینگونه در صف مقدم تحولات فکری و اجتماعی چند دهة اخیر منطقه
قرار داده است.
گفتمان نو باید با دیده بانی مستمر، خود را با نیازهای نو
سازگار می کرد و نوشوندگی خود را پاس می داشت که بارزترین و
غیرقابل
انکارترین ویژگی آن، جهت گیری در مقابل باز تولید مناسبات
استبدادی و شاهنشاهی بود.
یادمان هست که بزرگترین دغدغه خبرگان قانون اساسی جستن راه
هایی بود که جلوی ظهور استبداد و خود رایی و دیکتاتوری را به
هر شکل و شمایل بگیرد و قانون اساسی در شرایطی نوشته شد که
بیرون از مجلس خبرگان، مردم در خیابان
ها شعار میدادند «برابری، برادری، حکومت عدل علی».
درکتاب« پیکار صفین، نصرابن مزاحم» که شاید قدیمیترین کتاب
روایی– تاریخی در مورد جنگ صفین باشد، آمده است که بعد از
استقرارحضرت امیر (ع) در کوفه، ایشان مسافرتی به مناطق فارس
نشین و ایرانی در نزدیکی کوفه می کنند و در یک آبادی از مردم
در مورد شاهان ایرانی سوال می کنند. بزرگ روستا میگوید:« در
سنت شاهان ایرانی چیزهایی بود به نفع رعیت و چیزهایی بود به
نفع پادشاه، تا این که خسروپرویز آمد و هرچه به نفع رعیت بود
منسوخ کرد و هرچه به نفع پادشاه بود نگاه داشت و این موجب
اضمحلال پادشاهی آنان شد.»
این روایت، دقیقا فضای روحی و سیاسی کشور در دهه اول انقلاب
فارغ از ضعف ها و خودسری هایی که دامنگیر هر انقلابی در آغاز
آن می شد را تشکیل می داد: مردمی که انقلاب کردند قصدشان این
بود که آن مناسبات رابا الگو گرفتن از حکومت عدل علی از بین
ببرند.
آیا
دردناک
نیست که بعد از گذشت بیش از سی سال از انقلاب، دوباره دغدغه
مردم مواجهه با باز تولید همان مناسبات پادشاهی و این بار به
نام دین باشد؟ در شرایطی هستیم که هر چیزی از حقوق مردم در
قانون اساسی و آرمانهای انقلاب بود زیرپا گذاشته شده، فصل سوم
قانون اساسی، یعنی حقوق ملت، در پرانتز قرار گرفته و آنچه به
نفع حاکمان بوده است به صورت اغراقآمیز و چند برابر به اجرا
درآمده و تبعیت بی چون و چرا از قدرت، رنگ قدسی و آسمانی به
خود گرفته و عدم سوال از قدرت فضیلت شده وهر صدای منتقد و
متعارض با شبیه سازی های مضحک، به خارجی بودن و همدستی با
بیگانه و صهیونیسم و نفاق متهم گردیده است، تآ انجا که امروز
شرایط سیاسی کشور ازخطر بازتولید مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی
بودن حکومت چیزی کم ندارد.
آری انتخابات سال
۸۸
جلوه ای از این احساس مسئولیت همگانی در مقابل خطرات بود.
مردمی که احساس خطر می کردند، مردمی که از مدیریت ناتوان
دستگاه اداره کشور ناامید شده بودند، مردمی که از دروغ به تنگ
آمده بودند، مردمی که احساس می کردند برای پیشرفت کشور به
دگرگونی های فراگیرتر و بنیادی تر نیازمندند، به میدان آمدند و
چه بسیار کسانی که سال ها بود در انتخابات شرکت نمی کردند و
این بار قفل سکوت خود را شکستند و چه بسیار کسانی که پا را از
رقابت های سیاسی رایج فراتر نهادند و برای ایجاد تحولی بزرگ
همنوا گشتند.
دریغا که آنچه بر سر نتایج انتخابات آمد و آنچه در پی شبه
کودتای اقتدارگرایان رخ داد، حق اساسی تعیین سرنوشت ملت به دست
خویش را خدشه دار کرد. اما دستگیری معترضان، ضرب و شتم آنان در
خیابان ها، کشته شدن عده زیادی از جوانان و زنان و مردان در
خیابان ها و بازداشتگاه ها، فجایع کوی دانشگاه و کهریزک،
حمله به بیوت و دفاتر مراجع تقلید، به راه انداختن تجمعات
اتوبوسی و نمایشی، هجمه تبلیغاتی یک سویه مملو از دروغ و
افترا، سرکوب کارگران و معلمان و جنبش زنان و دانشجویان و
استادان، راه اندازی کارناوال های شرم آور و مانورهای امنیتی
با هدف ایجاد رعب، تلاش مستمر برای انحراف افکار عمومی به سمت
مسائل فرعی و انحرافی، برخورد غیراخلاقی با خانواده های شهدا و
زندانیان، واعلام مرگ جنبش سبز در مناسبت های متوالی، هیچ یک
نتوانسته است اقتدارگرایان را از چالش بزرگ حاصل از بی اعتمادی
مردم به دولت نجات دهد، همچنان که
نتوانسته
خواسته های برحق مردم برای برخورداری از حقوق شهروندی مصرح در
قانون اساسی را به دست فراموشی بسپارد.
در طول این ماه ها، تحولات مهمی رخ داده است که توجه هر ناظر
آگاهی را جلب می کند. بسیاری از
کسانی
که در ارگان های نظامی و انتظامی و امنیتی شاغل بودند
نتوانستند سوابق جبهه و فداکاری هایشان برای حفظ مرزها و امنیت
کشور را به سرکوب و ضرب و شتم مردم بی گناه بفروشند . برخی از
روی تقیه و
یا اطلاعات ناکافی و برخی از افراد ساده که بر اثر تبلیغات
دولتی گمان می کردند که معترضان، ایمان دینی شان را نشانه رفته
اند بتدریج متوجه شدند که چنین نیست. بسیاری از کسانی که فکر
می کردند جنبش اعتزاضی مردم از توطئه های قدرت های سلطه جوی
بیگانه یا خشونت ورزانی که در بحبوحه جنگ به دامان دشمن پناه
آورده و به خدمتش کمر بسته بودند سرچشمه می گیرد، فهمیدند که
این ترفندی برای بدنام ساختن منتقدان و موجه ساختن اعمال
غیرانسانی اقتدارگرایان بیش نیست.
وما دور نمی بینیم آنانی که بصورت واقعاً اصولی دغدغة منافع
ملی و ارزشهای اسلامی را دارند در کنار همه ملت (یا به تعبیر
مستبدین «خس و خاشاک») قرار گیرند و صف خود را از زیاده خواهان
ودست اندازان به حقوق و بیت المال ملت جدا سازند. ما بویژه
اعتقاد داریم که در نهایت،
بسیج و سپاه
و نیروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت.
در طول سال های اخیر و بویژه دو سال گذشته، گفتمانی نو متولد
شده و هیچ چیز نمی تواند مانع رشد آن شود. گفتمانی که فساد را
تحمل نمیکند و با وعدۀ آوردن نفت بر سر سفره مردم، یکشبه قیمت
نان وسوخت و برق و گاز را چند برابر نمی سازد.
گفتمانی
که به حفظ نیروی کار کشور ایمان دارد و منابع و تولیدملی را با
تحویل بازار ملی به واردات خارجی ویران نمی سازد .گفتمانی که
عزت کارگر و کار آفرین را میخواهد نه ذلت آنها را. گفتمانی که
اعتیاد و دزدی و طلاق را نتیجه سی در صد بیکاری جوانان می داند
و در نتیجه اجازه نمی دهد مشکل جرم و جنایت با بر پا کردن چوبه
های دار و قساوتی تاریخی حل شود و به بهانه جنایت و خیانت
گروهی اندک، دور جدید تواب سازی و اعتراف گیری و شکنجه در محبس
ها راه بیفتد. (به راستی شمایانی که هر روز و ساعت سنگ اسلام و
معنویت را بر سینه میزنید، چند زن را میتوانید نشان دهید که در
صدر اسلام اعدام شده باشند؟) گفتمانی که از رأی مردم نمی ترسد
و
از رجوع به قانون اساسی نمی هراسد. گفتمانی که نه در شعار
وهیئت ماکیاولیستی بلکه در عمل بدنبال وحدت اسلامی ونزدیکی
مذاهب اسلامی به یکدیگر است و میلیونها شهروند ایرانی را تحت
عنوان سنی و درویش و اهل حق و نام های دیگر ازخود
نمی راند.
آری امروز گفتمانی تازه متولد شده است. گفتمانی که شهدای آن،
پیشقراولان و دربندشدگانش پرچم داران آن هستند. گفتمانی که
خشونت را طرد می کند و راه تغییر را از طرق مسالمت آمیز جستجو
می کند. گفتمانی که پاسخ دروغ و نهمت و ناسزا را با راستی و
حقیقت و ادب می دهد. گفتمانی که چشم امیدی به بازی های پنهانی
قدرت های جهانی ندارد و راه حل شفاف ملی را تنها راه تحول به
سوی اصلاح امور می داند. گفتمانی که خودی را ناخودی نمی کند
بلکه سعی در خودی کردن ناخودی ها دارد. گفتمانی که چندصدایی را
به رسمیت می شناسد و اتحاد ملی را نه در سکوت گورستانی که در
تمسک به عقلانیت جمعی می جوید. گفتمانی که مردم را نسبت به
آنچه در کشور می گذرد نامحرم نمی شناسد و گسترش آگاهی ها به
میان همة اقشار و گوشه کنار این مرز بوم را وجه همت خویش قرار
داده است. گفتمانی که با گسترش و تقویت شبکه های اجتماعی،
افراد را گرد هم می آورد و فضای مدنی را توسعه می دهد. گفتمانی
که سرمشق بسیاری از حرکت های آزادیخواهانة دیگر شده است.
گفتمانی که خطاهای گذشته را نقد می کند اما دستاوردهای روشن آن
را نفی نمی کند. گفتمانی که عدالت را نه در اقتصاد صدقه ای،
بلکه در ایجاد فرصت های برابر و توانمندسازی محرومان می داند.
گفتمانی که بجای انتشار کینه و انتقامجویی در میان فقیر و غنی،
روستایی و شهری، اقوام، ادیان و مذاهب، به نهادینه کردن مدارا
و مفاهمه و گذشت می پردازد. گفتمانی که درصدد پایان دادن به
اوباش سالاری
و حاکمیت نهادینة شایسته سالاری است تا در پرتو آن، شکوفایی و
رشد استعدادها در میان ایرانیان، زمینه ساز ارتقای این سرزمین
به جایگاهی که شایستة آن است، شود.
گفتمانی که بدنبال یافتن منجیان قهرمان نیست بلکه می خواهد هر
ایرانی در نجات کشورش سهیم باشد. گفتمانی که به تعداد معتقدانش
رهبر دارد. گفتمانی که می داند حفظ نظام یعنی حفظ ارزش هایی که
نظام برای آن بوجود آمده، نه حفظ اشخاص در مناصب قدرت. گفتمانی
که چرخش قدرت و پاسخگویی به مردم و برابری همه در قبال قانون
را ضامن سلامت و زمینه ساز پیشرفت می شمرد. گفتمانی که اسلامیت
و جمهوریت نظام و حاکمیت مردم سالاری بر همه شئونات کشور را
تنها راه سعادت نردم می داند.
گفتمانی که در آن، تصمیمات و مصلحت بینی های شخصی جای خود را
به عقلانیت جمعی می دهد. گفتمانی که با ایمان به خدایی که
تعالی انسان را می خواهد، حق خواهی، و با استعانت از کردار
نیکو، صبر و استقامت، راه امید را می پیماید و به پایندگی حق و
زوال باطل یقین دارد.
امروز حاکمیت در ورای ایجاد این نگرانی که اگر او نباشد دین از
بین میرود سنگر گرفته است و مرتبا با این اعلام خطر سعی
میکند اقشار مذهبی را در پشت سر خود بسیج و منسجم کند، حال آن
که در واقعیت، آن چیزی که بیشترین لطمه را به فضای دینی جامعه
زده است رفتارهای ستمکارانه و ضددینی خود حاکمیت است. پایههای
همه ادیان الهی در فطرت انسان ها قرار دارد و اگر اسلام پس از
چهارده قرن باقی مانده است علتش مستحکم بودن پایههای فطری آن
است، تا جایی که حتی ورود مغول و
اقدامات پهلوی اول نتوانست آن را از بین ببرد.
و این دین از ما خواسته است که به افراد ستمکار متمایل نشویم
که در این صورت از کمک خداوند محروم خواهیم شد: «و لا ترکنوا
الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله اولیاء ثم
لا تنصرون»، و به کسانی که ستم کردهاند میل نکنید که آتش شما
را لمس خواهد کرد، و شما را سرپرستی جز خداوند نیست، سپس دیگر
به شما یاری نخواهد شد.
در آستانه سی و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان دو
همراه کوچک به شما حاملان بی شمار گفتمان جدید درود می
فرستیم و از خداوند متعال میخواهیم همه ما را از یاران مظلومان
و دشمنان ظالمان قرار دهد.
وما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم
مهدی کروبی میر حسین موسوی |