هیچ رژیم
استبدادی و هیچ نظام کودتائی، در طول تاریخ بشری مجوز برای
راهپیمائی مردم علیه استبداد و علیه کودتا صادر نکرده است. اگر
چنین کند و صادقانه هم چنین کند، دیگر نه استبدادی است و نه
کودتائی!
بنابراین، اعلام
درخواست کتبی از وزارت کشور برای تظاهرات و راهپیمائی 25 بهمن،
صرفا اقدامی قانونی، برای رسوا ساختن حکومتی است که قانون را
زیر تشکچه اش گذاشته و روی آن نشسته و در مدح انقلاب 22 بهمن
سخنرانی می کند! از این مرحله به بعد است که باز به تجربه همه
تاریخ بشری، "حق گرفتنی است و نه دادنی!". مردم ایران می
خواهند آزادی و نان از کف ربوده شده خود را از حکومتی
بازستانند که با کودتای و سرنیزه و باطوم و چماق و شکنجه و
اعدام بر سرکار است. همچنان که شاه بود، همچنان که مبارک مصری
و بن علی تونسی بودند و همچنان که بوتلفیه الجزایری و یا
عبدالله صالح یمنی هستند. این حکومت ها هستند که هزینه مردم را
برای بازستاندن حقشان سنگین می کنند. به قیمت جان مردم. چنان
که در مصر طی چند هفته تظاهرات مردم کردند و هنوز معلوم نیست
تا تغییر رژیم مبارک و حفظ نظام جمهوری و بازگرداند جمهوریت به
کشور چه هزینه ای باید پرداخت کنند. در ایران نیز چه پیش از
انقلاب 57 و چه در جنبشی که اکنون 20 ماه از عمر آن می گذرد و
همگان آن را جنبش سبز صلح و اصلاحات می شناسند، وضع همینگونه
بوده است. مبارک نیز تا آخرین لحظه مقاومت کرد تا بلکه مردم
عقب نشینی کنند. شاه نیز همینگونه رفتار کرد. شاید هنوز در
جمهوری اسلامی فرصت ها برای نرسیدن به آن لحظه باقی باشد.
شاید!
در طول مسیر این
تغییرات و تا لحظه پس گرفتن حق مردم، حکومت ها دچار تجزیه
درونی و فروپاشی نیروی درونی می شوند. چنان که در مصر شد و در
زمان شاه نیز همینگونه شد. این تجزیه بویژه در مهم ترین بخش
آن، یعنی نیروهای مسلح اهمیتی کلیدی دارد. آنجا که نیروی مسلح
یک کشور به مردم می پیوند و یا پیوند خود با مردم و میهن را
حفظ می کند، سقوط مستبد و نظام استبدادی با کمترین آشفتگی ملی
همراه می شود و آنجا که چنین نمی کند، حتی کار به جنگ داخلی می
کشد.
ارتش مصر، بی
اعتناء به موقعیت اقتصادی و سیاسی ژنرال هائی که بر آن
فرماندهی می کنند و دیر نیست که آنها نیز به مبارک بپیوندند،
دارای پایگاه و احترام در میان مردم مصر است و جهان دید که در
بدترین لحظات تنش در میدان التحریر مصر، هم مردم- در مجموع-
احترام این ارتش را حفظ کردند و هم ارتش – در کلیت خود- به
خواست مردم احترام گذاشت. این ارتشی است که در جنگ شش روزه
1967 اسرائیل برای اشغال مصر در مقابل امریکا و اسرائیل
ایستاد. در جنگ سینا نیز توانست بخش اشغال شده سرزمین مصر را
از اسرائیل پس بگیرد. ریشه های احترام به ارتش مصر به این
فرازها باز می گردد. و ارتش نیز می کوشد این اعتبار و موقعیت
خود را در میان مردم حفظ کند. اعتباری که با تانک و توپ و تفنگ
بدست نمی آید.
مردم ایران – در
کلیت خود- سپاه پاسداران را، آن نیروی مسلحی می شناختند که در
برابر ارتش تا دندان مسلح صدام حسین ایستاد و از خاک میهن دفاع
کرد. شهرت و اعتبار بسیج نیز در همین ایستادگی بود. با کودتای
22 خرداد و بویژه جنایاتی که بخش امنیتی سپاه طی 20 ماه گذشته
مرتکب شده، و جنایاتی که بسیج – یا بنام بسیج- در خیابان ها
مرتکب شده، به این اعتبار سپاه و بسیج ضربه ای تاریخی وارد
آمده است. تا آن حد که حداقل فرماندهان آن – غیر از بدنه و
فرماندهان ردیف های پائین تر و یا فرماندهان کنار گذاشته شده
سپاه که مردم اطلاعات کافی درباره آنها ندارند- حتی باندازه
فرماندهان ارتش مصر در میان مردم اعتبار ندارند.
این نیرو اکنون
میان حاکمیت کودتائی و استبدادی جمهوری اسلامی و مردمی که علیه
کودتا و استبداد به پا خاسته و خواستار اجرای قانون اساسی اند،
ایستاده است. نه مردم برای آمدن به خیابان انتظار و امید صدور
مجوز دارند و نه حکومت چنین مجوزی را صادر خواهد کرد. در
اینجاست که نیروهای مسلح و بویژه سپاه پاسداران باید در باره
آینده اش تصمیم بگیرد: در کنار مردمی که نسل در نسل می مانند،
و یا در کنار حکومتی که بهرحال تغییر خواهد کرد! |