ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

28بهمن  1389

infos@pyknet.net

 
 
  مجلس چهارم زیر پای رضاخان فرش سلطنت و استبداد را پهن کرد
چاکران
دیکتاتور را پروار می کنند
مردم
بر زمین گرمش می زنند!
 
 
 
 

جلد دوم کتاب "تاریخ احزاب سیاسی ایران" نوشته ملک الشعراء بهار، سالها، در دوران شاه پشت سد سانسور کتاب ماند و تا وقتی شاه بر مسند قدرت بود منتشر نشد. پس از سقوط شاه مقدمات انتشار این کتاب فراهم آمد و سرانجام موسسه انتشاراتی مصادره شده "امیرکبیر" در سال 1363 با یک "بسم الله الرحمان الرحیم" بزرگ آن را منتشر کرد. از آن سال به بعد، چند  بار هم تجدید چاپ شد. چاپ اول 11 هزار نسخه و در چاپ های بعدی که آخرین آن سال 1386 است در 1500 نسخه. در جمهوری اسلامی به هوای فصل هائی که مربوط به نقش آیت الله مدرس در مجلس و مخالفت هایش با شاه شدن رضاخان است، با شتاب این کتاب را منتشر کردند. ای کاش باز هم شتاب کرده و این کتاب را در 20 میلیون نسخه چاپ و منتشر می کردند تا مثل دیوان حافظ کتاب بالینی ایرانی ها شود.

چرا طرفدار چاپ و انتشار این کتاب در میلیون ها نسخه باید بود؟ زیرا استبداد نیمه جان شده در انقلاب 57 نیز سرانجام  توانست بار دیگر و با تکرار شیوه های پیش تر در ایران آزمایش شده، جان تازه بگیرد. با انقلاب 57  جمهوری در ایران برقرار شد، اما ولایت فقیه را همزاد او کردند تا بتدریج آن را بلعیده و همان داستانی تکرار شود که با سقوط قاجاریه تکرار شد. بحث نه از جمهوری و سلطنت، بلکه از استبداد و تمرکز قدرت در دست یک تن است. درد بزرگ ایران همین است. کارگزاران رضاخان نیز فرماندهان قزاق بودند که در ارتش نوین ایران ژنرال شدند و در دفاع از فرمانده کل قوا گردن زدند، ترور کردند، زندان کردند، هوس اتحاد با هیتلر و ورود به جنگ دوم جهانی کردند. و این یعنی درد دوم ایران. یعنی قرار گرفتن قوای نظامی ایران تحت فرمان یک تن و مجری دستورات او و نه تابع قوانین و زیر کنترل قوای سه گانه کشور.

از آن نیمروز رو به غروبی  باید آغاز کرد که سرانجام، زیر فشارها، تهدیدها و ماشین ترور رضاخان، "ماده واحده"  را مجلس از تصویب گذراند و اعلیحضرت همایونی رضاشاه، سلطنت پهلوی را جانشین سلطنت قاجاریه کرد. برادر بازی خورده احمد شاه در گوشه قصرش منتظر تبعید بود. سه سال رضاخان با او بازی کرد تا اسب استبداد آماده سواری شود. در آن غروب شاهزاده سلطنت باخته باید می رفت، همانگونه که خود رضاشاه نیز سرانجام و پس از آن همه کشتار و قتل و ترور همانگونه رفت که احمد شاه و برادرش که در ایران به نیابت او ولیعهدی می کرد رفتند. فرزند او محمد رضا شاه نیز پس از آن همه تیرباران و توطئه و ترور- حتی برادر کشی (علیرضا) و داماد کشی (ارتشبد خاتم)- همانگونه رفت که پدرش رفت. همه هم با چشم گریان! قاجاریه همانگونه رفت که سلطنت خونریز اسلامی صفویه پس از غلبه دادن تشیع بر تسنن در ایران رفت. پهلوی همانگونه رفت که حکومت ولایت فقیه در ایران خواهد رفت. تاریخ تکرار می شود و وای بر آنها که از آن درس نمی گیرند.

 

جلد دوم کتاب "تاریخ احزاب سیاسی ایران" که حاوی یادداشت های روزانه ملک الشعرا بهار است، 416 صفحه است و ادامه جلد اول. هر دو جلد مستندترین گزارش از یک دوران مهم تاریخ ایران است، اما جلد دوم و بویژه بخش هائی از آن را می توان با آب طلا بازنویسی و منتشر کرد.

کتاب سرگذشت چند فراکسیون در دو مجلس سوم و چهارم است. یعنی گزارش ملک الشعرا بهار از آنچه در این دوران، تا اعلام سلطنت پهلوی در مجلس و محافل سیاسی آن روز ایران گذشت. بهار خود در این مجلس عضو فراکسیون اقلیت و همراه و همفکر آیت الله مدرس بوده است.

این گزارش 416 صفحه ای سرفصل های مهم آن چهار سالی است که طی آن رضا خان ابتدا همراه سیاستمدارترین و یا شاید بتوان گفت سیاست بازترین روحانی آن دوران "سید ضیاء طباطبائی" کودتا کرد و سردار سپه شد، سپس نخست وزیر و سرانجام شاه شد. ملک الشعرا بهار درهمین کتاب و گزارش می نویسد که جنبش جمهوریخواهی که درتقابل با فساد و استبداد دربار قاجاریه شروع شده بود، خیلی زود متولی مستبدی پیدا کرد بنام رضاخان سردار سپه. او می خواست، روی  موج جمهوری خواهی ابتدا کلک سلطنت قاجاریه را بکند و سپس دیکتاتوری خود را بنام جمهوری برقرار کند. فراکسیون اقلیت مجلس و در صدر آن آیت الله مدرس و ملک الشعرا بهار به این نکته واقف شده بودند.

بهار ادامه میدهد: سردار سپه ابتدا در پی نخست وزیری خود بود و اصلاحاتی می خواست بکند و یک دولت مرکزی برقرار کند، اما نباید اجازه می دادیم او همه کاره شود، زیرا خود مستبد تر از شاهان قاجار بود. به آن دلیل که نمی شد و صلاح نبود با رضاخانی که می گفت می خواهد دولت قوی مرکزی درست کند به مخالفت برخاست و او را تضعیف کرد، ما به صلاح دیدیم از سلطنت احمدشاه قاجار حمایت کنیم. حداقل این یک سنگر بود و یک مانع بر سر خیزی که رضاخان می خواست بردارد. جنبش جمهوریخواهی را به کمک مردم و بازار دیگرگونه کردیم و شد جنبش دفاع از بقای سلطنت. رضاخان، که بسیار مرد ترسو و درعین حال تیزهوشی بود، فورا فهمید باید از اسب جمهوری پائین بیآید و همین کار را هم کرد. خود را فورا به صف مخالف جمهوری وصل کرد و از تنگنائی که برایش پیش آمده بود عبور کرد. از این مرحله به بعد، او به انواع حیله ها متوسل شد تا مجلس را مرعوب، ناتوان و تابع خود کند. هر گامی که در این جهت برداشت با اعتراض فراکسیون اقلیت و سخنرانی های من و آیت الله مدرس همراه شد اما او درسش را خوب بلد بود و میدانست چگونه می تواند از موانع عبور کند. "تیمورتاش" و "داور" (تیمورتاش بعدها وزیر دربار رضا شاه شد اما به وی هم رحم نکرده و او را هم رضا شاه کشت) را در مجلس چهارم بلندگوی خود کرد. چند واقعه خونین در مجلس ترتیب داد تا همه مجلسیان ماست ها را کیسه کنند. مانند هر نخست وزیری  برای گزارش به مجلس می آمد و می رفت، اما درنهان در پی نابودی مجلس بود. سرانجام بحث ماده واحده را پیش کشید. ماده قانونی که اگر مجلس به آن رای می داد، او می توانست سلطنت قاجاریه را منحل کرده و سلطنت خود را اعلام کند. این دشوارترین دوران در مجلس چهارم بود.

ملک الشعرا می نویسد که بارها با رضاشاه ملاقات خصوصی داشته و او نیز برای وی و نظرات احترام قائل بوده اما هنگام طرح ماده واحده کمر به ترور او نیز بست و به رئیس شهربانی و تامیناتش فرمان را داد. ابتدا پیام داد که در مخالفت با این ماده واحده هر کس در مجلس سخنرانی کند خونش پای خودش است و بعد هم به پیام خود عمل کرد. روزی که من در مجلس در مخالفت با انتقال سلطنت به رضاخان سخنرانی کردم، بیرون مجلس واعظ قزوینی را که قد و قامت و عبائی شبیه من داشت به اشتباه و به طرزی فجیع و در مقابل سربازان دولتی کشتند و سرش را تا نیمه بریدند تا بقیه مجلسیان حساب کار خودشان را بکنند.»

یکی از مستندترین و دردانگیزترین بخش های گزارش ملک الشعرا بهار از این دوران ترور میرزاده عشقی است که بهار خود به بالین او می رود و میرزاده عشقی در آخرین نفس ها قاتلش را که ماموران نظمیه رضاشاه در لباس شخصی بودند معرفی می کند. ترور ناکام آیت الله مدرس و چند واقعه مهم دیگر تاریخی در این چهار سال خفته است. چهار سالی که بهار می نویسد اگر موفق شده بودیم جلوی شاه شدن و تمرکز همه قدرت در دست های او بایستیم، نه سرنوشت وی در شهریور 20 آن می شد که شد و نه ایران شاهد یکی از خفناک ترین دوران های استبداد، پس از آن چهار سال می شد. بهار می نویسد که رضاخان در همان سالهای پیش از سلطنت و اعلام انقراض قاجاریه، بارها به من درملاقات هائی که با او داشتم گفت که با فراکسیون سوسیالیست ها که سلیمان میرزا در راس آن بود، مدارا می کند زیرا به رای آنها احتیاج دارد، اما بموقع خود را از شر آنها خلاص خواهد کرد. سلیمان میرزا بتدریج متوجه اشتباه خود در حمایت از رضاخان شد، اما دیگر دیر بود و اسب استبداد خوفناک دیگر برای رضاشاه زین شده بود.

چرا باید طرفدار چاپ و انتشار این کتاب در میلیون ها نسخه بود؟ زیرا استبداد نیمه جان شده در انقلاب 57 نیز سرانجام توانست در جمهوری اسلامی جان تازه بگیرد. با انقلاب 57  جمهوری برقرار شد، اما ولایت فقیه را همزاد او کردند تا بتدریج آن را بلعیده و همان فاجعه ای تکرار شود که با سقوط قاجاریه تکرار شد. بحث نه از جمهوری و سلطنت، بلکه از استبداد و تمرکز قدرت در دست یک تن است. درد بزرگ ایران اکنون نیز همین است. کارگزاران رضاخان نیز فرماندهان قزاق بودند که در ارتش نوین ایران ژنرال شدند و در دفاع از فرمانده کل قوا گردن زدند. یعنی درد دوم ایران: قرار گرفتن قوای نظامی ایران تحت فرمان یک تن و مجری دستورات او و نه تابع قوانین و زیر کنترل قوای سه گانه کشور.

ما دراین شماره پیک نت، سلسله گزارش های خود را از کتاب "تاریخ احزاب سیاسی ایران و انقراض سلسله قاجاریه" از آن نیمروزی آغاز می کنیم که سرانجام زیر فشار و تهدیدها و ترورهای رضاخان، ماده واحد را مجلس از تصویب می گذراند و اعلیحضرت همایونی رضاشاه، سلطنت پهلوی را جانشین سلطنت قاجاریه می کند. برادر بازی خورده احمد شاه در گوشه قصرش منتظر تبعید است. سه سال رضاخان با او بازی کرد تا اسب استبدادش آماده سواری شود. در آن نیمروز شاهزاده سلطنت باخته باید می رفت، همانگونه که خود رضاشاه نیز سرانجام و پس از آن همه کشتار و قتل و ترور همانگونه رفت که احمد شاه و برادرش که در ایران به نیابت او ولیعهدی می کرد رفت. فرزند او محمد رضا شاه پس از آن همه تیرباران و توطئه و ترور همانگونه رفت که پدرش رفت. قاجاریه همانگونه رفت که سلطنت خونریز اسلامی صفویه پس از غلبه دادن تشیع بر تسنن در ایران رفت. تاریخ تکرار می شود و وای بر آنها که از آن درس نمی گیرند.

نیمروز پایان تصویب ماده واحده و آغاز فرامین اعلیحضرت همایونی به قلم بهار را از اینجا دنبال کنید. 

 
 

اشتراک گذاری: