درمانگاه مثل همیشه در فصل سرما شلوغ بود!
من كه حسابی گلو وسینه ام چرك كرده به مرحمت دكتر شامل حال
تزریق یك دكستا متازون و 3 آمپول آنتی بیوتیك كه باید وریدی
تزریق شود، شدم و یك دوره 18تایی كپسول آموكسی كلاو را باید
بگذرانم.
اتاق تزیقات شامل پنج تخت است. آقا سعیدی، پیر مردی با تجربه
در تزریقات است. 5 تخت در اتاق هست كه به محض وارد شدن و دیدن
آمپول ها به من گفت كه بروم روی تخت «2» دمر بخوابم. روی تخت 1
یک جوان 30 ساله است كه بهش سرم وصل شده و همینكه آقا سعیدی
روش رو ازش بر میگردونه، سریع سرعت خالی شدن سرم رو افزایش
میدهد. بهش میگوم:«تقلب میكنی؟» می خنده و میگوید:« حوصله
ندارم صبر كنم.»
تخت 3 خالیه و رو تخت 4 یک تازه داماد منتظره كه ببینه بدنش به
تست پنیسیلین چه جوابی میدهد و عروس خانم هر دم سرك میكشد كه
آقا سعیدی تو رو خدا مواظب باش، آخه چند ماه قبل تازه داماد به
پنیسیلین حساسیت نشان داده بود. آقا سعیدی خیلی سریع دكستا
متازون را عضله ایی به من تزریق كرد و بهم گفت به پشت بخوابم
چون باید وریدی یك آنتی بیوتیك را در مدت 20 دقیقه تزریق می
كرد. در حال مرتب كردن شلوارم بودم و آماده می شدم تا آقا
سعیدی آمپول وریدی را تزریق كند، كه جوان تقریبا 24 ساله ای
با لهجه شیرین شیرازی وارد شد. ظاهرا شب قبل هم آمده بود و
اولین آمپولش را دیشب زده بود. به آقا سعیدی سلام كرد و هنوز
كسی بهش تعارف نكرده رو تخت 3 دمر خوابید. یك مریض جدید هم آمد
كه ته ریش بسیجی مانند داشت و آمپولش رو به آقا سعیدی داد و
بعد رو تخت 5 دراز كشید.
جوان شیرازی به آقا سعیدی گفت: «دیشب راست رو زدی، امشب چپ رو
بزن» و بعد خنده كنان زیر لب گفت: «فقط وسط مونده!» من هم بلا
فاصله گفتم: «وسط رو كه دیشب دولت زد!». تازه داماد خنده تلخی
كرد و آقا سعیدی كه كلا پیرمردی كم حرف با ظاهری عبوس است،
لبخند زنان گفت:« آقا! حرف سیاسی نزنید!»
مریض تخت 1 گفت: حالا با این گران شدن بنزین قراره چی بشه؟
مریض تخت 5 هنوز نخوابیده گفت: باید قیمت بنزین لیتری 7000
تومن بشه ... و در همین حین آقا سعیدی مشغول نصب سرنگ به دستم
بود و حواسم نبود كه دقیق توجه كنم دلیلش چی هست كه میگوید
اگر قیمت بنزین 7000 تومان بشود به نفعمان است ولی از نحوه
صحبتش معلوم بود كه هر چی از تلویزیون یاد گرفته بود را دارد
بلند بلند تكرار میكند.
آقا سعیدی مشغول آمپول زدن به جوان شیرازی شد كه تازه داماد به
حرف آمد و گفت «صف شلوغ عابر بانك ها رو دیدین؟ فعلا مردم اگه
باباشون هم بمیره اول دارن این پول رو از بانك ها میكشن بیرون»
من هم به طعنه گفتم: « مگه احمدی نژاد نگفته كه فعلا بهتره كسی
پول یارانه ها رو بر نداره؟» تازه داماد لبخند تلخی زد، جوان
شیرازی در حالیكه از تخت پایین آمده بود و با تازه داماد و
بیمار تخت 1 در مورد قیمت بنزین و دردسر چگونه تهیه كردنش داشت
حرف میزد، گفت: استادمون آزرا داره، 48 میلیون قیمت ماشینشه و
به بعضی دانشجوها گفته، هر كسی یه باك پر به ماشینش بنزین
بزنه، قبولی آخر ترمش تضمین شده است.
تازه داماد كه تست پینی سیلینش مورد نداشت، روی تخت دمر خوابید
و آقا سعیدی مشغول تزریق شد.
مریض تخت1 گفت: «قیمت نان چی میشه؟»
گفتم:«بالا میره»
تازه داماد گفت:« معلوم نیست»،
جوان شیرازی در حالیكه داشت میرفت و خداحافظی می كرد گفت:
«هنوز اعلام نكردن»
و مریض تخت 5 گفت: «هر كسی بخواد جنسی رو گرون كنه و اگه مردم
به تعزیرات زنگ بزنن می تونن جریمش كنن»
مریض تخت 1 گفت:« برو خدا خیرت بده، مگه اینكه 4 تا بقال سر
خیابون رو بتونن جریمه كنن، وگرنه همین داروت رو اگه جایی
نداشته باشه، معلومه كه چه جوری و به چه قیمتی میری براش پول
میدی و از كسی هم شكایت نمیكنی»
آقا سعیدی مشغول تزریق به مریض تخت 5 بود و همینكه كارش در حال
تمام شدن بود، مریض تخت5 بادی به گلو انداخت و گفت:«هر كسی كه
بخواد بالا بكشه، من ازش شكایت میكنم»،
تازه داماد كه داشت كاپشنش رو می پوشید یک نگاهی بهش انداخت و
گفت:« همین الان آقا سعیدی شلوارت رو بالا كشید، برو ازش شكایت
كن!» |