کی و کجایش را نمی دانم اما داستان از آن روزی شروع شد که گروهی
دور همجمع شدند که اخبار ایران را به زبان فارسی مخابره کنند.
روزهائی که کثیری خسته از اخبار رسمی تریبون های اطلاع
رسانی رسمی به تنها گزینه های موجود که شبکه های خبری
چون رادیو بی بی سی یا صدای آمریکا و حتی رادیوآزادی
(که بعدها به رادیو فردا تغییر نام پیدا کرد) پناه برده بودند، ایسنا
کار خود را شروع کرد تا مدرسه ای شود برای بخشی از دانشجویان
این مرز و بوم که علاقه مند بودند اخبار ایران و حتی جهان را به
مردم برسانند. نمی دانم مهران فرجی از کجا و کی به این جمع
پیوست، اما منی که در تلاطم های روزها و سال اول ریاست
جمهوری دولت نهم به ایسنا پیوسته بودم، بعنوان همکار بخش
دانشجویی سرویس سیاسی با او آشنا شدم. خبرنگاری که
دانشجوی خبرنگاری دانشکده خبر بود. خبرنگاری که بعدها و در
پی تلاطم های شدیدتر ایسنا، آنجا را ترک کرد و در پی آرمان های
خود که رسانه ایرانی می تواند با سایر رسانه ها رقابت کند از
ایسنا به ایلنا کوچ کرد.
گر چه دیگر آرمان های اولیه ایسنایی ها در هیچ کجا رنگی
نداشت و به شعاری برای سر در ایسنا بدل شده بود، ایلنا نیز مهران
را برنتافت تا کسی که روزگاری یکی از فعالترین خبرنگاران
خبرگزاری های کشور بود روزنامه نگاری شود که می خواهد
مطالبش را هر روز در یک نشریه ببینند.
مهران نیز دیدبانی جامعه مدنی را همچنان وظیفه اصلی خود
می دانست تا درروزگاری که اگر فریاد فرو خرده ناتوانی را
بازگو کنی متهم به اقدام علیه امنیت ملی نشوی. هر روز روز
نامه ای بسته شد تا راه برای این دیدبان جامعه مدنی نیز تنگ تر
شود. روزگار همکاری با روزنامه هایی چون کارگزاران،
اعتماد ملی و حیات نو اجتماعی و مجموعه ماهنامه های
همشهری را به کارنامه او افزود. با توقیف و افزایش محدودیت
های نشریات، مهران تجربه و آموخته هایش را به کنار نهاد و
برای امرار معاش به کنج بخش تحلیل محتوی روزنامه همشهری
کوچ کرد تا از نوشته های برآمده از دغدغه ها و آرمانهایش
تنها خوانندگان وبلاگش بهره ببرند.
روزگاری یکی از دوستان، وقتی می خواست فعالیت یک
خبرنگار را شرح دهد، می گفت خبرنگار زبان گویا و ذهن
پرسشگر جامعه در مقابل عملکرد حکام است.
امروز که این جملات را می نویسم، مهران فرجی یکی
از آن زبان های گویای بخشی از مردم جامعه است که در
اوین جایش داده اند.
درباره اش سکوت برقرار است. گویا اصلاً چنین کسی
وجود نداشته است. هیچ بهانه ای برایم نمی تواند توجیه
کننده این سکوت مدعیان دوستی اش باشد.
شاید انتظار بیهوده ای باشد تا از دولتی که نه در انتهای
چشم انداز بیست ساله، بلکه در سال 89 ، نه در خاورمیانه،
بلکه در جهان رتبه برتر را در زندانی کردن خبرنگاران
دارد، بخواهم و بخواهیم که روزنامه نگاران، این دیدبان
های جامعه را از قفس زندان رها کند.
|