عظم السادات حیدری
همسر سردار مقدم، که به جرم حضور درکنار میرحسین موسوی در
انتخابات 22 خرداد و دیدار با وی همراه با شماری از سرداران
سپاه در دوران جنگ با عراق دستگیر شده است، نامه ای سرگشاده ای
خطاب به شوهرش نوشته است. آن که با نسل سپاهی دوران انقلاب و
جنگ چنین می کند، واقعا بر این تصور است که نسل دوم، که شاهد
سرنوشت نسل اول است، به جبهه جنگ می رود و جان خود را فدای
ولایت کودتا می کند؟ این سپاه و این بسیج، با اولین تق و پوق،
همان سرنوشتی را پیشه خواهد کرد که ارتش رضا خان پس از اشغال
ایران توسط متفقین پیشه کرد! دور نیست، اثبات این پیش بینی.
همسر سردار مقدم می نویسد:
پانزده روز است که تو در بند از خدا بی خبران گرفتاری
و ما از تو بی خبر.
به یاد می آورم روزها و ماههای متوالی را که در جبهه جنگ بودی
و ما از تو بی خبر؛ اما آن انتظار و بی خبری کجا و این کجا؟
آیا آن زمان که در کنار فرماندهان دلاوری چون کاظمی، بروجردی و
باکری بودی نشانی از سردمداران این قافله دیدی؟ آنان که امروز
سنگ انقلاب را به سینه می زنند و آن را برای خود مصادره می
کنند در آن روزهای سخت کجا بودند؟ اینان که حداقل حقوق شهروندی
را برای دیگران قائل نیستند کجا و آن فرماندهان و رزمندگان
غیرتمند کجا!
پانزده روز است که چون دزدان قافله تو را ربوده اند و هیچ
نشانی به ما نداده اند. روز شنبه
۲۸
آذر ماه به دادستانی انقلاب و از آنجا به دادسرا مراجعه کردم و
از آنجا هم به اوین ارجاع داده شدم و
در اوین هم از در پایین به در بالا و دوباره از آنجا به در
دیگری فرستاده شدم و در نهایت گفتند ایشان آزادند و کفالت
بیاورید و در نهایت گفتند ساعت
۵
بتدریج زندانیان آزاد می شوند و ما تا ساعت
۱۱
شب در سرگردانی و انتظاری تلخ به سر بردیم. ساعت
۱۱
هم بدون آنکه حرفی زده شود درها را بستند و کسی پاسخگوی ساعتها
انتظار نشد!
تلخ تر از آن ساعتهای انتظار، آن است که رزمنده دفاع مقدس و
سرباز انقلاب را در بندی کنند که دزد و قاچاقچی و… و شاید از
دید آنان وضعیت تو بدتر است حال آنکه ما حتی جرمت را نیز نمی
دانیم!
کسانی در مدح علی(ع) مدیحه سرایی می کنند که از علی هیچ
نیاموخته اند و نام علی تنها بشارت رزق و در امد سرشارشان است.
دم از عدالت علی می زنند و چون دشمنانش به زن و فرزندان بی
گناه رحم نمی کنند. |