گفته می شود بسیج زیر نظر سردار نقدی که خود در دوران نوجوانی
تجربه حضور در جیش الشعبی صدام حسین را تا پیش از اخراج از
عراق داشته است،
به سبک "گشتاپو"
متشکل می شود. سردار نقدی که قبلا دو سابقه جرائم داشته و به
همین دلیل مدتی زندانی بود، بعد از کودتای 22 خرداد 88 در کنار
طائب و مجتبی خامنه ای به سازماندهی گروه های میلیشیای لباس
شخصی برای سرکوب موج عظیم جنبش سبز پرداخت و اخیرا نیز علیرغم
سوابق پر از آشفتگی اش، حضور گسترده ای در رسانه ها و در بیت
رهبری داشته است.
اگرچه بارها و بارها، حکومت تلاش کرده تا دندانهای خندان رهبری
را با اعتماد به نفس به مردم نشان دهد و جملات فراوانی از سوی
وزیر اطلاعات، رئیس جمهور، فرماندهان سپاه و بسیج و بسیاری از
مسوولان کشوری و لشگری در مورد " مرگ جنبش سبز" گفته شده و
برخی از عناصر بیمار بیرون از کشور نیز که با واقعیات اجتماعی
ایران فاصله ای چندین و چند ساله دارند، همین ادعا را تکرار
کرده اند، اما تحلیل محتوای سخنان رهبری و مسوولان نظامی کشور،
وحشت آنان را از دو خطر بطور دائمی نشان می دهد؛ آنان از یک سو
در هراسند تا نارضایی عمومی که از سطح سیاسی و در میان طبقه
متوسط گسترش یافته، تبدیل به نارضایتی از اداره کشور، گسترش
فقر و بیکاری و عواقب سنگین اجرای طرح یارانه هوشمند در میان
کلیه طبقات بخصوص اقشار تهیدست بشود، و از سوی دیگر می ترسند
که تردیدهای موجود در سیاست خارجی آمریکا، منجر به افزایش
نارضایتی آمریکایی ها از اوباما بشود و نئوکان ها را به قدرت
بازگرداند و در هر دو حال، چه در صورتی که نئوکان ها در قدرت
باشند و چه اوباما،
او
مجبور شود بسوی رویارویی با ایران برود
و
حکومت نیاز به ارتشی دارد تا از سقوط حکومت جلوگیری کند.
به نظر می رسد که پروژه آشتی با ایران، به دلیل چرخش حکومت
کودتا و سرکوب مردم در سال گذشته از یکسو و نداشتن مشروعیت
دولت، توسط آمریکا مورد استقبال قرار نگرفت و در ایران نیز
پروژه آشتی به دلیل دوگانگی برخورد ایران با آمریکا، هرگز به
نتیجه نخواهد رسید. شاید به همین دلیل است که ممکن است حکومت
ترجیح بدهد نابود شود، تا اینکه با آمریکا آشتی کند و دچار
فروپاشی ناشی از برقراری رابطه با آمریکا شود. از سوی دیگر،
برخوردهای حساب نشده حکومت با سیاست های جهانی، عملا قطار
حکومت را با بیشترین سرعت به سوی آمریکا می برد. و اصلا بعید
نیست تصور کنیم که ما تا مدتی نه چندان طولانی شاهد جنگ ایران
و آمریکا باشیم. حالا دیگر موضوع این نیست که اوباما تعیین می
کند که جنگ باشد یا نه، بلکه جنگ ایران و آمریکاست که ممکن است
تعیین کند اوباما باشد یا نه. به همین دلیل است که ما همزمان
با دو پدیده خاص مواجه می شویم؛ نخست تبدیل بسیج به جیش
الشعبی، دوم روئیدن شاخه انحرافی اپوزیسیون حامی جنگ و تقویت
مالی آن توسط نئوکان ها. واقعیت این است که نئوکان ها سبزها را
جانشینان مناسبی برای حکومت کنونی جمهوری اسلامی نمی دانند و
همه تلاش شان این است تا با تزریق پول به نیروهای بیمار و
درمانده اپوزیسیون و تولید اپوزیسیون ظاهرا مستقل و غیر دینی و
ضد سبز به یک نیروی منسجم امکان فراهم آمدن "
لوئی جرگه"
ایرانی را فراهم کنند.
اما آنچه مهم است، این است که در حال حاضر تبدیل بسیج به " جیش
الشعبی" از اهمیت بیشتری نسبت به سایر موارد دارد. این طرح به
عنوان برنامه ای دراز مدت، برای مغزشویی نیروهای کم سن و سال
از دوره دبستان، تبدیل کودکان و نوجوانان به نیروهای حامی
رهبری، و نه هیچ چیز دیگر، و خلاصه کردن کلیه ارزش هایی که تا
امروز به عنوان ارزش های نظام حکومتی جمهوری اسلامی وجود داشت،
به شخص " پیشوا" است. آنها بخشی از آیت الله خمینی را که با
امروز رهبری قابل تطبیق است، انتخاب می کنند، بخشی از مراجع که
رهبری آیت الله خامنه ای را می پذیرند به عنوان مراجع برمی
گزینند، بخشی از قانون اساسی را که موید رهبری بلامنازع
آیت پیشوا
باشد تائید می کنند، بخشی از مجلس را که کورکورانه تبعیت رهبری
را حتی اگر بدانند که معنای چنین تبعیتی از میان رفتن مفهوم
پارلمان است، قبول می کنند، و تنها بخشی از بسیج را که فدائی
رهبری باشند، در تشکیلات جدید جای می دهند. حتی بزرگانی که در
جنگ عراق پیشمرگان حفظ تمامیت ارضی ایران شدند، نیز براحتی
مورد هجوم قرار می گیرند، زندانی می شوند و بدنام می شوند.
حکومت ساعت هایش را برای ساعت صفر مجادله آماده می کند. معامله
ای پنهان میان ارتش سایبری و اپوزیسیون دست ساز نئوکان ها،
برای قیچی کردن جنبش سبز، صورت گرفته و در حال یافتن موقعیتی
جدی است. آنها ترجیح می دهند به جای بازی دیگری در سال آینده
در میدان آزمایش دموکراتیک، حتی با وجود نامزدهای مورد تائید
حکومت، بازی جنگ را در پیش بگیرند. از این پس کار جنبش سبز روز
به روز دشوارتر خواهد شد. میلیشیای داخل و اپوزیسیون بدلی آتش
قطار درگیری را تندتر می کنند تا از امتحان دشوار مردم که هر
دو طرف می دانند، اقبالی در آن نخواهند یافت عبور کنند.
تجربه عراق، نشان داده است که حتی نئوکان ها هم پس از سیطره
نظامی در کشوری عظیم مانند ایران، چاره ای جز مراجعه به آرای
عمومی ندارند. و آرای عمومی همان است که در دوازده سال گذشته
شکل گرفته و سوی آن به سمت اصلاح طلبان و جنبش سبز است. جنبش
سبز تنها کاری که می تواند بکند، کاستن از آسیب به مردم در
روزهای شورش، توحش میلیشیای دست ساز رهبری و عبور از فریبکاری
های اپوزیسیون تقلبی است که ویرانی ایران را انگار به عنوان
پیش فرض پذیرفته اند. سبزها باید خود را برای فردای دشوار
ایران آماده کنند. |