علی خامنه ای همه آنچه را که در زیر و به قلم سه قربانی کودتای
22 خرداد می خوانید میداند. نه تنها می داند بلکه ادامه آن را
به زیر دستان توصیه می کند. آقا مجتبی واسطه این فرمان به
شکنجه گران است. آقا زاده ای که اگر سرنوشت احمد خمینی را در
جمهوری اسلامی پیدا نکند، روزی از پشت پرده بیرون آمده و اگر
به استخفار دهان نگشاید، بر صندلی یک دادگاه ملی ناچار به
گشوده دهان خواهد شد و خواهد گفت در بیت رهبری چه می گذشت و
چگونه به یک ملت و انتخابش، به یک ملت و انقلابش خیانت شد.
بخوانید:
حمزه کرمی
از اعضای سابق سپاه پاسداران،
در نامه تیر 89 به رهبری جمهوری اسلامی از طریق رئیس مجلس
خبرگان:
مرا
انواع شکنجه کردند.
از جمله بیش از
20
بار سرم را در کاسه توالت فرنگی پر از کثافت کردند و می
خواستند که آنچه را آنها می گویند اعتراف کنم! هرگاه فریاد "یا
زهرا" سر می دادم، به آن حضرت جسارت می کردند! وقتی می گفتم:
"یا الله"، می گفتند: خدایت امروز مائیم
که هرکاری بخواهیم با تو می کنیم!
نامه 11 مرداد 89 حمزه کرمی به دادستان کل کشور، زندان اوین:
.. مسأله دیگر تهدید به تجاوز و همچنین تهدید به استعمال بطری
توسط بازجو ها بود. یا تهدید به ارسال و اعزام بنده به بندهای
عمومی مخوف که افراد خلاف در آن سپری میکنند و ظاهراً حسب گفته
بازجوها در آن بند ها به افراد جدید الورود تجاوز جنسی می
نمایند. اصرار بازجویم با فحش و کتک کاری مخصوص خود مبنی بر
اینکه اعتراف کنم با کلیه خانمهایی که ایام انتخابات با بنده
تماس داشتهاند رابطه داشتهام... از نظر بازجو ها بنده با
زمین و زمان رابطه داشتهام مگر خلاف آن ثابت شود .
آنها
اعلام کردند اگر روز دادگاه من متن مورد نظر بازجوها را نخوانم
خانمی در جلسه علنی دادگاه بلند خواهد شد و علیه تو در دادگاه
افشاگری خواهد کرد که تو با او رابطه داشتهای و غیره !!
یکی از بازجویان بارها گلوی مرا می فشرد، در حدی که بیهوش
میشدم و با کتک و لگد مرا شکنجه می نمود.
فرو کردن
سرم در چاه توالت و آزار جنسی و روحی در این زمینه. تحقیر
نمودن بنده در نزد فرزندان و همسرم و طرح اینکه اگر شما بدانید
چه پدر و یا همسر فاسدی دارید ، یک روز هم با او زندگی نمی
کنید!...
تحقیر بنده از طریق تراشیدن ریشم و نگهداری سبیل هایم
و تشبیه کردن بنده به هنرپیشه های فیلمهای سینمایی خارجی و
خندیدن و تحقیر کردن دستهجمعی.
در تمام
دورانی که بنده در
۲۴۰
بودم در انفرادی که چهار ماه نیم طول کشید، آنها مرا از دیدن
پزشک محروم کردند، در حالیکه بنده بیماری قلبی دارم و از گذشته
تحت نظر پزشک بودم، بیش از پانزده بار در مدت زندان در حین
بازجویی ها و پس از آن بیهوش شدم که محل تأمل جدی است.
نامه مرداد 89 عبدالله مومنی به رهبر جمهوری اسلامی، زندان
اوین:
هر بار که در بازجویی "مطابق میل بازجو" و به تعبیر آنها
"مطابق مصلحت نظام" پاسخ نمی گفتم، گفته می شد که "یا جواب
باید مطابق آنچه باشد که ما می خواهیم یا باید همین برگه
بازجویی را بخوری و قورت بدهی" و این فقط تهدید نبود بلکه پس
از رد خواسته هایشان با زور و فشار برگه های بازجویی به من
خورانده می شد.
برای خورد شدن و تحقیر شخصیتی من بود که مرتبا می خواستند به
روابط و مسائل اخلاقی ناکرده خود نیز اعتراف کنم و وقتی می
گفتم این سخنان درست نیست و من نمی توانم علیه خود به دروغ
اعتراف کنم با فحش های رکیک و ضرب و شتم و این پاسخ آنها روبرو
می شدم که " فاحشه ای را در دادگاه می آوریم تا علیه تو اعتراف
کند و بگوید که رابطه نامشروع با تو داشته است". ... دریک
سلول کوچک بازجوها به سراغ من آمدند و گفتند که آیا تصمیمت را
به اعتراف گرفته ای؟ پرسیدم که درچه خصوصی؟ گفتند در مورد
مسائل اخلاقی، گفتند "همه مسایل اخلاقی که داری بگو و خودت را
خلاص کن و هرآنچه از دیگران نیز می دانی بازگو کن".... به آنها
گفتم که جوابم از اکنون روشن است که درنتیجه سیلی های محکمی بر
صورتم فرود آمد ... بر کاغذ نوشتم که "من هیچ رفتار و عمل
غیراخلاقی نداشته ام". ... پس از خواندن کاغذ بازجویی، به من
هجوم آورده و با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و به خود
و خانواده ام تا جای ممکن فحاشی کردند و پس از کتک کاری مفصل و
تحقیر و توهین گفتند "به تو اثبات می کنیم که حرامزاده و
ولدزنا هستی". این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر
شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من
در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت های درون توالت به دهان و
حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و
گفتند که می رویم و تا شب بر می گردیم و تو تا آن زمان وقت
داری که به مسائل اخلاقی ات اعتراف و خودت را خلاص کنی.
می گفتند که "باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و
در کجا و چگونه ارتباط داشته ای" و حتی از من می خواستند که در
برگه بازجویی ام بنویسم که "در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی
قرار گرفته ام". بارها به تجاوز و استعمال بطری و شیشه نوشابه
و چوب تهدید می شدم تا جایی که فی المثل بازجوی وزارت اطلاعات
جمهوری اسلامی بیان می کرد که چوبی را در .... استعمال می کنیم
که صد تا نجار نتواند آن را در بیاورد. و می گفت مسایلی در
خصوص مساله دار بودن اخلاقی شماها به سایت ها سفارش داده ایم
که به زودی در سطح جامعه بصورت بلوتوث یا سی دی منتشر شود. ...
آنان بصورت مداوم بر این نکته پای می فشردند که ما به پشتوانه
ی رهبری از هرگونه برخوردی برای رسیدن به هدف استفاده می کنیم
و هیچ خط قرمزی برای رسیدن به اهداف خود نداریم و استفاده از
هر روشی برای وادار سازی افراد و منتقدین به پذیرش القائات
بازجویان در راستای حفظ نظام را مشروع بلکه واجب می دانستند.
بازجویان تلاش بسیاری داشتند تا فضای سلول انفرادی را به صحرای
محشر و دادگاه عدل الهی تعبیر کنند و می گفتند تصور کنید در
روز قیامت هستید و باید به همه گناهان خود اعتراف کنید... برای
بازسازی چنین محشری بارها متهمین در سلول های کناری را مورد
کتک و ضرب و شتم قرار می دادند تا علاوه بر فشار روحی و شکنجه
ی ما، ضجه های دردمندانه مضروبین، یادآور عذاب الهی در محشر
کبری باشد.
نامه آبان ماه 89 محمد نوری زاد به رئیس قوه قضائیه، زندان
اوین
در کشور اسلامی ما، اتفاقاتی رخ داده و میدهد که حظ بهرهمندی
از آن را نمیچشید، مگر اینکه در متن آن قرار گیرید؛ نمیدانم
آیا کسی سر عزیزانتان را در چاه مستراح فرو کرده است یا خیر؟
که اگر فرو کرده بود و شما و عزیزتان طعم ناگزیر تنفس و فرو
بردن ماکولات موجود در کاسهی مستراح را چشیده بودید، ذرهای
از مراتب آیتاللهی خود را متوجه اینسوی سرزمین قضایی کشورتان
میفرمودید. اما چرا سر ما را در مستراح سلول انفرادی فرو کرده
اند؟ تا از ما اقراری بگیرند که بر حقانیت اعتراض ما خط بکشد و
پایه های لرزان قدرت حاکمیت را مستحکم کند. پیشنهاد میکنم
هروقت جلوی آینه، به زلف مبارکتان شانه زدید و بر خود عطر
افشاندید، به سرهای فروشدهی عدهای از زندانیان سیاسی کشورتان
در مستراح سلولشان بیندیشید. نمیدانم آیا کسی به زیر گوش حضرت
شما سیلی پی در پی نواخته است؟ و با کفش به سینه و پشت نازنین
شما کوفته است؟ و با پا به صورت شما لگد زده است؟ و به میان
ابروان و چشمان شما تف کرده است؟
... نمیدانم آیا در ورطهی بیکسی و زیر بارش ضربات مشت و
لگد، عدهای به همسر گرامی شما فحش رکیک و ناسزا گفتهاند؟ و
دختران عفیف شما را به آغوش هرزگی پرتاب کردهاند؟ و مادر و
خواهر و خویشاوندان پاکدامن شما را به لجن جنسی آلودهاند؟
بعید میدانم! اما عدهای از ماموران وزارت اطلاعات، که نقابی
از سربازی امام زمان به صورت بستهاند، با ما این کردهاند.
پیشنهاد میکنم نه نامه افشاگرانه حمزه کرمی، و نه نامه
دردمندانه عبدالله مومنی، که نامه حجتالاسلام دکتر منتظرقائم
را به رهبرمان، مطالعه بفرمائید تا بدانید در فراسوی دستگاه
پوک قضایی ما و شما، ماموران وزارت اطلاعات، با چه شیوهها و
با چه الفاظی، لباس پیامبر را معنا میکنند، و حق مسلمانی و
خانواده شهدا را بهجا میآورند، و کرامت انسانی را فهم
میکنند.
... بدینوسیله، من، محمد نوریزاد، زندانی شما در زندان اوین،
نه به حوزهی رفتار هیولاگون عدهای از ماموران وزارت اطلاعات،
که به ربودن نام سربازی امام زمان توسط اینان، اعتراض و شکایت
دارم. اینان مرا زدهاند. و به ناموسم ناسزا گفتهاند. و
اینهمه را من در متن پاسخ به پرسشهای یاوهی بازجویان خود،
آورده و ثبت و ضبط کردهام. اگر ذرهای انصاف در قلهی بلند
آیتاللهی خود سراغ دارید، به شکایت من، و به شکایت قربانیان
خاموش وزارت اطلاعات رسیدگی فرمایید. |