پیک نت، ماهها پس از انتخابات 22 خرداد،
طی یادداشت صادقانه ای، از خوانندگان این
روزنت درخواست کرد، که بعنوان آبونمان، در
ابتدای هر ماه میلادی هزینه ای هر اندازه
اندک را تقبل کرده و آن را از طریق حساب
بانکی اعلام شده در پایان صفحه اول پیک نت
و یا آدرس پی پال که آن را نیز در صفحه
اول اعلام شده پرداخت کنند. شمار قابل
توجهی در پاسخ به این یادداشت، تعهد خود
را برای پرداخت آبونمان متقبل شدند، که هر
چند در مقایسه با شماری که روزانه به پیک
نت مراجعه می کنند بسیار اندک بود، اما
بهرحال گوشه ای از هزینه ما را در صورت
تداوم تعهدی که متقبل شده بودند می
توانستند تامین کنند. متاسفانه و درحالیکه
از شمار مراجعه کنندگان روزانه پیک نت نه
تنها کاسته نشده بلکه بر آن اضافه نیز
شده، از شمار این دوستان، یعنی کسانی که
قبول تعهد کرده بودند کاسته شده است.
یک روز هم که از تعطیل ایران استفاده کرده
و به خود مرخصی میدهیم سیل پیام اعتراض
سرازیر است که "تکلیف ما که درایران
نیستیم چه می شود؟". ما گهگاه در هفته اول
هر ماه میلادی، گاه به طنز و گاه به جد،
این نکته را یادآور شده ایم. از جمله در
همین یادداشت کوتاه. اما برخی که تعهدشان
را فراموش نکرده اند، از ما خواسته اند نه
به طنز؛ بلکه به جد این تعهد را یادآور
شویم تا مسئله شوخی فرض نشود. حالا این
شما و این هم یادداشت جدی ما برای ماهی که
هفته اول آن شروع شده است.
اما
از آنجا که
"پری رو تاب مستوری ندارد
در ار بندی، ز روزن سر بر آرد"
بعد از آن یادداشت "جدی"، این چند خط را
هم که چیزی است میان طنز و جد می نویسیم:
از قدیم و تا همین حالا هم، کیوسک های
روزنامه فروشی – تقریبا در تمام دنیا و از
جمله ایران- روزنامه ها را تا نیمه تا
کرده و روی پیشخوان می چینند تا رهگذران و
مشتری ها عناوین را دیده و دست به جیب
ببرند. در ایران به بهانه "باد" روی
روزنامه ها قلوه سنگ و نیمه آجر هم می
چیدند و می چینند تا کسی نتواند دست دراز
کرده و لای روزنامه را از سر کنجکاوی و
دنبال کردن بقیه یک خبر باز کند. تا کسی
دست می برد که سنگ، یا نیمه آجر قزاقی را
تکان بدهد، صاحب کیوسک از داخل دکه اش داد
می زد: به سنگ دست نزن! دستتو بکن تو
جیبت!
حالا و در دوران روزنامه نگاری اینترنتی،
نه مشتری را می بینی که اگر از صفحه اول
رفت به صفحات داخل سرش داد بزنی، و نه سنگ
و پاره آجری هست که روی صفحه اول بگذاری و
نه چشم تو چشم مشتری هستی که به اعتراض،
برای نمک گیر کردن مشتری، مثلا بگوئی: آ
سد مجتبی! شما چرا؟
و بعد هم با اشاره به کیوسک و دکه و
پیشخوانی که روزنامه ها روی آنها چیده
شده، ادامه بدهی: شما که میدونی، این بساط
خرج داره، کرایه محل داره، حق و حساب
شهرداری و نیروی انتظامی داره، (البته
قدیم ها خرج آژدان داشت) و... |